گنجور

شمارهٔ ۱۴۲

عاشق که دور ماند ز معشوق زنده نیست
بر من مخند بخت که این جای خنده نیست
تا غایبی ز چشم من ای پادشاه حسن
بی تو چه محنت است که بر جان بنده نیست
گلگون اشک راندم و در تو نمی‌رسم
با آنکه هیچ اسب بدینسان دونده نیست
بر من بلا شده است زبانهای دشمنان
ما را بلای عشق تو تنها بسنده نیست
ناصر ز تو جدا نشود گر شود هلاک
جان کنده‌ام ولی دلم از یار کنده نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشق که دور ماند ز معشوق زنده نیست
بر من مخند بخت که این جای خنده نیست
هوش مصنوعی: عشق ورزیدن به کسی که از او دور هستی، روح را بی‌زنده می‌کند. پس بر من نخورید که در این اوضاع، جایی برای خنده وجود ندارد.
تا غایبی ز چشم من ای پادشاه حسن
بی تو چه محنت است که بر جان بنده نیست
هوش مصنوعی: وقتی تو از نظرم غایبی، ای پادشاه زیبایی، نبودنت چه درد و رنجی بر جان من می‌آورد که واقعا برایم سنگین است.
گلگون اشک راندم و در تو نمی‌رسم
با آنکه هیچ اسب بدینسان دونده نیست
هوش مصنوعی: با اشک‌های گلگون، تلاش می‌کنم به تو برسم، اما با وجود این، هیچ اسبی به این اندازه سریع نیست که بتواند به تو برسد.
بر من بلا شده است زبانهای دشمنان
ما را بلای عشق تو تنها بسنده نیست
هوش مصنوعی: مشکلات و مصیبت‌های زیادی بر من نازل شده است. دشمنان ما فقط با زبان‌هایشان علیه ما می‌گویند، ولی درد و غم ناشی از عشق تو به تنهایی کافی نیست.
ناصر ز تو جدا نشود گر شود هلاک
جان کنده‌ام ولی دلم از یار کنده نیست
هوش مصنوعی: ناصر هرگز از تو جدا نخواهد شد، حتی اگر جانم به خطر بیفتد. من خود را از او جدا کرده‌ام، اما دلم همچنان به او وابسته است.