شمارهٔ ۵۱ - در مدح قاضی جلالالدین
طلوع کوکب اقبال اسلام
خجسته باد چو مه بر لیالی و ایام
قدوم موکب قاضی القضات در عالم
مبارک است، خصوصا بدین خجسته مقام
امام عادل، جلال ملت و دین
که روزگار همیخواندش ولی انام
ندیده روی حدود کمال او افکار
نبرده راه رسوم، جلال او اوهام
به چار مذهب بر عقل اقتدا فرض است
در آن مقام که رأی رفیع اوست امام
مربی عالمان، ناصب مناصب علم
که رأی اوست مبین حلال را از حرام
معلمی که به تعلیم علم در عالم
درست کرد قضایای شرع را احکام
همه ز فربهی جاه کلک لاغر اوست
که تیغ فتنه رود سرنگون به چاه نیام
طیور و جن و ملک را در آورد در قید
چو کلک او نهد از خط و نقطه دانه و دام
صبا ز گرد رهش یافت عنبر اشهب
که خاک رایحه مشک میدهد به مشام
سخای بحر گهربار دست او را دید
که ابر را ز حیا میچکد عرق ز صیام
به پیش دست و دلش جود کان و بخشش بحر
چو ذرهای است ز مهر و چو قطرهای ز غمام
زهی سپهر جنابی که در مقام صفا
طواف کعبه جاه تو میکنند احرام
ترا طریق رسالت از آن جهت ملکه است
که سوی خصم همیآوری ز حق پیغام
در اشتباه فتاده است عقل کل صد بار
که صدر سدره کدام است و سدهٔ تو کدام
چنان عدالت او کاام هر ضعیف دهد
که شیر شیر خورد، سیر آهوی آکام
دقیقهای که قضا را نهفته با قدر است
به دقت نظرش رفع کردهای ایهام
به آب لطف تو تا گرد فتنه بنشاندی
بیافت حادثه چون زلف دلبران آرام
اگر چه عود بود دشمن، سوخته به
که هست آتش دوزخ برای مردم خام
عراق را به وجود تو شهرت افزوده است
ز بایزید بیفزود شهرت بستام
دمشق را ز وجود تو رونق افزوده است
که نقد کان به مکان دگر بر آرد نام
همه عظام سلف سر ز خاک بر دارند
نسیم خلق تو چون بشنود رمیم عظام
اگر نه جامهٔ افلاک قدر او بودی
غزاله در خطر هستی ز پنجهٔ ضرغام
وگر نه راعی اجرام عدل او باشد
شود به خون حمل سرخ خنجر بهرام
ز بیم او جگر نقل کباب شده است
بجوشد از غضبش خون باده در دل جام
به چنگ زهره اگر اگر بشکند دل ساغر
به جای جرعه چکند خون ز چشم جام مدام
هنر پناها ناصر در این دیار نخست
به یک نظر به تو مخصوص شد به صد اکرام
کنون ز لطف تو دارد هزار گونه امید
ولی وسیله ندارد به غیر حسن کلام
چو شعر آب حیات است نام نامی را
بدین قصیده ترا تا ابد بماند نام
بدین بهانه ز من تربیت دریغ مدار
بهانه جون بود در سخا و لطف کرام
به حال بنده فتوریست، حالیا خواهم
که همچو نظم من از لطف تو رسد به نظام
همیشه تا که شه نیمروز از مشرق
ز زخم تیغ کند فتح تا ولایت شام
چو نیم روز ترا روی بخت روشن باد
مخالفان ترا روز عمر تیره چو شام
شمارهٔ ۵۰ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان: درد سر دارم از خمار مدامشمارهٔ ۵۲ - در مدح محمد شاه: صبح روش رخ نمود از پردهٔ تاریک شام
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طلوع کوکب اقبال اسلام
خجسته باد چو مه بر لیالی و ایام
هوش مصنوعی: طلوع ستاره خوشبختی اسلام مبارک باشد، مانند ماه که بر شبها و روزها روشنایی میافکند.
قدوم موکب قاضی القضات در عالم
مبارک است، خصوصا بدین خجسته مقام
هوش مصنوعی: ورود قاضی القضات به دنیا، برکتی بزرگ است، به ویژه در این جایگاه با عظمت.
امام عادل، جلال ملت و دین
که روزگار همیخواندش ولی انام
هوش مصنوعی: امام عادل، نماد قدرت و عظمت ملت و دین است که زمانه او را میستاید.
