گنجور

شمارهٔ ۵۲ - در مدح محمد شاه

صبح روش رخ نمود از پردهٔ تاریک شام
آفتاب ملک بیرون آمد از ظل غمام
مملکت را گر چه نقصان بود چون مه در محاق
منت ایزد را که از مهر منور شد تمام
ماه اوج نصرت و خورشید گردون ظفر
سوی برج خویش آمد با هزاران احترام
داور اعظم محمد شاه کز بهر شرف
خسرو گردون رکاب او ببوسید چون غلام
آنکه دارد تا ابد از لطف و تائید ازل
چون علی جود و شجاعت،‌ چون محمد خلق و نام
مهر جوزا منطقه، برجیس کیوان اقتدار
ماه انجم لشکر شب پرچم گردون خیام
بر فلک از برق تیغش برده هفت اورنگ رنگ
بر سپهر از سهم تیر او شده بهرام رام
چاکرانش استران را از مه نو کرده نعل
بندگانش از مجره کرده اسبان را ستام
آستانش گر به کیوان عقل نسبت کرد دوش
آسمان گفتا ندانم این کدام است،‌ آن کدام
از زمین چون نعل اسب او بر انگیزد غبار
بر فلک جرم زمین را عنبرین گردد مشام
هر که اندر مدح غیر او کند سحر حلال
همچو سحر اندر شریعت خصلتی باشد حرام
ای سرافرازی که خاک پای تو در مرتبه
بر فراز ذروهٔ افلاک می‌یابد مقام
گر ز بحر دست تو فایض نگشتی قطره‌ای
خون فشاندی ابر بر جای لآلی از مسام
شیر آز از خوان تو گر ریزه‌ای یابد چو مور
سیر گردد تا ابد بیرون نیاید از کنام
داشت یک ذره سکندر آتش قهرت به تیغ
خضر را یک قطره بود از آب لطف تو به جام
بس بود تیغ گهروار تو سد آهنین
گر به دفع فتنهٔ یاجوج بنمائی قیام
آن زمان کز گرد لشکر آسمان گردد زمین
سیل خون بارد به جای آب از ابر حسام
لعل یمگانی شود پیکان ز خود صفدران
پر دلان را زر شود رخسار همچون سیم خام
خار و خارا پوشد از خون بداندیشت لیاس
دیو و دد یابد ز اجزای حسود تو طعام
در میان بحر خون بدخواه تو بی دست و پا
گر گریزد همچو ماهی درع  او گردد چو دام
تیغ را در کار دشمن کن که آسایش مباد
این یکی را در جهان و آن دگر را در نیام
گر شنیدی ضرب شمشیرت که شد ضرب‌المثل
بازگشتی از صلابت رستم اندر صلب سام
ابلق ایام کو سر می‌کشد از توسنی
از تو رایض گشت اگر چه بود وقتی بدلگام
ملک بود اندر دهان شیر و کام اژدها
تو برآوردی به مردی تا ابد بادت به کام
گفته‌ام شعری چو سلک دُر اگر آری به گوش
منتظم احوال گردم، شعر من یابد نظام
تا مرا روزی رسد از مهر تو نوری به دل
چون فلک گشتم میان موج خون در صبح و شام
هست الطاف شما در حق ما رسم قدیم
مانده همچون مملکت موروث آبای کرام
گر تو از عین عنایت بر من اندازی نظر
بندهٔ مخصوص گردد داخل انعام عام
تا عظامی از سلف ماند به گیتی یادگار
تا میان خلق مشهور است اسلاف عظام
تو خلف باش از سلف جاوید در عز و شرف
هم مرادت مستقیم و هم سعادت مستدام
از دعا و ختم دیدم دولت دیدار تو
بر دعایت باد ختم شعر ناصر والسلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح روش رخ نمود از پردهٔ تاریک شام
آفتاب ملک بیرون آمد از ظل غمام
هوش مصنوعی: صبح که شد، چهرهٔ زیبایش از پس ابرهای تیرهٔ شب نمایان شد و آفتاب همانند پادشاهی از سایهٔ ابرها بیرون آمد.
مملکت را گر چه نقصان بود چون مه در محاق
منت ایزد را که از مهر منور شد تمام
هوش مصنوعی: کشور اگرچه نقص و کمبودهایی دارد، اما مانند ماهی که در زمان محاق کم نور است، امید خداوند وجود دارد که از محبت او، همه چیز به کمال برسد.
ماه اوج نصرت و خورشید گردون ظفر
سوی برج خویش آمد با هزاران احترام
هوش مصنوعی: ماه به اوج پیروزی رسیده و خورشید در مسیر پیروزی خود به سمت جایگاه خود با احترام فراوان نزدیک می‌شود.
