گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

چسم تو از ما خطائی دید و ابرو چین گرفت
حاجبت آورد از ترکان سپاه و چین گرفت
زلف تو چون هندوان آتش پرستی پیشه کرد
خواب خوش بادت کز آتش بستر و بالین گرفت
می‌رسد پیک صبا و مژده می‌آرد که باز
ملک هفت اقلیم را سلطان فروردین گرفت
از سماعِ مرغ رقصان شد چنار و دست‌زن
جیبِ گل را چاک کرد و دامن نسرین گرفت
هر دمم تلخی که زاهد می‌چشاند هست نوش
ای خوشا رندی که بر کف بادهٔ نوشین گرفت
مادر ایام هر شیری که با فرهاد داد
کی رسد با ساغر شیری که از شیرین گرفت
ناصرا گر عاشقی جان را به تلخی ده چو جام
شرط عاشق نیست در دل ذوق  جان شیرین گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چسم تو از ما خطائی دید و ابرو چین گرفت
حاجبت آورد از ترکان سپاه و چین گرفت
هوش مصنوعی: چشمت از ما اشتباهی را دید و ابرویت در هم رفت، که این حال نشان از خشم و نارضایتی تو دارد و ما را به یاد سپاهی از ترکان می‌اندازد.
زلف تو چون هندوان آتش پرستی پیشه کرد
خواب خوش بادت کز آتش بستر و بالین گرفت
هوش مصنوعی: زلف تو مانند هندوهای آتش‌پرست است که خواب خوشی را از آتش در بستر و بالین خود به دست آورده‌اند.
می‌رسد پیک صبا و مژده می‌آرد که باز
ملک هفت اقلیم را سلطان فروردین گرفت
هوش مصنوعی: پیام‌آور نسیم بهار می‌رسد و خبر خوشی می‌آورد که دوباره سلطنت بهار بر تمامی سرزمین‌ها برقرار شده است.
از سماعِ مرغ رقصان شد چنار و دست‌زن
جیبِ گل را چاک کرد و دامن نسرین گرفت
هوش مصنوعی: چنار به خاطر آواز و رقص پرنده‌ای به حرکت درآمد و به گل‌ها دست زد و دامن نسرین را抓 کرد.
هر دمم تلخی که زاهد می‌چشاند هست نوش
ای خوشا رندی که بر کف بادهٔ نوشین گرفت
هوش مصنوعی: هر لحظه زاهد به من تلخی می‌دهد، اما من خوشحالم از اینکه رند هستم و شراب خوشمزه‌ای در دست دارم.
مادر ایام هر شیری که با فرهاد داد
کی رسد با ساغر شیری که از شیرین گرفت
هوش مصنوعی: ای مادر، هر زمان که فرهاد شیر را از شیرین گرفت، چه زمانی خواهد رسید که من با جام شیر چنین حالتی داشته باشم؟
ناصرا گر عاشقی جان را به تلخی ده چو جام
شرط عاشق نیست در دل ذوق  جان شیرین گرفت
هوش مصنوعی: اگر در عشق صادق هستی، باید جانت را با تلخی به عشق بدهی، زیرا کسی که عاشق است، در دلش شوقی ندارد. جان شیرین در این راه ارزشمند خواهد بود.