ندیده روی حدود کمال او افکار
نبرده راه رسوم، جلال او اوهام
هوش مصنوعی: او به کمالاتش چهرهای نداشته که افکار انسانها به آن برسند و جلال و زیباییاش فراتر از تصورات و تخیلات است.
به چار مذهب بر عقل اقتدا فرض است
در آن مقام که رأی رفیع اوست امام
هوش مصنوعی: در تلاش برای دستیابی به حقایق و عقاید بلند، لازم است به چهار مذهب معروف رجوع کنیم و از عقل خود پیروی کنیم، به ویژه زمانی که در مورد مسائل مهم و ارشد به نظر میرسد که این عقل میتواند راهنمایی کند.
مربی عالمان، ناصب مناصب علم
که رأی اوست مبین حلال را از حرام
هوش مصنوعی: مربی دانشمندان، کسی است که در علم مقامها را تعیین میکند و نظر او مشخصکننده حلال و حرام است.
معلمی که به تعلیم علم در عالم
درست کرد قضایای شرع را احکام
هوش مصنوعی: معلمی که با آموزش علم در دنیا، قوانین شرعی را به درستی بیان میکند.
همه ز فربهی جاه کلک لاغر اوست
که تیغ فتنه رود سرنگون به چاه نیام
هوش مصنوعی: همه به خاطر نفوذ و قدرت او هستند، اما او خود به اندازهای لاغر و ضعیف است که اگر فتنهای به وجود بیاید، نمیتواند از آن جان سالم به در ببرد و به دام میافتد.
طیور و جن و ملک را در آورد در قید
چو کلک او نهد از خط و نقطه دانه و دام
هوش مصنوعی: پرندگان، جنها و فرشتگان را در چنگ خود درآورد؛ چون که او با خط و نقطه، دانه و دام را میچیند.
صبا ز گرد رهش یافت عنبر اشهب
که خاک رایحه مشک میدهد به مشام
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی از گرد و غبار مسیر او، بویی مانند عنبر سفید را حمل میکند که رایحهی مشک را به مشام میرساند.
سخای بحر گهربار دست او را دید
که ابر را ز حیا میچکد عرق ز صیام
هوش مصنوعی: دست او مانند دریای پر از گوهر است، و میتوان دید که ابر به خاطر شرم، عرقی از روزه خود را به او میریزد.
به پیش دست و دلش جود کان و بخشش بحر
چو ذرهای است ز مهر و چو قطرهای ز غمام
هوش مصنوعی: او با دست و دل سخاوتمندش، همچون دریایی از بخشش و محبت است. عشق و نیکی او به اندازه یک ذره از مهر و مانند یک قطره از باران است.
زهی سپهر جنابی که در مقام صفا
طواف کعبه جاه تو میکنند احرام
هوش مصنوعی: عجب آسمان بزرگی که در جایگاه پاکی، برای نشان دادن احترام و مقام تو، به دور خانه کعبه طواف میکنند و خود را آماده میسازند.
ترا طریق رسالت از آن جهت ملکه است
که سوی خصم همیآوری ز حق پیغام
هوش مصنوعی: تو به خاطر وظیفه پیامآوری، به گونهای تربیت شدهای که حتی به دشمنان هم پیام حق را میرسانی.
در اشتباه فتاده است عقل کل صد بار
که صدر سدره کدام است و سدهٔ تو کدام
هوش مصنوعی: عقل کل بارها در اشتباه افتاده و نمیداند کدام یک از صدر سدره است و کدام یک از مرحلههای تو.
چنان عدالت او کاام هر ضعیف دهد
که شیر شیر خورد، سیر آهوی آکام
هوش مصنوعی: عدالت او به قدری قوی و فراگیر است که به هر ضعیفی میدهد و غذا و نعمت را به او میرساند، مانند چشیدنی که شیر به او میدهد و آهو به آرامی و سیر میشود.
دقیقهای که قضا را نهفته با قدر است
به دقت نظرش رفع کردهای ایهام
هوش مصنوعی: زمانی که قضا و قدر با هم در آمیختگی دارند، با دقت نظر خود، ابهام و پیچیدگیها را برطرف کردهای.
به آب لطف تو تا گرد فتنه بنشاندی
بیافت حادثه چون زلف دلبران آرام
هوش مصنوعی: با لطف و مهربانی تو، فتنهها و مشکلات را به راحتی کنار زدی، به گونهای که حوادث و اتفاقات ناخوشایند، مانند زلفهای دلربا، به آرامی فروکش کردند.
