گنجور

شمارهٔ ۱۷۲

پای بیرون ز حد خویش نهاد
زلف تو سر از آن دهد برباد
بندهٔ توست هر کجا سروی‌ست
بنده بسیار کرده‌ای آزاد
روی بنمودی و غمم بربود
زلف بگشادی و دلم بگشاد
گر چه مهرت ز ما برآرد گَرد
هیچ گردی به دامنت مرساد
بر میانت چو گوهر آویزد
هر که را جوهریست چون پولاد
طمع خام من هوس می‌پخت
که دلم گردد از وصال تو شاد
دیدمت خود که از فراموشان
تا گذر باشدت نیاری یاد
من لبت در زبان نمی‌رانم
پای شیرین و بوسهٔ فرهاد
عمر آن کس که سعی هجران کرد
باد همچو دلم خراب آباد
هر زمان در غم اوفتد ناصر
چه توان کرد طالع این افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پای بیرون ز حد خویش نهاد
زلف تو سر از آن دهد برباد
هوش مصنوعی: موهای تو چنان زیبایی دارد که از حد معمول فراتر می‌رود و باعث می‌شود هر چیزی در اطرافش تحت تأثیر قرار گیرد و به فنا برود.
بندهٔ توست هر کجا سروی‌ست
بنده بسیار کرده‌ای آزاد
هوش مصنوعی: هر جا که درختی وجود دارد، من خدمتگزار تو هستم و تو خیلی از من کار کشیده‌ای اما هنوز من را آزاد نکرده‌ای.
روی بنمودی و غمم بربود
زلف بگشادی و دلم بگشاد
هوش مصنوعی: تو با نمایان کردن چهره‌ات غم مرا از بین بردی و با باز کردن زلف‌هایت، دلم را شاد کردی.
گر چه مهرت ز ما برآرد گَرد
هیچ گردی به دامنت مرساد
هوش مصنوعی: هرچند عشق و محبت تو را ترک کند و دور شوی، اما هیچ مشکلی و عیبی به تو نخواهد رسید.
بر میانت چو گوهر آویزد
هر که را جوهریست چون پولاد
هوش مصنوعی: هرکس که دارای ارزش و کیفیت است، مانند جواهری در وسط تو می‌درخشد، همانند تیرگی که با پولاد هم‌وزن می‌شود.
طمع خام من هوس می‌پخت
که دلم گردد از وصال تو شاد
هوش مصنوعی: آرزو و امید من به وصالت، دل مرا به شادی و سرور واداشته است.
دیدمت خود که از فراموشان
تا گذر باشدت نیاری یاد
هوش مصنوعی: وقتی تو را می‌بینم، می‌دانم که تا فراموش شدن، حتی نمی‌توانی به یاد آوردن فکر کنی.
من لبت در زبان نمی‌رانم
پای شیرین و بوسهٔ فرهاد
هوش مصنوعی: من لب‌های تو را به زبان نمی‌زنم، چرا که شیرینی و بوسه‌ای شبیه فرهاد (که عشقش را با وفاداری و شور و شوق نشان داد) را در آن حس می‌کنم.
عمر آن کس که سعی هجران کرد
باد همچو دلم خراب آباد
هوش مصنوعی: عمر کسی که در فراق و جدایی تلاش می‌کند، مانند نسیمی زودگذر و بی‌ثبات است، دل من نیز در چنین وضعیتی ویران و خراب شده است.
هر زمان در غم اوفتد ناصر
چه توان کرد طالع این افتاد
هوش مصنوعی: هرگاه ناصر در اندوهی قرار گیرد، چه می‌توان کرد وقتی که سرنوشت او چنین رقم خورده است.