شمارهٔ ۱۷۶
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
ز آنروی مرا آب روان از نظر افتاد
یاقوت روان در نظرم جای گرفتست
از جزع بسی لعل که بر روی زر افتاد
آن قطرهٔ خوی بر لب گلرنگ تو گویی
از ابر نمی بر رخ گلهای تر افتاد
بر چشمهٔ نوشین لبت سبزه دمیده است
یا خود پر طوطیست که اندر شکر افتاد
بدخواه بر افتد چو در افتاد به ناصر
هر کس که به درویش در افتاد بر افتاد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
هوش مصنوعی: جانم به لبش رسیده است مانند مگسی که بر شیرینی نشسته؛ با وصالت، دلم مانند حبابی در دریا غرق شده است.
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
هوش مصنوعی: کی توانایی دارد که در آغوش محبت و گفتگوهای شیرین فرهاد درآید، در حالی که او به خاطر غم جدایی، از ناتوانی به زمین افتاده است؟
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
ز آنروی مرا آب روان از نظر افتاد
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند جوی آب است که لطافت آن را به رخ میکشد، اما به خاطر آنکه زیبایی تو را نمیبینم، این لطافت از دیدهام دور شده است.
یاقوت روان در نظرم جای گرفتست
از جزع بسی لعل که بر روی زر افتاد
هوش مصنوعی: نگاه من به یاقوتی زیبا خیره مانده است که به خاطر رنج و اندوه فراوان، همچون لعل (سنگ قیمتی) بر روی طلا جلوهگر شده است.
آن قطرهٔ خوی بر لب گلرنگ تو گویی
از ابر نمی بر رخ گلهای تر افتاد
هوش مصنوعی: آن قطرهای که بر لب گل رنگین تو نشسته، انگار از ابر بر روی گلهای تازه باریده است.
بر چشمهٔ نوشین لبت سبزه دمیده است
یا خود پر طوطیست که اندر شکر افتاد
هوش مصنوعی: بر لبان تو سبزهای روییده که مانند چشمهای شیرین است یا خود طوطیای است که در شکر غلتیده و رنگ و بویی خوش گرفته است.
بدخواه بر افتد چو در افتاد به ناصر
هر کس که به درویش در افتاد بر افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی بر دشمنی بیفتد، مانند ناصریست که به درویش میافتد، به این معنا که هرکسی که با درویش درافتد، به سرنوشت بدی دچار میشود.

ناصر بخارایی