گنجور

شمارهٔ ۱۵۴

حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت
شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت
ای باد صبا را ز نسیم تو روانی
وی آب روان را ز خیال تو لطافت
گر پای رود در ره تو خوف عظیم‌ست
ور سر برود در ره تو نیست مخافت
طبع تو به خود ره ندهد خاطر ما را
هرگز نشود جمع لطافت به کثافت
با عید وصال تو مرا بُعد بعید است
هر چند میان من و تو نیست مسافت
ناصر بزن این خرقهٔ‌ خود چاک چو غنچه
از جامه چو گل چند توان کرد ظرافت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت
شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت
هوش مصنوعی: زیبایی تو همه چیز را در هم می‌ریزد و زیبایی‌ات باعث دردسرها می‌شود. خوشی‌ها و دغدغه‌ها به تو مربوط می‌شود و ظلم و ستمی هم که می‌کنند به تو اضافه شده است.
ای باد صبا را ز نسیم تو روانی
وی آب روان را ز خیال تو لطافت
هوش مصنوعی: ای باد صبا، تو از نسیم لطیفی می‌آیی و آب روان نیز به خاطر خیال تو نرم و ملایم است.
گر پای رود در ره تو خوف عظیم‌ست
ور سر برود در ره تو نیست مخافت
هوش مصنوعی: اگر پای کسی در مسیر تو قرار گیرد، خطر بزرگی او را تهدید می‌کند، اما اگر سر او به این مسیر برود، ترس و نگرانی وجود ندارد.
طبع تو به خود ره ندهد خاطر ما را
هرگز نشود جمع لطافت به کثافت
هوش مصنوعی: نمی‌توانی به خودت اجازه بدهی که به خاطر ما فکر کنی، زیرا لطافت و زیبایی هرگز نمی‌تواند در کنار زشتی و پلیدی جمع شود.
با عید وصال تو مرا بُعد بعید است
هر چند میان من و تو نیست مسافت
هوش مصنوعی: بین من و تو فاصله‌ای وجود ندارد، اما دوری من از تو خیلی زیاد است. حتی با وجود اینکه به هم نزدیک هستیم، احساس دوری می‌کنم.
ناصر بزن این خرقهٔ‌ خود چاک چو غنچه
از جامه چو گل چند توان کرد ظرافت
هوش مصنوعی: ناصر، این لباس کهنه‌ات را پاره کن، چرا که مانند گل‌های لطیف، با وجود زیبایی، نباید در قید و بند جامه‌های کهنه بمانیم.