گنجور

شمارهٔ ۱۶۲

دلم واقف نبود آن دم که جان رفت
تن اینجا رفت و جان با کاروان رفت
فتادم خسته و مرهم جدا شد
بماندم تشنه و آب روان رفت
زمین بودم مرا افتاده بگذشت
قمر بود او مگر بر آسمان رفت
سرم از غیرت آن گَرد شد خاک
که نعل باد پای او بر آن رفت
همی‌گفتم عنان او بگیرم
درین بودم که از دستم عنان رفت
میان ای ساربان بگشا و بنشین
که سیل ابر چشمم بی‌کران رفت
دلم را بر هیون همچون جرس بند
که صد فرسنگ ازو خواهد فغان رفت
اگر ناصر ز هجران گرَد گردد
هنوز اندر پی او می‌توان رفت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم واقف نبود آن دم که جان رفت
تن اینجا رفت و جان با کاروان رفت
هوش مصنوعی: دل من در آن لحظه که جانم رفت، متوجه نبود، چون بدنم در اینجا ماند و روح به همراه کاروان رفت.
فتادم خسته و مرهم جدا شد
بماندم تشنه و آب روان رفت
هوش مصنوعی: من خسته بر زمین افتادم و مرهمم از من دور شد؛ در حالی که تشنه ماندم و آب صاف و زلال از کنارم رفت.
زمین بودم مرا افتاده بگذشت
قمر بود او مگر بر آسمان رفت
هوش مصنوعی: من در زمین قرار داشتم و آن شخص که مانند ماه می‌درخشید، به سرعت از کنارم گذشت؛ شاید او به آسمان رفته باشد.
سرم از غیرت آن گَرد شد خاک
که نعل باد پای او بر آن رفت
هوش مصنوعی: سرم از عشق و غیرت آنقدر به خاک افتاد که رد پای باد بر آن باقی ماند.
همی‌گفتم عنان او بگیرم
درین بودم که از دستم عنان رفت
هوش مصنوعی: من همیشه فکر می‌کردم که می‌توانم کنترل او را در دست بگیرم، اما ناگهان متوجه شدم که کنترلش از دستم رفته است.
میان ای ساربان بگشا و بنشین
که سیل ابر چشمم بی‌کران رفت
هوش مصنوعی: ای ساربانی که در میانه راه هستی، بیفزا و لحظه‌ای بمان که اشک‌های من مانند سیل بی‌پایانی به راه افتاده است.
دلم را بر هیون همچون جرس بند
که صد فرسنگ ازو خواهد فغان رفت
هوش مصنوعی: دل من را به شکل زنگی به هیون (گاو یا اسب) ببند تا صدای آن از دور به گوش برسد و فریاد من را به هزار فرسنگ برساند.
اگر ناصر ز هجران گرَد گردد
هنوز اندر پی او می‌توان رفت
هوش مصنوعی: اگر ناصر از عشق و دوری گریخته باشد، همچنان می‌توان به دنبالش رفت و او را جستجو کرد.