گنجور

شمارهٔ ۱۶۷

پسته را لب شکند آن دهن خندانت
مغز بادام کشد چشم خوش فتانت
گر چه شد روشنی خوان فلک از خورشید
قرص خورشید ندارد نمکی از خوانت
گر شوم موئی و ور سینهٔ من بشکافی
بنهم همچو قلم سر به خط فرمانت
اگر ای درّ گرانمایه دو عالم بدهند
من که صراف جهانم ندهم ارزانت
هیچ پوشیده نشد مهر تو در سینهٔ من
آفتابی نتوان کرد به گل پنهانت
گر سرم رفت مباد از سر تو موئی کم
جان من، جان جهان باد فدای جانت
دم ناصر که جهان را چو صبا مشکین کرد
یافت بوئی ز سر طرهٔ مُشک افشانت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسته را لب شکند آن دهن خندانت
مغز بادام کشد چشم خوش فتانت
هوش مصنوعی: طعم خوش و لذت بخش زیبایی تو، دل را به شوق می‌آورد و مانند شکستن پوست پسته، لبان تو شادابی و نشاط را به همراه می‌آورند. چشمان دلربایت هم مانند مغز بادام، آرامش و خوشی خاصی را به دل می‌بخشند.
گر چه شد روشنی خوان فلک از خورشید
قرص خورشید ندارد نمکی از خوانت
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان به خاطر نور خورشید روشن شده است، اما از سفره تو، خورشید هم چیزی نمی‌گیرد.
گر شوم موئی و ور سینهٔ من بشکافی
بنهم همچو قلم سر به خط فرمانت
هوش مصنوعی: اگر من به اندازه‌ای کوچک شوم که به اندازه یک مو باشم و اگر سینه‌ام را بشکافی، همچون قلمی خواهم بود که بر روی دستورت خط می‌زنم.
اگر ای درّ گرانمایه دو عالم بدهند
من که صراف جهانم ندهم ارزانت
هوش مصنوعی: اگر به من گوهری باارزش از دو عالم بدهند، من که فروشنده‌ی باارزش‌ترین چیزها هستم، آن را به هیچ مبلغی نمی‌فروشم.
هیچ پوشیده نشد مهر تو در سینهٔ من
آفتابی نتوان کرد به گل پنهانت
هوش مصنوعی: هیچ چیز محبت تو در دل من پنهان نمی‌ماند؛ مانند اینکه نمی‌توان نور خورشید را در گل مخفی کرد.
گر سرم رفت مباد از سر تو موئی کم
جان من، جان جهان باد فدای جانت
هوش مصنوعی: اگر حتی جانم را هم از دست بدهم، برایم مهم نیست که کمترین ذره‌ای از تو کم شود. جان من، تمام عالم را فدای جان تو می‌کنم.
دم ناصر که جهان را چو صبا مشکین کرد
یافت بوئی ز سر طرهٔ مُشک افشانت
هوش مصنوعی: زمانی که ناصر، دنیا را مانند نسیم صبح گوارا و معطر کرد، بویی از طرف موی خوشبوی تو به مشام آمد.