شمارهٔ ۸ - در مدح جلالالدین هوشنگ گوید
قد تو داد به باد آبروی طوبی را
بهشت حور ز غیرت بهشت اعلی را
مرا از دیدهٔ معنی نظر به صورت تست
که صورت تو نماید کمال معنی را
به صورتت نگرد بتپرست گر مانیست
روان بر آب زند نقشهای مانی را
خلاف زاهد مستور چشمِ سر مست است
خراب کرد بنای صلاح و تقوی را
اگر به چشم تو زد لاف نرگس از مستی
مبصران نگرفتند خرده اعمی را
خیال زلف تو زنجیر عقل مجنون است
گذشت عمر و ندیدم به خواب لیلی را
شب وصال تو آن به که شمع بنشیند
«به ماهتاب چه حاجب شب تجلی را »
مرا قضیهٔ عشقت و شاهد و منظور
رساندهایم به شاهد ثبوت دعوی را
نداشت ناصر دنیا و قصد دین کردی
مکن که مفتخرم فخر دین و دنیی را
جلال دولت و دین خسرو زمان هوشنگ
که از عدالت او کسرهاست کسری را
اگر چه مهر کشد تیغ کینه بر آفاق
چو صبح سر ببرد ظالمان ظلمی را
زمین به سدهٔ او میبرد تقرب را
فلک به طالع او میکند تولی را
به حال انسان اگر لطف او از این سان است
دهد به عالم صغری جهان کبری را
زهی کریم که پیش از سؤال سائل را
چو آب لطف تو خواند جواب آری را
نسیم خلق تو یحیی العظام و هی رمیم
شکست نام تو ناموس معن و یحیی را
زلال جرعهٔ جامت به خاصیت بخشید
مزاج چشمهٔ حیوان لعاب افعی را
نوالههای نوالت ز خوان گردون به
به سبزهای نتوان داد من و سلوی را
بعید نیست که آید به عید اقبالت
حمل به خنجر بهرام بهر اضحی را
پجوز را که تواند ز لایجوز شناخت
اگر تو خط ندهی از جواز فتوی را
کسی که صورت لطف خدا ندیده بود
ترا ببیند و حاصل کند تسلی را
دم تو زنده کند در قرائت قرآن
مآثر نفس روح بخش عیسی را
به وقت انها، ها در رخ تو حیران است
گشادهاند دو چشم از برای این هی را
تراست در ید بیضا به روز معرکه رمح
بدان مثال که ثعبان به دست موسی را
صدای کوس تو به گوش دشمن و دوست
به شر و خیر بشر یافت خوف و بشری را
کمان چرخ تو دارد شهاب دیو افکن
چرا که رجم کند جنیان حنی را
تذرو خصم ترا در عقب عقاب سه پر
رسیده تا برساند عقاب عقبی را
ز دست بوس تو چوگان چو گردن افرازد
چو سرزنش که خورد گوی از تمنی را
جهان پناها چون از علو مِدحت تو
بر آسمان برساندم شعار شعری را
دبیر چرخ به خط رقاع من از نسخ
مثال داد کمال جریر و اعشی را
ثنای غیر ترا بار نیست در دل من
حریم کعبه حرام است لات و عزی را
مرا به عیب هنر منکرند طایفهای
که نقش مولی خوانند نفس مولی را
الف اگر چه به نقطه برابر است به با
ز راستی خط آمد جدا الف بی را
نوشتهام سخنی طرز انوری و ظهیر
که نور داد ظهور از تراز حوری را
سه چار بیت بنا کردهام شکایت حال
که رفع کرد قصور ریاض اُخری را
درست بود به من عهد اقربا ز حضر
«سفر گزیدم و بشکست عهد قربی را»
ودیعتی که به ما وارسیده صبری بود
وداع کرد به کلی دیار و ماوی را
به هر طریق به سر برده عمر و میدانم
ولی ز دست ندادم طریق اولی را
به حیله آمدهام از دمشق یا بغداد
سلام من که رساند به حله سلمی را
به عین عقل نظر کن که کلک لاغر من
چگونه میکشد این حرفهای فربی را
به موقعی که نهم خامه بر رخ نامه
فلک نثار کند درجهای املی را
ترا خدای دهد اجر تا فواضل تو
برند مجری ارباب فضل اجری را
سخن به حد ملالت نگویم و گویم
دعای جان تو و شکر حق تعالی را
همیشه تا که عقول و نفوس در عالم
دهند نظم به هم صورت و هیولی را
مدام صورت خصم تو در هیولی باد
نظر به نفس نفیست عقول اولی را
شمارهٔ ۷ - در مدح یکی از بزرگان سروده است: صبا آراست از گل بوستان راشمارهٔ ۹ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان: ز آفتاب رخ تست بر دل من تاب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قد تو داد به باد آبروی طوبی را
بهشت حور ز غیرت بهشت اعلی را
هوش مصنوعی: قد تو باعث شده که آبروی درخت طوبی در بهشت به باد برود، چرا که غیرت بهشت اعلی در برابر زیبایی تو تحتالشعاع قرار گرفته است.
