شمارهٔ ۲۰
سلام من برسان ای صبا بخارا را
بگو تحیت مجنون دیار لیلی را
ز کوهکن خبری سوی قصر شیرین بر
که دل گرفت به کوه آن غریب تنها را
اگر سعادت دیدار، یار من باشد
تقربی بنمائی مقام اعلی را
ادا کنی به ادب بندگی و خدمت من
اگر قبول بود عاشقان شیدا را
به پای نازک او سر نهی و عرضه دهی
نیاز مردم چشم من کف پا را
گر از دم تو ملامت بدو نیابد راه
بگوی این قدر آن شوخ چشم رعنا را
به دور حسن تو جمعیتی ندارد دل
چو زلف خویش مشوش مدار دلها را
دلم ز یاد تو یک دم نمیشود خالی
تو را چه شد که فراموش کردهای ما را
زیر بار دل و آب چشم خود ماندهایم
بُرید مینتوانیم کوه و صحرا را
از آن زمان که من ز دوستان جدا ماندم
جدائی است ز هم بندهای اعضا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سلام من برسان ای صبا بخارا را
بگو تحیت مجنون دیار لیلی را
هوش مصنوعی: سلام مرا به بخارا برسان و به آنجا بگو که پیام عاشق دیار لیلی را برسانند.
ز کوهکن خبری سوی قصر شیرین بر
که دل گرفت به کوه آن غریب تنها را
هوش مصنوعی: دیگر از کارگر کوه خبری به قصر شیرین نرسید، چرا که دل آن غریب تنها در کوه به شدت گرفته است.
اگر سعادت دیدار، یار من باشد
تقربی بنمائی مقام اعلی را
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای دیدار معشوقم باشد، به من نشان بده که چگونه میتوانم به بالاترین مرتبه نزدیک شوم.
ادا کنی به ادب بندگی و خدمت من
اگر قبول بود عاشقان شیدا را
هوش مصنوعی: اگر با احترام و بجا به من خدمت کنی و به من ادای بندگی داشته باشی، این کار میتواند مورد پذیرش عاشقان دیوانه باشد.
به پای نازک او سر نهی و عرضه دهی
نیاز مردم چشم من کف پا را
هوش مصنوعی: به خاطر نازکی و زیبایی او، خود را به زیر پاهایش میاندازی و در این حال، نیاز و درخواست مردم چشم من را نیز به نمایش میگذاری.
گر از دم تو ملامت بدو نیابد راه
بگوی این قدر آن شوخ چشم رعنا را
هوش مصنوعی: اگر از سخن تو کسی نتواند عیبجویی کند، بگو که اینقدر به آن چشمان زیبا و شیطنتآمیز توجه کن.
به دور حسن تو جمعیتی ندارد دل
چو زلف خویش مشوش مدار دلها را
هوش مصنوعی: در اطراف زیبایی تو هیچ کس دلش را مانند تارهای زلفش آشفته نکند. دلها را در آرامش نگهدار.
دلم ز یاد تو یک دم نمیشود خالی
تو را چه شد که فراموش کردهای ما را
هوش مصنوعی: دل من هرگز از یاد تو خالی نمیشود. اما نمیدانم چرا تو ما را فراموش کردهای.
زیر بار دل و آب چشم خود ماندهایم
بُرید مینتوانیم کوه و صحرا را
هوش مصنوعی: ما زیر فشار غم و اشکهای خود گیر کردهایم و نمیتوانیم از این حال و هوا فرار کنیم. نه میتوانیم از درد جدا شویم و نه توان پیمودن راههای طولانی را داریم.
از آن زمان که من ز دوستان جدا ماندم
جدائی است ز هم بندهای اعضا را
هوش مصنوعی: از زمانی که از دوستانم فاصله گرفتم، حس جدایی را در تکتک اعضای وجودم تجربه کردم.