شمارهٔ ۹ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان
ز آفتاب رخ تست بر دل من تاب
ز تاب آتش رویت مرا چو زلف متاب
دلم به تاق خم ابروی تو قندیل است
ز سوز شوق فروزان چو شمع در محراب
یک امشبی که ز زلف و لب تو یافتهام
میئی چو چشم خروس و شبی چون غراب
بنوش باده که در دور چشم مستت
ز بهر نقل بر آتش مرا دلیست کباب
نشست در تک خم باده همچو افلاتون
بساز آینهای چو اسکندر از می ناب
ببست باب سعادت به روی من گردون
مگر دری بگشاید مفتح الابواب
زحل محل عطارد نظر عبیدالله
که اسم اعظم او داد زینت القاب
خدایگان وزیران، مهندس اعظم
که ضبط ملک دهد بی خطا، به فکر صواب
وزیر مشرق و مغرب که روشنان فلک
به رأی روشن او عبدهُ کنند خطاب
مدار تیغ و قلم، خواچهای که دیوان را
ز رأی او به همه روی روشن است حساب
ز فرط جود و سخاوت سؤال سائل را
صریر خامهٔ او میدهد به لطف جواب
زهی رسیده به جائی که چرخ سیمابی
ز هیبت تو در آید به لرزه چون سیماب
کسی ندید به دور تو گریه جز از جام
کسی نکرد به عهد تو ناله غیر رباب
همای عدل تو تا باز سایه گستر شد
به دست تیهو در مانده از عُقاب عِقاب
چنان ز عدل تو معمور شد خرابهٔ دهر
که در زمانه به جز بوم جغد نیست خراب
به غیر نرگس مست بتان که در خواب است
ندیده دیدهٔ مردم خیال فتنه به خواب
به هر کجا فتد از شمع رأی تو پرتو
از او فروغ به پروانه میبرد مهتاب
بزرگ قدرا بر شعر بنده خرده مگیر
اگر چه نظم دلاویز تست درّ خوشاب
به خوشه چینی ارباب دولت آمدهام
بسی گدای به خرمن رسید از ارباب
مگر که لطف جمیلت سبب شود ور نی
به جهد بنده مرتب نمیشود اسباب
حکایت جم و جام جهان نمای مگوی
مگر تو بیخبری از صفای جام شراب
مرید پیر مغانم که روی زرد مرا
به بادهٔ عنبی سرخ کرد چون عناب
به غیر باده نداریم حاصلی از عمر
چو باد میگذرد عمر ساقیا دریاب
به کار دور اگر چرخ را شتابی نیست
تو بر موافقت او به کار می بشتاب
هزار گونه عم است از زمانه بر دل من
که شرح هر یک تطویل دارد و اطناب
گرفتهای چو عنان کار بنده را بر دست
توقع است که در پا نیفکنی چو رکاب
در این چنین سره وقتی که شاهدان نجوم
نهفتهاند رخ مه به زیر ابر نقاب
ببست از دم سرد شمال چشمهٔ مهر
فسرد از نفس زمهریر اشک سحاب
گرفت همچو سمندر پناه در آتش
که خون ماهی از لرزه خشک شد در آب
زمین ز برف بپوشید پوشش قاقم
هوا ز ابر به بر کرد جامهٔ سنجاب
مرا که جز تن چون موی نیست موئینه
کجا ز باد توان زنده یافت در مرداب
جهان ز عدل شما بهشت و من بی جرم
چرا به دوزخ حرمان معذبم به عذاب
چو کردگار معین تو گشت ناصر را
از این عذاب نجاتی بده از ثواب
همیشه تا در دولت گشاده خواهد بود
گشاده باد در دولت تو از همه باب
شمارهٔ ۸ - در مدح جلالالدین هوشنگ گوید: قد تو داد به باد آبروی طوبی راشمارهٔ ۱۰ - در مدح خواجه حسن قاضی دمشق: گر باده نیست میخورم از خون دل شراب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آفتاب رخ تست بر دل من تاب
ز تاب آتش رویت مرا چو زلف متاب
هوش مصنوعی: چهره تو همچون آفتاب بر دل من میتابد و نور تو دل مرا روشن میکند. اما با زیبایی آتشین چهرهات، من را به تنگنا میکشی، مانند گیسوانی که در باد میلرزد.
دلم به تاق خم ابروی تو قندیل است
ز سوز شوق فروزان چو شمع در محراب
هوش مصنوعی: دل من به خاطر قوس ابروی تو مانند آویز است و از شدت شوقی که دارم، همچون شمعی در محراب میسوزد.
یک امشبی که ز زلف و لب تو یافتهام
میئی چو چشم خروس و شبی چون غراب
هوش مصنوعی: امشب که به خاطر موی و لب تو مشغول شدم، به یاد میآورم که میخورم بسان چشمی که شبیه خروس است و شبی مانند رنگ یکنواخت سیاه است.
