گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

خانهٔ دیدهٔ من رهگذر دریائی‌ست
که شب و روز در او هندوی مردم زائی‌ست
روی ما آب روان و گل زردی دارد
به تفرج گذر ای دوست که خوش مأوائی‌ست
به چه رو ماه به روی تو برابر گردد و نیست
با لبت لؤلؤ اگر لاف زند لالائی‌ست
از لب لعل تو هر دلشده‌ای را سوزیست
وز سر زلف تو هر سلسه‌ای در پائی‌ست
رشک می‌آیدم از خاک گلستان که مدام
در کنارش ز گل و سروِ سمن بالائی‌ست
ناصر از چشمهٔ نوش تو به کامی نرسید
گر چه از وصف لبت طوطیِ شکّرخائی‌‌ست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خانهٔ دیدهٔ من رهگذر دریائی‌ست
که شب و روز در او هندوی مردم زائی‌ست
هوش مصنوعی: چشم من مانند خانه‌ای است که دریاچه‌ای در آن وجود دارد، و در این دریا، همیشه زندگی و زیبایی به چشم می‌خورد.
روی ما آب روان و گل زردی دارد
به تفرج گذر ای دوست که خوش مأوائی‌ست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در اینجا منظره زیبایی توصیف شده که شامل آبی روان و گل‌های زرد است. این مکان برای خوش گذرانی و تفریح بسیار مناسب است.
به چه رو ماه به روی تو برابر گردد و نیست
با لبت لؤلؤ اگر لاف زند لالائی‌ست
هوش مصنوعی: چرا ماه به چهره تو مشابه شود، وقتی که لب‌هایت به زیبایی لؤلؤ نیست؟ اگر کسی ادعا کند که لبی زیبا دارد، در واقع در حال فریب دادن خود است.
از لب لعل تو هر دلشده‌ای را سوزیست
وز سر زلف تو هر سلسه‌ای در پائی‌ست
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش دم از عشق تو می‌زند، شعله‌ای را از لب‌های زیبایت گرفته است و هر رشته‌ای که به موهای تو مربوط می‌شود، در پای تو به گره‌ای تبدیل شده است.
رشک می‌آیدم از خاک گلستان که مدام
در کنارش ز گل و سروِ سمن بالائی‌ست
هوش مصنوعی: احساس حسادت می‌کنم به خاک گلستان، چرا که همیشه در کنار گل‌ها و درختان سرو و سمن، جایگاه بلندی دارد.
ناصر از چشمهٔ نوش تو به کامی نرسید
گر چه از وصف لبت طوطیِ شکّرخائی‌‌ست
هوش مصنوعی: ناصر از چشمهٔ نوش تو نتوانست بهره‌مند شود، هرچند که توصیف لبت مانند طوطی با منقار زیباست.