گنجور

شمارهٔ ۱۴۱

دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست
به غیر عشق کاری نیست، ور هست
به غیر عشق‌بازی کار من نیست
چو رویت ماه گردون نباشد
به بالای تو سروی در چمن نیست
مرا دل می‌کشد جائی که آنجا
صبا را زهرهٔ آمد شدن نیست
ز انجم انجمن کرده است گردون
ولی شمعی چو او در انجمن نیست
من از حب وطن رفتم به خمّار
که جز میخانه رندان را وطن نیست
به رویت تا نظر کرده است ناصر
دگر او را سر گل یا سمن نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست
هوش مصنوعی: دل زخمی به مسائل جسمانی اهمیت نمی‌دهد و عاشق واقعی به کفن و مرگ نیازی ندارد.
به غیر عشق کاری نیست، ور هست
به غیر عشق‌بازی کار من نیست
هوش مصنوعی: جز عشق هیچ کار دیگری برای من اهمیت ندارد، و اگر هم کاری وجود داشته باشد، آن فقط عشق‌بازی است که به آن مشغول هستم.
چو رویت ماه گردون نباشد
به بالای تو سروی در چمن نیست
هوش مصنوعی: زمانی که چهره‌ات را می‌بینم، هیچ چیز دیگری ارزش دیدن ندارد. در زیبایی تو مانند سروی در باغ وجود ندارد که بتوان آن را با تو مقایسه کرد.
مرا دل می‌کشد جائی که آنجا
صبا را زهرهٔ آمد شدن نیست
هوش مصنوعی: دل من به جایی می‌کشد که در آنجا صبا (نسیم صبحگاهی) امکان ورود ندارد.
ز انجم انجمن کرده است گردون
ولی شمعی چو او در انجمن نیست
هوش مصنوعی: آسمان همچون جمعی از ستاره‌ها است، اما مثل شمعی که نور می‌افکند، در این جمع هیچ‌کس مانند او وجود ندارد.
من از حب وطن رفتم به خمّار
که جز میخانه رندان را وطن نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر علاقه به وطن، به میخانه رفتم، زیرا برای این رندان، جز میخانه جایی دیگر به عنوان وطن وجود ندارد.
به رویت تا نظر کرده است ناصر
دگر او را سر گل یا سمن نیست
هوش مصنوعی: وقتی نگاه ناصر به چهره‌ات افتاد، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند به خوبی گل یا سمن باشد.