داور اعظم محمد شاه کز بهر شرف
خسرو گردون رکاب او ببوسید چون غلام
هوش مصنوعی: محمد شاه، داور بزرگ، به خاطر عظمت و شرف پادشاهی، رکاب خسرو آسمان را چون یک خدمتکار بوسید.
آنکه دارد تا ابد از لطف و تائید ازل
چون علی جود و شجاعت،‌ چون محمد خلق و نام
هوش مصنوعی: کسی که همواره از رحمت و تأیید الهی برخوردار است، مانند علی است که بخشش و شجاعت دارد و مانند محمد که دارای خلق و نام نیکوست.
مهر جوزا منطقه، برجیس کیوان اقتدار
ماه انجم لشکر شب پرچم گردون خیام
هوش مصنوعی: در منطقه جوزا، ستاره‌ی برجیس بر فراز آسمان درخشان است و سیاره کیوان به عنوان نمادی از قدرت ماه در لشکر شب به انتظار نشسته است. پرچم آسمان، نشان‌دهنده‌ی آرزوها و امیدهای خیام است.
بر فلک از برق تیغش برده هفت اورنگ رنگ
بر سپهر از سهم تیر او شده بهرام رام
هوش مصنوعی: در آسمان به خاطر درخشش تیغش، رنگ‌های هفت کواکب تغییر کرده و به خاطر تیر او، سیاره بهرام آرام و قرار یافته است.
چاکرانش استران را از مه نو کرده نعل
بندگانش از مجره کرده اسبان را ستام
هوش مصنوعی: خدمتگزاران او مانند اسب‌های ناز پرورش یافته‌اند و در زمان نو به خوبی آماده می‌شوند. نعل‌های بندگانش نیز از چنان کیفیتی برخوردارند که می‌تواند اسب‌ها را به خوبی مدیریت کند.
آستانش گر به کیوان عقل نسبت کرد دوش
آسمان گفتا ندانم این کدام است،‌ آن کدام
هوش مصنوعی: اگر کسی شب در آستانه عقل بایستد و به کیوان (ستاره‌ای در آسمان) اشاره کند، آسمان می‌گوید که نمی‌داند کدام یک از اینها چیست و کدام یک از آن‌ها.
از زمین چون نعل اسب او بر انگیزد غبار
بر فلک جرم زمین را عنبرین گردد مشام
هوش مصنوعی: وقتی که نعل اسبش از زمین بلند می‌شود، غبار آن به آسمان می‌رود و بوی خوش همچون عنبر به مشام می‌رسد.
هر که اندر مدح غیر او کند سحر حلال
همچو سحر اندر شریعت خصلتی باشد حرام
هوش مصنوعی: هر کس که در ستایش دیگری غیر از او سخن بگوید، همانند سحر کردن در دین، عملی نادرست و ناپسند است.
ای سرافرازی که خاک پای تو در مرتبه
بر فراز ذروهٔ افلاک می‌یابد مقام
هوش مصنوعی: ای بلندمرتبه‌ای که خاک پای تو در بالاترین درجات آسمان‌ها نیز ارج و مقام دارد.
گر ز بحر دست تو فایض نگشتی قطره‌ای
خون فشاندی ابر بر جای لآلی از مسام
هوش مصنوعی: اگر از دریا به دستت چیزی نرسید، ابر اشک‌هایی را ریخت که مانند دانه‌های درخشان مروارید در دل خاک نشسته‌اند.
شیر آز از خوان تو گر ریزه‌ای یابد چو مور
سیر گردد تا ابد بیرون نیاید از کنام
هوش مصنوعی: اگر شیر گرسنه‌ای از سفره‌ات حتی یک تکه کوچک بیابد، مانند موری که سیر می‌شود، تا همیشه راضی و سیر خواهد ماند و دیگر از لانه‌اش خارج نخواهد شد.
داشت یک ذره سکندر آتش قهرت به تیغ
خضر را یک قطره بود از آب لطف تو به جام
هوش مصنوعی: قدرت و شدت خشم سکندر از آتش بیشتر بود، اما در مقابل، قطره‌ای از رحمت و لطف تو به قدری ارزشمند است که می‌تواند همه آن خشم را تحت تأثیر قرار دهد.
بس بود تیغ گهروار تو سد آهنین
گر به دفع فتنهٔ یاجوج بنمائی قیام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با قدرت و استواری تو، در برابر مشکلات و فتنه‌ها قامت برافرازی، کافی است تا مخالفان را با اراده‌ات ریشه‌کن کنی.
آن زمان کز گرد لشکر آسمان گردد زمین
سیل خون بارد به جای آب از ابر حسام
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که به جای بارش آب از ابرها، سیل خون بر زمین برخواهد خاست و این واقعه ناشی از لشکری است که از آسمان به سوی زمین می‌آید.
