گنجور

شمارهٔ ۱۷۱

می‌دهد باد از تو بوئی، آفرین بر باد باد
من به بویت می‌دهم عمر گرامی را به باد
بر دلم بیداد چشم مست تو از حد گذشت
داد خود گفتم ستانم از لبت، دادم نداد
دیدم از چشمت که بندد خواب مردم را به سِحر
هیچ نشنیدم ز زلفت کار مسکینی گشاد
نامرادی چند سودای تو می‌ورزند و نیست
هرگز از وصل تو حاصل نامرادی را مراد
عنکبوتی را مگس در دام می‌افتد ولی
کس نشان ندهد که سیمرغی به دامی اوفتاد
آنچه از درد فراقت دوستان را بر دل است
روز هجران تو روزی هیچ دشمن را مباد
نقش هر حرفی که می‌خواند خرد از خط یار
بر بیاض دیده ناصر می‌کند آن را سواد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌دهد باد از تو بوئی، آفرین بر باد باد
من به بویت می‌دهم عمر گرامی را به باد
هوش مصنوعی: باد بویی از تو به مشام می‌رساند، و من این را ستایش می‌کنم. ای باد، من برای بوی تو از عمر گرانبهای خود می‌گذرم.
بر دلم بیداد چشم مست تو از حد گذشت
داد خود گفتم ستانم از لبت، دادم نداد
هوش مصنوعی: چشم زیبا و فریبنده تو بر دلم شوریده و بیداد کرده است و من برای خودم فکر می‌کردم که می‌توانم لب شیرین تو را بگیریم، اما در نهایت چیزی به من نرسید.
دیدم از چشمت که بندد خواب مردم را به سِحر
هیچ نشنیدم ز زلفت کار مسکینی گشاد
هوش مصنوعی: از چشمان تو دیدم که خواب را بر مردم می‌افکند، و از زلفت هیچ خبری نداشتم که چگونه جان مسکینی را آزاد کرده است.
نامرادی چند سودای تو می‌ورزند و نیست
هرگز از وصل تو حاصل نامرادی را مراد
هوش مصنوعی: بی‌فایده است که آدم‌ها همچنان به خیال تو فکر کنند، چون هیچ‌گاه از وصال تو چیزی به دست نخواهند آورد.
عنکبوتی را مگس در دام می‌افتد ولی
کس نشان ندهد که سیمرغی به دامی اوفتاد
هوش مصنوعی: مگس به دام عنکبوت می‌افتد، اما هیچ‌کس نمی‌بیند که سیمرغی هم می‌تواند به دام او بیفتد.
آنچه از درد فراقت دوستان را بر دل است
روز هجران تو روزی هیچ دشمن را مباد
هوش مصنوعی: درد جدایی تو، دوستان را به شدت رنج می‌دهد و کاش هیچ دشمنی در روز جدایی تو چنین عذابی را تجربه نکند.
نقش هر حرفی که می‌خواند خرد از خط یار
بر بیاض دیده ناصر می‌کند آن را سواد
هوش مصنوعی: هر کلمه‌ای که خرد از خط محبوب می‌خواند، بر روی صفحه سفید چشم ناصر، آن را به صورت نوشته‌ای مشهود می‌کند.