شمارهٔ ۱۷۷
تا عکس تو از روزنهٔ دیده در افتاد
در خانهٔ دل پرتو شمس و قمر افتاد
بسیار در آویخت صبا با سر زلفت
میخواست که بیرون جهد از دام در افتاد
در راه خطرناک تو گر در دل عاشق
جان را خطری هست به جان در خطر افتاد
یک ره گذر افتاد مرا بر سر کویت
این کار که افتاد از آن رهگذر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
هر قطرهٔ خون در رگ جان بادهٔ لعلست
زآنروی مرا قطرهٔ خون در جگر افتاد
بدخواه در افتد چو در افتاد به ناصر
هر کس که به درویش درافتاد بر افتاد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا عکس تو از روزنهٔ دیده در افتاد
در خانهٔ دل پرتو شمس و قمر افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که تصویر تو در به من رسید، نور خورشید و ماه در قلبم تابید.
بسیار در آویخت صبا با سر زلفت
میخواست که بیرون جهد از دام در افتاد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بسیار تلاش کرد تا با سر زلف تو بازی کند، اما در این تلاش، خود را در دام عشق تو گرفتار کرد.
در راه خطرناک تو گر در دل عاشق
جان را خطری هست به جان در خطر افتاد
هوش مصنوعی: اگر در مسیری خطرناک قدم میزنی و عاشق هستی، باید بدانی که جانت در خطر است. وقتی عشق وجود دارد، خطرات بیشتری احساس میشود.
یک ره گذر افتاد مرا بر سر کویت
این کار که افتاد از آن رهگذر افتاد
هوش مصنوعی: یک نفر در راهی که من به سمت کوی تو میرفتم، به من برخورد کرد و اتفاقاتی که برای من رخ داد، به خاطر همان برخورد بود.
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند مانند فرهاد به گفتگوهای شیرین و دلنشین بپردازد، چرا که او به خاطر غم جدایی، از شدت درد و رنج، زانو زده و بلکه توان ایستادن ندارد.
هر قطرهٔ خون در رگ جان بادهٔ لعلست
زآنروی مرا قطرهٔ خون در جگر افتاد
هوش مصنوعی: هر قطرهٔ خونی که در رگهایم جریان دارد، همانند شرابی قرمز و زیباست، اما این وضعیت برای من به گونهای است که قطرهای از خونم در دل و وجودم میافتد و درد و رنجی را احساس میکنم.
بدخواه در افتد چو در افتاد به ناصر
هر کس که به درویش درافتاد بر افتاد
هوش مصنوعی: هر کس که به دشمنی با درویش برخیزد، همانند کسی است که به ناصر حمله کرده و در نهایت خودش به زوال میافتد.

ناصر بخارایی