مرا از دیدهٔ معنی نظر به صورت تست
که صورت تو نماید کمال معنی را
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی ظاهریات به تو نگاه میکنم، زیرا زیبایی تو نشاندهندهی کامل بودن معنای درونت است.
به صورتت نگرد بتپرست گر مانیست
روان بر آب زند نقشهای مانی را
هوش مصنوعی: به چهرهات ننگر که شبیه بتپرستها هستی، چون اگر بخواهی، روح تو مانند آب نقوش مانی را به نمایش میگذارد.
خلاف زاهد مستور چشمِ سر مست است
خراب کرد بنای صلاح و تقوی را
هوش مصنوعی: زهد و پرهیزکاری ظاهری در نگاه برخی، در واقع ناپایدار و ناپسند است، زیرا میتواند به سستی اصول اخلاقی و نیکوکاری منجر شود.
اگر به چشم تو زد لاف نرگس از مستی
مبصران نگرفتند خرده اعمی را
هوش مصنوعی: اگر چشمت به خوبی خیره شود و به خود ببالد، به گونهای که به خود مینازد، حفظ ظاهر مردم عادی که نمیتوانند آن را ببینند، اهمیتی ندارد.
خیال زلف تو زنجیر عقل مجنون است
گذشت عمر و ندیدم به خواب لیلی را
هوش مصنوعی: تصویر موهای تو چنان ذهن و فکر مرا در بند خود کرده که حتی با گذر عمر، نتوانستم در خواب لیلی را ببینم.
شب وصال تو آن به که شمع بنشیند
«به ماهتاب چه حاجب شب تجلی را »
هوش مصنوعی: شب نزدیکی و دیدار تو بهتر از این است که شمعی روشن شود؛ چرا که نور ماهتاب هیچ مانعی برای ظهور و نمایان شدن زیباییها در شب ندارد.
مرا قضیهٔ عشقت و شاهد و منظور
رساندهایم به شاهد ثبوت دعوی را
هوش مصنوعی: ما ماجرای عشق تو و نشانهها و هدفهایت را به تأییدکنندهٔ حقیقی این دعوا منتقل کردهایم.
نداشت ناصر دنیا و قصد دین کردی
مکن که مفتخرم فخر دین و دنیی را
هوش مصنوعی: ناصر هیچ چیز از دنیا نداشت و تصمیم به دین گرفت. هرگز این کار را نکن، زیرا من به دین و دنیا افتخار میکنم.
جلال دولت و دین خسرو زمان هوشنگ
که از عدالت او کسرهاست کسری را
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت حکومت و دین شاه هوشنگ، که عدالت او باعث کاهش ظلم و تعدیها شده است.
اگر چه مهر کشد تیغ کینه بر آفاق
چو صبح سر ببرد ظالمان ظلمی را
هوش مصنوعی: هرچند که دشمنی و کینه، مانند تیغی بر آسمانها ظاهر میشود، اما روزی خواهد آمد که ظلم و ستم ظالمین به پایان خواهد رسید و صبحی تازه طلوع خواهد کرد.
زمین به سدهٔ او میبرد تقرب را
فلک به طالع او میکند تولی را
هوش مصنوعی: زمین به خاطر ویژگیهای او به کمال و نزدیکی میرسد و آسمان به خاطر سرنوشت او به آغاز و تولد جدیدی میپردازد.
به حال انسان اگر لطف او از این سان است
دهد به عالم صغری جهان کبری را
هوش مصنوعی: اگر لطف خداوند نسبت به انسان اینگونه باشد، پس به جهانی بزرگتر از این دنیا هم احتمالا میتواند آنگونه رحمت و نعمت دهد.
زهی کریم که پیش از سؤال سائل را
چو آب لطف تو خواند جواب آری را
هوش مصنوعی: چه نیکوست کسی که پیش از آنکه سوالی از او پرسیده شود، با محبت و لطفش، دل سائل را آرام میکند و به او پاسخ میدهد.
