شمارهٔ ۱۵۹
یک قدم یار از سر جور و جفا هرگز نرفت
جان ز دردش رفت و درد از جان ما هرگز نرفت
در حریم وصلش ای دل کی نزول افتد تو را
کاندر آن منزل ز بیم جان صبا هرگز نرفت
با برش گل را چه نسبت، کان تن گلبرگ او
از دم باد پریشان بر هوا هرگز نرفت
چون کنم تشبیه با سروش که آن سرو بلند
قامتی دارد خرامان در قبا هرگز نرفت
پای بر جا داشتم چون شمع در شبهای هجر
آتشم گر بر سر آمد، پا ز جا هرگز نرفت
من سؤالی میکنم زان در مگر یابم جواب
سائلی چون ز آستانش بینوا هرگز نرفت
نالهٔ ناصر شب از خواب خوشش بیدار کرد
گفت یکدم از درِ ما این گدا هرگز نرفت
شمارهٔ ۱۵۸: تا دلم دلبر گرفت، از جان و دل دل برگرفتشمارهٔ ۱۶۰: چسم تو از ما خطائی دید و ابرو چین گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک قدم یار از سر جور و جفا هرگز نرفت
جان ز دردش رفت و درد از جان ما هرگز نرفت
هوش مصنوعی: یار هرگز از راه ظلم و سختی پا پس نکشید، جان ما به خاطر درد او رنج میبرد و این درد هرگز از وجود ما دور نشد.
در حریم وصلش ای دل کی نزول افتد تو را
کاندر آن منزل ز بیم جان صبا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: در فضای وصال معشوق، دل باید مراقب باشد که ترس از جان باعث دوری از آن مکان شود، چرا که نسیم صبح هرگز به آنجا نرفته است.
با برش گل را چه نسبت، کان تن گلبرگ او
از دم باد پریشان بر هوا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: این گل هیچ ارتباطی به برش و جدا کردن ندارد، زیرا لطافت و زیبایی آن هیچگاه به خاطر وزش باد و تلألو در هوا آسیب نمیبیند و همیشه باقی میماند.
چون کنم تشبیه با سروش که آن سرو بلند
قامتی دارد خرامان در قبا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم با صدای دلنشین و گرمی که دارد مقایسه کنم، در حالی که او مانند سرو بلند و زیبا، با وقار و بدون هیچ تلاشی در لباس خود راه میرود و هرگز دچار ناهماهنگی نمیشود.
پای بر جا داشتم چون شمع در شبهای هجر
آتشم گر بر سر آمد، پا ز جا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: من مانند شمعی در شبهای دوری، ثابت و پابرجا ماندم. حتی اگر آتش در وجودم شعلهور شود، هرگز از جایم حرکت نکردم.
من سؤالی میکنم زان در مگر یابم جواب
سائلی چون ز آستانش بینوا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: من از در او سؤالی میکنم، شاید جواب سؤالم را پیدا کنم؛ چون بینوا هیچگاه از آستان او دور نشده است.
نالهٔ ناصر شب از خواب خوشش بیدار کرد
گفت یکدم از درِ ما این گدا هرگز نرفت
هوش مصنوعی: ناصر در شب به خاطر نالهای از خواب خوش بیدار میشود و میگوید که این گدا هیچوقت از در آنها نرفته است.