گنجور

شمارهٔ ۱۱۸

داد باد صبحدم با عاشقان پیغام دوست
برد آرامم به بوی زلف بی‌آرام دوست
خاک می‌گفتم شوم تا در قدمهایش روم
باز می‌گویم نشیند گرد بر اقدام دوست
بارها رفتم به خدمت بر درش بارم نداد
هر گدائی را نباشد دولت خدام دوست
دید چون گل غنچه او را کرد پیراهن قبا
پاره کرد اندام خود از غیرت اندام دوست
روزگاری با چنین زاری و درد و هجر و وصل
در گمان هرگز نبودم خاصه در ایام دوست
زینهار از ذره‌های خاک ره یاد آوری
گاه و بیگاه ای صبا، گر بگذری بر بام دوست
واعظا پندم مده کز دست او خوردم شراب
باده آب زندگانی می‌شود در جام دوست
نام او وقت شهادت گو چو تیغم می‌زنی
تا اگر باری بمیرم جان دهم بر نام دوست
من بدین عشق از همه دنیا و عقبی فارغم
غیر دین عاشقان کفرست در اسلام دوست
مدعی چند از جفا تشویش گوشم می‌دهی
گوش من آسوده است از لذت دشنام دوست
کام ناصر بر نمی‌آید به کوشش از لبش
چند کام دشمنان بینم به رغم کام دوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد باد صبحدم با عاشقان پیغام دوست
برد آرامم به بوی زلف بی‌آرام دوست
هوش مصنوعی: صبح زود بادی پیغام محبت را به عاشقان منتقل کرد و بوی خوش زلف محبوبم آرامش را به من بخشید.
خاک می‌گفتم شوم تا در قدمهایش روم
باز می‌گویم نشیند گرد بر اقدام دوست
هوش مصنوعی: من می‌گفتم که بخواهم به خاک تبدیل شوم تا زیر پاهای او بروم، اما حالا دوباره می‌گویم که گرد و غبار او بر پای دوست بنشیند.
بارها رفتم به خدمت بر درش بارم نداد
هر گدائی را نباشد دولت خدام دوست
هوش مصنوعی: بارها به در خانه‌اش رفتم، اما هرگز چیزی به من نداد. این نشان می‌دهد که هر گدایی نمی‌تواند بخت و اقبال خدام دوست را داشته باشد.
دید چون گل غنچه او را کرد پیراهن قبا
پاره کرد اندام خود از غیرت اندام دوست
هوش مصنوعی: وقتی او را دید مانند گلی غنچه، لباسش را درید و به خاطر غیرت نسبت به محبوبش، خود را زخمی کرد.
روزگاری با چنین زاری و درد و هجر و وصل
در گمان هرگز نبودم خاصه در ایام دوست
هوش مصنوعی: در گذشته، هرگز فکر نمی‌کردم که با این همه اندوه و دوری و نزدیکی، این‌گونه دچار رنج و درد شوم، به‌ویژه در زمان‌هایی که با دوست بودم.
زینهار از ذره‌های خاک ره یاد آوری
گاه و بیگاه ای صبا، گر بگذری بر بام دوست
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم که از ذرات خاک راه، به یاد دوستان و معشوقان بیفتی. ای نسیم، اگر بر بام محبوب بگذری، این نکته را در نظر داشته باش.
واعظا پندم مده کز دست او خوردم شراب
باده آب زندگانی می‌شود در جام دوست
هوش مصنوعی: ای واعظ، مرا نصیحت نکن، چرا که من از دست او شراب نوشیدم. باده‌ای که زندگی را در جام دوست به من می‌بخشد.
نام او وقت شهادت گو چو تیغم می‌زنی
تا اگر باری بمیرم جان دهم بر نام دوست
هوش مصنوعی: زمانی که به شهادت می‌رسم، نام او را با صدای بلند بر زبان بیاور، مانند ضربه‌ای که با تیغ به کار می‌زنم. چون اگر قرار بر مرگ من باشد، می‌خواهم جانم را بر سر نام دوست بدهم.
من بدین عشق از همه دنیا و عقبی فارغم
غیر دین عاشقان کفرست در اسلام دوست
هوش مصنوعی: من به خاطر این عشق، از تمام دنیا و آخرت بی‌نیازم و تنها چیزی که برایم مهم است، دین عاشقان است؛ در غیر این صورت، ایمان به دوستی و عشق بی‌معناست.
مدعی چند از جفا تشویش گوشم می‌دهی
گوش من آسوده است از لذت دشنام دوست
هوش مصنوعی: چند نفر از روی کینه و بدخواهی به من آزار می‌زنند و حرف‌هایی می‌زنند که گوشم را اذیت می‌کند، اما من آرامش دارم و از عشق و محبت دوست‌ام لذت می‌برم.
کام ناصر بر نمی‌آید به کوشش از لبش
چند کام دشمنان بینم به رغم کام دوست
هوش مصنوعی: ناصر به رغم تلاش‌هایش نمی‌تواند به خواسته‌اش برسد، اما از لبانش کام دشمنان را می‌چشد و برعکس، به کام دوستش نمی‌رسد.

حاشیه ها

1404/01/15 12:04
محمد شریف صادقی

الحق و الانصاف بدون هیچ تعصبی، این غزل ناصر بخارایی از غزل مشابه حافظ (مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست) زیباتر و تکنیکی تر است. با آنکه در کل حافظ غزل سرای بزرگ تری ست اما این غزل ناصر بخارایی هم لطیف تر است هم تکنیکی تر هم احساسی تر. البته این سلیقه حقیر است و ممکن است به خطا رفته باشم.