نسیم خلق تو یحیی العظام و هی رمیم
شکست نام تو ناموس معن و یحیی را
هوش مصنوعی: نسیم حضور تو جان تازهای به اجساد بیجان میدهد و نام تو قانون و حقیقتی است که در زندگی و وجود انسانها تاثیرگذار است.
زلال جرعهٔ جامت به خاصیت بخشید
مزاج چشمهٔ حیوان لعاب افعی را
هوش مصنوعی: جرعهی زلال جام تو، خاصیتی به مزاج چشمهی حیات بخشیده است که مانند لعاب افعی روحانگیز و زندهکننده است.
نوالههای نوالت ز خوان گردون به
به سبزهای نتوان داد من و سلوی را
هوش مصنوعی: غذای تو از سفرهی آسمانی مانند سبزهای به ما داده نمیشود، من و سیمرغ.
بعید نیست که آید به عید اقبالت
حمل به خنجر بهرام بهر اضحی را
هوش مصنوعی: به نظر نمیرسد که بعید باشد در روز عید، خوشبختی و شانس تو به مانند شمشیر بهرام به تو درباره عید قربانی حمله کند.
پجوز را که تواند ز لایجوز شناخت
اگر تو خط ندهی از جواز فتوی را
هوش مصنوعی: اگر تو به کسی اجازه ندهی که در مورد یک موضوع صحبت کند، چگونه میتوان دریافت که او چه نظری دارد یا از کجا آمده است؟
کسی که صورت لطف خدا ندیده بود
ترا ببیند و حاصل کند تسلی را
هوش مصنوعی: کسی که هرگز لطافت و رحمت خدا را تجربه نکرده است، تو را میبیند و آرامش را به دست میآورد.
دم تو زنده کند در قرائت قرآن
مآثر نفس روح بخش عیسی را
هوش مصنوعی: وجود تو به زندگی و جانی تازه میبخشد، مانند قرائت قرآن که آثار و نشانههای روحانی عیسی را زنده میکند.
به وقت انها، ها در رخ تو حیران است
گشادهاند دو چشم از برای این هی را
هوش مصنوعی: در زمان آنها، چشمان من به زیبایی تو خیره شدهاند و از شگفتی باز ماندهاند تا این لحظه را به تماشا بنشینند.
تراست در ید بیضا به روز معرکه رمح
بدان مثال که ثعبان به دست موسی را
هوش مصنوعی: تو در روز سختی و جنگ، به لطف الهی و معجزههای بزرگ، به راهی هدایت میشوی که مانند معجزهای است که موسی برای مقابله با دشمنانش داشت.
صدای کوس تو به گوش دشمن و دوست
به شر و خیر بشر یافت خوف و بشری را
هوش مصنوعی: صدای نوا و ندای تو به گوش همگان، چه دشمن و چه دوست، باعث شد که آدمیان در پی خیر و شر در زندگی خود باشند و از این صدا احساس ترس و امید پیدا کنند.
کمان چرخ تو دارد شهاب دیو افکن
چرا که رجم کند جنیان حنی را
هوش مصنوعی: کمان تو همچون ستارهای درخشان است که میتواند دیوان را بترساند، چون با تیراندازیاش میتواند جنها را دور کند.
تذرو خصم ترا در عقب عقاب سه پر
رسیده تا برساند عقاب عقبی را
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که دشمن تو به سرعت و با قدرت در پی تو است تا به هدف خود برسد و تو را تحت فشار قرار دهد. در اینجا، نماد "عقاب" به معنای سرعت و قدرت رقابت است و نشان دهنده این است که باید مراقب باشی چون دشمن به دنبال فرصتی برای رسیدن به توست.
ز دست بوس تو چوگان چو گردن افرازد
چو سرزنش که خورد گوی از تمنی را
هوش مصنوعی: وقتی که گردن افراشته از دست بوس تو به میدان میآید، این نشان میدهد که او از هرگونه سرزنش و انتقادی هراسی نداشته و قادربه پذیرش آرزوها و خواستههاست.
جهان پناها چون از علو مِدحت تو
بر آسمان برساندم شعار شعری را
هوش مصنوعی: این بیت نشاندهنده این است که جهان به قدری تحت تأثیر هنر و شعر تو قرار گرفته است که میخواهد آوازه و تمدن تو را تا آسمانها برساند. به عبارتی، ارزش و زیبایی کار تو آنقدر بالا است که میتواند به اوجهای بلندی برسد.
