گنجور

شمارهٔ ۱۵۳

من عاشقم که کعبه نمی‌دانم از کنشت
پروانه را در آتش دوزخ بود بهشت
زاهد تو در حمایت کردار خویش باش
نشنیده‌ای که گل درود هر که خار کشت
عزت نگاهدار که یک‌رنگ وحدتیم
در کثرتست این همه تلوین خوب و زشت
بی جنبش قلمْ قدم ما نمی‌رود
ما را چه جرم گر قلمْ خط خطا نوشت
خاک مرا ز رندی و مستی سرشته‌اند
بردست‌اش آفرین که مرا این چنین سرشت
ساقی بیار جام می‌ئی را که جم نهاد
مطرب بساز پردهٔ رودی که زهره رِشت
ناصر بهشت نسیه نیرزد به نیم جو
آدم که نقد داشت به یک گندمش بِهشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من عاشقم که کعبه نمی‌دانم از کنشت
پروانه را در آتش دوزخ بود بهشت
هوش مصنوعی: من عاشق کسی هستم که کعبه را نمی‌شناسد، و پروانه‌ای که به خاطر عشق به آتش می‌رود، برای من گویی بهشت است.
زاهد تو در حمایت کردار خویش باش
نشنیده‌ای که گل درود هر که خار کشت
هوش مصنوعی: مراقب اعمال خود باش، ای زاهد، چون به این نکته توجه کن که هر کس که در زندگی‌اش امور نادرست را برمی‌گزیند، خود را در دشواری‌ها گرفتار می‌کند. مانند گلی که هر کس برای خود خار می‌کارد، در نهایت از آن آسیب می‌بیند.
عزت نگاهدار که یک‌رنگ وحدتیم
در کثرتست این همه تلوین خوب و زشت
هوش مصنوعی: احترام و بزرگواری را حفظ کن، زیرا ما در میان تفاوت‌های بسیار، از یک حقیقت واحد برخورداریم. این تنوع زیبا و ناپسند تنها جلوه‌های گوناگون همان حقیقت است.
بی جنبش قلمْ قدم ما نمی‌رود
ما را چه جرم گر قلمْ خط خطا نوشت
هوش مصنوعی: هرگاه که قلم ما حرکت نکند، ما نمی‌توانیم به جلو برویم. مگر ما چه گناهی کرده‌ایم اگر قلم در نوشتن اشتباه کند؟
خاک مرا ز رندی و مستی سرشته‌اند
بردست‌اش آفرین که مرا این چنین سرشت
هوش مصنوعی: خاک وجود من با حالتی شاداب و سرمست ساخته شده است. باید از کسی که مرا این‌گونه آفریده سپاسگزاری کرد.
ساقی بیار جام می‌ئی را که جم نهاد
مطرب بساز پردهٔ رودی که زهره رِشت
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام شراب بیاور که جم، درگذشته، پرده‌ای را برای نغمه‌ای زیبا برپا کرد و زهره را در میان این نغمه به تصویر کشید.
ناصر بهشت نسیه نیرزد به نیم جو
آدم که نقد داشت به یک گندمش بِهشت
هوش مصنوعی: بهشت به صورت نسیه و در قرض ارزش زیادی ندارد، زیرا آدمی که به صورت نقد یک گندم داشت، از آن بهشت (یعنی نعمت و خوشی) بیشتر ارزش دارد.