اگر چه عود بود دشمن، سوخته به
که هست آتش دوزخ برای مردم خام
هوش مصنوعی: هرچند عود (چوب خوشبو) میتواند دشمنی باشد، اما سوختن آن بهتر از این است که آتش جهنم برای انسانهای نادان وجود داشته باشد.
عراق را به وجود تو شهرت افزوده است
ز بایزید بیفزود شهرت بستام
هوش مصنوعی: عراق به خاطر وجود تو مشهورتر شده است، همانطور که شهرت بایزید به شهرت بستام اضافه شده است.
دمشق را ز وجود تو رونق افزوده است
که نقد کان به مکان دگر بر آرد نام
هوش مصنوعی: دمشق به خاطر وجود تو شکوه و زیبایی بیشتری یافته است، زیرا هر چیزی که در اینجا وجود دارد، ارزشش موجب میشود که به مکان دیگری برود و نامش در آنجا برده شود.
همه عظام سلف سر ز خاک بر دارند
نسیم خلق تو چون بشنود رمیم عظام
هوش مصنوعی: تمامی اجساد در خواب هستند و وقتی نسیم حضور تو به آنها برسد، به حیات و حرکت باز خواهند گشت.
اگر نه جامهٔ افلاک قدر او بودی
غزاله در خطر هستی ز پنجهٔ ضرغام
هوش مصنوعی: اگر نبودند نیکوییها و مقامهای بلند، غزال در خطر حملهٔ شیر بزرگ بود.
وگر نه راعی اجرام عدل او باشد
شود به خون حمل سرخ خنجر بهرام
هوش مصنوعی: اگر حاکم به عدالت رفتار نکند، در آن صورت، با خشونت و خونریزی مواجه خواهد شد، مشابه به آنچه که در داستانها از خنجر بهرام به تصویر کشیده شده است.
ز بیم او جگر نقل کباب شده است
بجوشد از غضبش خون باده در دل جام
هوش مصنوعی: از ترس او جگر آدم مثل کباب شده و از خشم او، خون باده در دل جام به جوش میآید.
به چنگ زهره اگر اگر بشکند دل ساغر
به جای جرعه چکند خون ز چشم جام مدام
هوش مصنوعی: اگر دل زهره به درد بیفتد، غم تنها با شکستن ساغر و ریختن خون از چشم به جای نوشیدن شراب نمیتواند خاموش شود.
هنر پناها ناصر در این دیار نخست
به یک نظر به تو مخصوص شد به صد اکرام
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هنر ناصر تنها با یک نگاه به تو اختصاص یافت و با احترام و ارادت بسیاری همراه شد.
کنون ز لطف تو دارد هزار گونه امید
ولی وسیله ندارد به غیر حسن کلام
هوش مصنوعی: اکنون به لطف تو هزاران امید در دلم زنده است، اما تنها وسیلهای که دارم برای ابراز این امیدها، زیبایی کلام توست.
چو شعر آب حیات است نام نامی را
بدین قصیده ترا تا ابد بماند نام
هوش مصنوعی: شعر به مانند آب زندگیبخش است و نام عزیز تو را به این شعر سپردم تا همیشه و eternally باقی بماند.
بدین بهانه ز من تربیت دریغ مدار
بهانه جون بود در سخا و لطف کرام
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع از من خواهش میکنم که از تربیت و آموزش دریغ نکن، زیرا دلیل و انگیزهای که من برای بخشندگی و نیکی دارم، مشابه بهانهای است که در سخاوت و محبت وجود دارد.
به حال بنده فتوریست، حالیا خواهم
که همچو نظم من از لطف تو رسد به نظام
هوش مصنوعی: بنده در حالتی است که میخواهد مانند شعر من، از محبت تو به سامان و نظم برسد.
همیشه تا که شه نیمروز از مشرق
ز زخم تیغ کند فتح تا ولایت شام
هوش مصنوعی: هرگاه که خورشید نیمروز از سمت شرق طلوع کند، به مانند زخم تیغی که بر تن دشمن وارد میشود، فتح و پیروزی بر شام به دست میآید.
چو نیم روز ترا روی بخت روشن باد
مخالفان ترا روز عمر تیره چو شام
هوش مصنوعی: وقتی که در نیمه روز، چهرهات روشن و خوشبختی در کنارت باشد، بدیها و دشمنیها باعث نشوند که روزهای عمرت به تیرگی و شب تبدیل شود.

ناصر بخارایی