دبیر چرخ به خط رقاع من از نسخ
مثال داد کمال جریر و اعشی را
هوش مصنوعی: دبیر آسمان با خط زیبای من، به خوبی تواناییهای جریر و اعشی را نمایش داد.
ثنای غیر ترا بار نیست در دل من
حریم کعبه حرام است لات و عزی را
هوش مصنوعی: محبت و ستایش دیگران در دل من جایی ندارد. حریم کعبه برای من مقدس است و نمیتوانم هویت و پرستش دیگران را بپذیرم.
مرا به عیب هنر منکرند طایفهای
که نقش مولی خوانند نفس مولی را
هوش مصنوعی: گروهی هستند که به خاطر عیبهای هنری من مرا انکار میکنند، در حالی که خودشان نفس مولای حقیقی را هم به عنوان نقش و تصویر معرفی میکنند.
الف اگر چه به نقطه برابر است به با
ز راستی خط آمد جدا الف بی را
هوش مصنوعی: اگرچه حرف "الف" در ظاهر با "نقطه" مشابه است، اما وقتی به راستای خط نگاه میکنیم، این دو از هم جدا هستند.
نوشتهام سخنی طرز انوری و ظهیر
که نور داد ظهور از تراز حوری را
هوش مصنوعی: من سخنی را به سبک انوری و ظهیر نوشتهام که با نور خود، جلوهای از زیبایی حوری را نمایان میسازد.
سه چار بیت بنا کردهام شکایت حال
که رفع کرد قصور ریاض اُخری را
هوش مصنوعی: من در اینجا چند بیت برای بیان نارساییها و درد و دلهایم سرودهام، ولی حالا که مشکلات روحیام رفع شده، دیگر نیازی به شکایت نیست.
درست بود به من عهد اقربا ز حضر
«سفر گزیدم و بشکست عهد قربی را»
هوش مصنوعی: من به وعدهها و رابطههای نزدیکانم پایبند بودم، اما به سفر رفتم و عهد و پیمان نزدیکی را شکستم.
ودیعتی که به ما وارسیده صبری بود
وداع کرد به کلی دیار و ماوی را
هوش مصنوعی: اموالی که به ما رسیده، در واقع صبر و شکیبایی است که به طور کامل از دیار و محل زندگیمان جدا شد.
به هر طریق به سر برده عمر و میدانم
ولی ز دست ندادم طریق اولی را
هوش مصنوعی: من به هر شکل و روش عمرم را گذراندهام و میدانم که چگونه بوده، اما هرگز راه اصلی و صحیح را از دست ندادهام.
به حیله آمدهام از دمشق یا بغداد
سلام من که رساند به حله سلمی را
هوش مصنوعی: من با ترفندی از دمشق یا بغداد به اینجا آمدهام و سلام من را به سلمی در حله برسانید.
به عین عقل نظر کن که کلک لاغر من
چگونه میکشد این حرفهای فربی را
هوش مصنوعی: به عقل خود دقت کن که چطور قلم لاغر من این سخنهای زیبا و دلنشین را مینویسد.
به موقعی که نهم خامه بر رخ نامه
فلک نثار کند درجهای املی را
هوش مصنوعی: زمانی که قلم من بر روی صفحه آسمان، آنچه را در دل دارم بنویسد و احساسات و آرزوهایم را به تصویر بکشد.
ترا خدای دهد اجر تا فواضل تو
برند مجری ارباب فضل اجری را
هوش مصنوعی: خداوند به تو پاداشی میدهد تا مردم نکات مثبت و فضائل تو را منتشر کنند و شایستگان، اجر و پاداش تو را به جا آورند.
سخن به حد ملالت نگویم و گویم
دعای جان تو و شکر حق تعالی را
هوش مصنوعی: من سخن را به اندازهای نمیگویم که خستهکننده شود، بلکه تنها دعای سلامت تو و شکرگزاری خداوند را بیان میکنم.
همیشه تا که عقول و نفوس در عالم
دهند نظم به هم صورت و هیولی را
هوش مصنوعی: همیشه زمانی که عقلها و نفسها در جهان همراستا شوند، نظم و ترتیب به شکل و ماده داده میشود.
مدام صورت خصم تو در هیولی باد
نظر به نفس نفیست عقول اولی را
هوش مصنوعی: همیشه چهره دشمن تو در ذات باد وجود دارد و نگاهی که عقلهای برتر به خود میاندازند، آن را نفی میکند.