لعل یمگانی شود پیکان ز خود صفدران
پر دلان را زر شود رخسار همچون سیم خام
هوش مصنوعی: گویی لعل یمگانی (جواهر گرانبها) تبدیل به تیر می‌شود و دلیران شجاع را زینت می‌بخشد. چهره آنان همچون نقره‌ای درخشان می‌شود.
خار و خارا پوشد از خون بداندیشت لیاس
دیو و دد یابد ز اجزای حسود تو طعام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که بداندیش و حسود است، به عذاب و رنج مبتلا می‌شود و در نهایت، خود را دچار مشکلاتی می‌کند که ناشی از رفتار بدش است. او با درشتی و زشتی‌های روح خود، دچار عواقب منفی خواهد شد. در واقع، حسادت و بدگویی باعث می‌شود که فرد به وضعیت نامناسبی دچار شود.
در میان بحر خون بدخواه تو بی دست و پا
گر گریزد همچو ماهی درع  او گردد چو دام
هوش مصنوعی: اگر کسی در میان دریای خون به دنبال تو باشد و بی‌هیچ استعدادی بخواهد فرار کند، مانند ماهی می‌گریزد و در نهایت به دام خواهد افتاد.
تیغ را در کار دشمن کن که آسایش مباد
این یکی را در جهان و آن دگر را در نیام
هوش مصنوعی: تلاش کن که از قدرت و نفرت خود به نفع مقابله با دشمن استفاده کنی، زیرا در این دنیا، آسایش و آرامش برای کسی محقق نخواهد شد و هر فردی باید با چالش‌هایش روبرو شود.
گر شنیدی ضرب شمشیرت که شد ضرب‌المثل
بازگشتی از صلابت رستم اندر صلب سام
هوش مصنوعی: اگر شنیدی که صدای ضربه شمشیرت مانند ضرب‌المثل شده، بدان که به استحکام رستم در نهاد سام بازگشته‌ای.
ابلق ایام کو سر می‌کشد از توسنی
از تو رایض گشت اگر چه بود وقتی بدلگام
هوش مصنوعی: روزهای مختلفی که همچون اسبی سرکش و بی‌قرار از زیر پای تو می‌گذرد، اگرچه زمانی برایت عوض شده است، اما به یاد می‌آورد که زندگی همیشه پر از تغییرات و نوسانات است.
ملک بود اندر دهان شیر و کام اژدها
تو برآوردی به مردی تا ابد بادت به کام
هوش مصنوعی: در زمانی که قدرت و اختیار به دست تو بود، مانند شیر قوی و حکیم عمل کردی و از طمع و فریب دوری کردی. حالا تا همیشه در زندگی‌ات به خوشبختی و کامیابی دست پیدا کن.
گفته‌ام شعری چو سلک دُر اگر آری به گوش
منتظم احوال گردم، شعر من یابد نظام
هوش مصنوعی: اگر شعری زیبا و با کیفیت همانند مروارید به گوش کسی برسد که مرتب و منظم است، شعر من نیز نظم و ترتیب خواهد یافت.
تا مرا روزی رسد از مهر تو نوری به دل
چون فلک گشتم میان موج خون در صبح و شام
هوش مصنوعی: منتظر آن روز هستم که از عشق تو نوری به دل من بتابد. در این حال، مثل آسمان در میان امواج خون در صبح و شام غرق معانی مختلف و پیچیده هستم.
هست الطاف شما در حق ما رسم قدیم
مانده همچون مملکت موروث آبای کرام
هوش مصنوعی: محبت‌های شما نسبت به ما، مانند سنتی قدیمی باقی مانده است، درست مانند ارثی که از پدران بزرگوارمان به ما رسیده.
گر تو از عین عنایت بر من اندازی نظر
بندهٔ مخصوص گردد داخل انعام عام
هوش مصنوعی: اگر نظر لطف تو به من بیفتد، من به یکی از بندگان ویژه تو تبدیل می‌شوم و تحت حمایت عموم قرار می‌گیرم.
تا عظامی از سلف ماند به گیتی یادگار
تا میان خلق مشهور است اسلاف عظام
هوش مصنوعی: تا زمانی که یادگاری از نیاکان بزرگ در دنیا باقی بماند، اسلاف بزرگ در میان مردم معروف خواهند بود.
تو خلف باش از سلف جاوید در عز و شرف
هم مرادت مستقیم و هم سعادت مستدام
هوش مصنوعی: تو باید از نیاکان جاودانه‌ات بهتر و بزرگ‌تر باشی، در عظمت و شرافت؛ هم هدف تو به‌راستی مشخص باشد و هم سعادتت پایدار و همیشگی.
از دعا و ختم دیدم دولت دیدار تو
بر دعایت باد ختم شعر ناصر والسلام
هوش مصنوعی: من از دعا و ختم به این نتیجه رسیدم که دولت و کامیابی در دیدار توست. بر دعایت باد و پایان این شعر به ناصر رسیده است.