بنوش باده که در دور چشم مستت
ز بهر نقل بر آتش مرا دلیست کباب
هوش مصنوعی: باده بنوش زیرا که چشمان مست تو به خاطر عشق، دل مرا مثل کباب بر آتش میسوزاند.
نشست در تک خم باده همچو افلاتون
بساز آینهای چو اسکندر از می ناب
هوش مصنوعی: در حالتی آرام و دلنشین مشغول نوشیدن شراب هستی، همانند افلاطون که در دنیای اندیشه است. حال بایست آینهای بسازی مانند اسکندر که نشاندهنده زیبایی و خلوص میباشد.
ببست باب سعادت به روی من گردون
مگر دری بگشاید مفتح الابواب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرنوشت یا بخت خوش به روی من بسته شده است، اما شاید روزی در را به روی من باز کند و راهی برای موفقیت ایجاد کند.
زحل محل عطارد نظر عبیدالله
که اسم اعظم او داد زینت القاب
هوش مصنوعی: عبیدالله با نگاهی به زحل و عطارد، نام بزرگ و با اهمیتی را به عنوان زینت القاب خود انتخاب کرده است.
خدایگان وزیران، مهندس اعظم
که ضبط ملک دهد بی خطا، به فکر صواب
هوش مصنوعی: وزیران و مهندسان بزرگ، کسی که به درستی و بدون اشتباه در ادارهی کشور و امور آن فکر میکند و تصمیمگیری مینماید.
وزیر مشرق و مغرب که روشنان فلک
به رأی روشن او عبدهُ کنند خطاب
هوش مصنوعی: وزیر شرق و غرب که روشنی آسمانها به خاطر نظر و تدبیر هوشمند او به او احترام میگذارد.
مدار تیغ و قلم، خواچهای که دیوان را
ز رأی او به همه روی روشن است حساب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قلم و تیغ همچون ابزاری در دست کسی است که با تصمیمگیریهایش، روشنایی و روشنی را در دیوانگیها و ناآگاهیهای مردم به وجود میآورد. این فرد تأثیرگذار بر همه چیز نظارت دارد و قدرتش در تغییر اوضاع واضح و آشکار است.
ز فرط جود و سخاوت سؤال سائل را
صریر خامهٔ او میدهد به لطف جواب
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و سخاوت فراوان، آنقدر محبت و لطف در پاسخ به درخواست نیازمندان وجود دارد که حتی خود قلم نیز با نرمی و لطافتی خاص، جواب آنها را مینویسد.
زهی رسیده به جائی که چرخ سیمابی
ز هیبت تو در آید به لرزه چون سیماب
هوش مصنوعی: عجب به مرحلهای رسیدهای که به خاطر زیبایی و جلالت، حتی آسمان مثل مایع نقرهای به لرزه در میآید.
کسی ندید به دور تو گریه جز از جام
کسی نکرد به عهد تو ناله غیر رباب
هوش مصنوعی: هیچکس جز از عشق تو نگریسته و به دور تو اشک نریخته است، و هیچکس نیز به جز رباب از میانه می در پی وعدهات ناله نکرده است.
همای عدل تو تا باز سایه گستر شد
به دست تیهو در مانده از عُقاب عِقاب
هوش مصنوعی: عدالت تو مانند پرندهای بزرگ و آزاد است که وقتی سایهاش را میگستراند، همه موجودات تحت تأثیر آن قرار میگیرند؛ بهطوری که حتی پرندگانی مانند تیهو که در جستوجوی غذا هستند، از پرواز عقابها و تهدید آنها در امان نمیمانند.
چنان ز عدل تو معمور شد خرابهٔ دهر
که در زمانه به جز بوم جغد نیست خراب
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت تو، وضعیت زمانه به حدی تغییر کرده که تنها باقیماندههای افسردگی و ویرانی در آن، جغدی است که در خرابهها میغرد.
به غیر نرگس مست بتان که در خواب است
ندیده دیدهٔ مردم خیال فتنه به خواب
هوش مصنوعی: به جز نرگس زیبا و مست که در خواب به سر میبرد، چشمان مردم خواب دیدهای را که در خیال فریبی به خواب رفتهاند، نمیبینند.
به هر کجا فتد از شمع رأی تو پرتو
از او فروغ به پروانه میبرد مهتاب
هوش مصنوعی: کجا که نظر و اندیشه تو باشد، نور و روشنی آنجا را روشن میکند و حتی پروانه را به سوی زیباییاش میکشاند.
بزرگ قدرا بر شعر بنده خرده مگیر
اگر چه نظم دلاویز تست درّ خوشاب
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، لطفاً به شعر من اشکالی نکن، حتی اگر نظم آن زیبا و دلکش باشد.
