شمارهٔ ۱۶
دوش آمد رخ زیبای تو در خواب مرا
سیل از دیده روان گشت و ببرد آب مرا
تنم از ضعف چنان شد که نمییافت دگر
عقل هر چند که میجست به مهتاب مرا
در سر زلف تو بستم دل و میدانستم
که شود کار چو شاگرد رسن تاب مرا
من از آن روز که ابروی تو دیدم چون ماه
روی در قبله شد و چشم به محراب مرا
ناصر از خاک در دوست مجو هیچ مراد
که گشاد از نظر اوست درین باب مرا
باز کار دل من با شب هجران افتاد
وقت آن است که بدرود کند خواب مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش آمد رخ زیبای تو در خواب مرا
سیل از دیده روان گشت و ببرد آب مرا
هوش مصنوعی: شب گذشته، هنگام خواب، چهرهی زیبا و دلربای تو در خوابم ظاهر شد. اشکهایم به حدی جاری شد که گویی تمام وجودم را برداشت و مرا بیآب کرد.
تنم از ضعف چنان شد که نمییافت دگر
عقل هر چند که میجست به مهتاب مرا
هوش مصنوعی: تنم به شدت ضعیف شده بود به طوری که دیگر توانایی فکر کردن نداشتم، هرچند تلاش میکردم که در نور ماه به خودم بیایم.
در سر زلف تو بستم دل و میدانستم
که شود کار چو شاگرد رسن تاب مرا
هوش مصنوعی: در دل زلف تو دل را به دست گرفتم و میدانستم که این کار مانند حالتی است که شاگردی در مدارسی که طناب میبافند، در میآید و تاب میخورد.
من از آن روز که ابروی تو دیدم چون ماه
روی در قبله شد و چشم به محراب مرا
هوش مصنوعی: از زمانی که ابروهای تو را دیدم، چهرهات برای من مانند ماه روشن و زیبا شده است و نگاه من به تو مانند کسی است که در نماز به سوی قبله مینگرد.
ناصر از خاک در دوست مجو هیچ مراد
که گشاد از نظر اوست درین باب مرا
هوش مصنوعی: اگر به عشق و دوستی نگری، هیچ چیزی از خاک و مادیات جستجو مکن، زیرا آنچه در نظر او روشن و واضح است، به خودی خود یا به دل نزدیک اوست.
باز کار دل من با شب هجران افتاد
وقت آن است که بدرود کند خواب مرا
هوش مصنوعی: دلم در شب جدایی به دردسر افتاده و حالا وقت آن رسیده که وداع کنم با خواب و آرامش خود.