گنجور

شمارهٔ ۱۶۴

خبر یار به اغیار نمی‌یارم گفت
گنجها دارم و با مار نمی‌یارم گفت
درد یاری به دل خستهٔ ما افتاده است
درد یاری که به دیّار نمی‌یارم گفت
سخن راستی سرو و خرامیدن کبک
پیش آن قامت و رفتار نمی‌یارم گفت
گرد از پای تو خواهم که بروبم به مژه
لیک با گل سخن خار نمی‌یارم گفت
لطف تو اندک و بسیار به هرکس برسد
دیگر از اندک و بسیار نمی‌یارم گفت
با دل از رفتن دلدار بگوید ناصر
خبر مرگ به دلدار نمی‌یارم گفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خبر یار به اغیار نمی‌یارم گفت
گنجها دارم و با مار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم خبر و اطلاعات مربوط به معشوق را به دیگران بگویم، چون گنجینه‌هایی از عشق و احساسات در دل دارم و نباید آنها را برای دیگران فاش کنم.
درد یاری به دل خستهٔ ما افتاده است
درد یاری که به دیّار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: درد فراق و دوری یار به دل خسته و درمانده ما رسیده است، دردی که به سرزمین دوست نمی‌توانم بگویم.
سخن راستی سرو و خرامیدن کبک
پیش آن قامت و رفتار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: من از توانایی و زیبایی این قامت و رفتار در برابر سخن راست، مانند سرو و کبکی که به آرامی راه می‌رود، چیزی نمی‌گویم.
گرد از پای تو خواهم که بروبم به مژه
لیک با گل سخن خار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: من می‌خواهم با مژه‌ام غبار پایت را پاک کنم، اما با گل و نرمی هیچ‌گاه درباره‌ خارها سخن نمی‌گویم.
لطف تو اندک و بسیار به هرکس برسد
دیگر از اندک و بسیار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: اگر لطف تو به کسی کم یا زیاد باشد، برای من دیگر اهمیتی ندارد که کم است یا زیاد؛ چون فقط همین لطف تو برایم کافی است.
با دل از رفتن دلدار بگوید ناصر
خبر مرگ به دلدار نمی‌یارم گفت
هوش مصنوعی: ناصر با دلش از رفتن معشوق صحبت می‌کند و به او می‌گوید که نمی‌تواند خبر مرگ را به دلدار بدهد.