به خوشه چینی ارباب دولت آمدهام
بسی گدای به خرمن رسید از ارباب
هوش مصنوعی: من به جمعآوری نعمتها و بهرهبرداری از آنها آمدهام، مانندش از گدایانی که به مزرعه ارباب میرسند.
مگر که لطف جمیلت سبب شود ور نی
به جهد بنده مرتب نمیشود اسباب
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و مهربانی تو به من نظر کند، همه چیز برای بنده منظم و مرتب خواهد شد، وگرنه تلاشهای من بیفایده خواهد بود.
حکایت جم و جام جهان نمای مگوی
مگر تو بیخبری از صفای جام شراب
هوش مصنوعی: قصهی زندگی و بزرگی جم و جام که دنیا را به نمایش میگذارد را نگو، مگر اینکه تو از پاکی و صفای جام شراب بیخبر هستی.
مرید پیر مغانم که روی زرد مرا
به بادهٔ عنبی سرخ کرد چون عناب
هوش مصنوعی: من پیرو پیر مغان هستم که با نگاه زرد من، دل و روح مرا با شراب قرمز چون عناب سرشار کرد.
به غیر باده نداریم حاصلی از عمر
چو باد میگذرد عمر ساقیا دریاب
هوش مصنوعی: غیر از شراب هیچ حاصل و بهرهای از عمر وجود ندارد، چون عمر به سرعت باد میگذرد. ای ساقی، لطفاً عمر را دریاب و توجه کن.
به کار دور اگر چرخ را شتابی نیست
تو بر موافقت او به کار می بشتاب
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان در حال حرکت باشد و سرعتی نداشته باشد، تو هم باید در هماهنگی با آن حرکت کنی و با سرعت بیشتری پیش روی.
هزار گونه عم است از زمانه بر دل من
که شرح هر یک تطویل دارد و اطناب
هوش مصنوعی: دل من از اثرات و تأثیرات زمانه پر شده و هر یک از این تأثیرات داستانی طولانی و پیچیده دارد.
گرفتهای چو عنان کار بنده را بر دست
توقع است که در پا نیفکنی چو رکاب
هوش مصنوعی: اگر تویی که اختیار سرنوشت بنده را در دست داری، نباید به سادگی از او توقع داشته باشی که در کارش کوتاهی کند یا عقبنشینی کند. شایسته است که او را در مسیری هدایت کنی که در آن خستگی یا ناتوانی از خود نشان ندهد.
در این چنین سره وقتی که شاهدان نجوم
نهفتهاند رخ مه به زیر ابر نقاب
هوش مصنوعی: در این شب زیبا و دلانگیز، زمانی که ستارهها از نگاه پنهان شدهاند، چهرهی ماه زیر ابرها پنهان است.
ببست از دم سرد شمال چشمهٔ مهر
فسرد از نفس زمهریر اشک سحاب
هوش مصنوعی: از باد سردی که از سمت شمال میوزد، گرما و محبت در دلها کم رنگ میشود و نفس سرد زمستان، باران را به اشک تبدیل میکند.
گرفت همچو سمندر پناه در آتش
که خون ماهی از لرزه خشک شد در آب
هوش مصنوعی: او مانند سمندری که در آتش پنهان میشود، در وضعیتی قرار گرفت که خون ماهی به خاطر لرزش، در آب خشک شد.
زمین ز برف بپوشید پوشش قاقم
هوا ز ابر به بر کرد جامهٔ سنجاب
هوش مصنوعی: زمین با لایهای از برف پوشیده شده و آسمان با ابرها، مانند لباس سنجاب، آن را در بر گرفته است.
مرا که جز تن چون موی نیست موئینه
کجا ز باد توان زنده یافت در مرداب
هوش مصنوعی: من که جز بدنم چیزی ندارم، چگونه میتوانم در مردابی که زندگیاش از باد است حیات پیدا کنم؟
جهان ز عدل شما بهشت و من بی جرم
چرا به دوزخ حرمان معذبم به عذاب
هوش مصنوعی: جهان به واسطه انصاف و عدالت شما جایی زیبا و خوشبخت شده، اما من که هیچ گناهی نکردهام چرا در عذاب دوزخ و درد و رنج قرار دارم؟
چو کردگار معین تو گشت ناصر را
از این عذاب نجاتی بده از ثواب
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند تو را راهنمایی کند و از این عذاب نجات پیدا کنی، پاداش و ثواب بزرگی نصیبت خواهد شد.
همیشه تا در دولت گشاده خواهد بود
گشاده باد در دولت تو از همه باب
هوش مصنوعی: در هر زمانی که در زندگی تو دروازهای باز باشد، امیدوارم دروازهات به روی همه امکانات و فرصتها گشوده باشد.