شمارهٔ ۴۸ - در مدح معزالدین ملک حسین پادشاه
نشست خسرو گردون به بارگاه حمل
به نام نامیه منشور داد بهر عمل
کنون به سوی مزاج جهان بباید دید
که گشت سوی مزاجش اعتدال بدل
چنان به هر طرف جوی سبزهست به باغ
که میکشند به زنگار بر ورق جدول
ز عشق گل به دل لاله داغهای سیاه
چنانک عنبر سارا در آتشین منقل
ز برگ بید فتادهست سایه بر سر گل
به شکل خنجر بهرام بر گلوی حمل
حرارتی ز هوا تا در او اثر نکند
شکوفه مالد بر روی خویشتن سندل
چنانکه خنجر غازی به خون خضاب شود
ز رنگ لاله و گل سرخ گشت جبل
نشسته بر سر هر شاخ بلبلی گویا
چو عالمان مجادل به وقت بحث و جدل
عروس باغ پر از لالههای رنگارنگ
مثال حور بهشتی در میان حلل
دریده غنچه گریبان، به رقص آمده سرو
چنار دست زده، گفته مرغ صوت و غزل
خوش است طرف چمن، خاصه با گلاندامی
که بوی سنبل او برد از دماغ خلل
مجو معلم و واعظ به جز مغنی و چنگ
که هر دو راست ادا میکنند قول و غزل
صبا ز خاک در شاه کحل میسازد
که چشم نرگس سیراب میشود اکحل
زبان سوسن آزاد اگر چه طولی داشت
دعای عمر شهنشاه گفت و شد اطول
خدایگان سلاطین مشرق و مغرب
معز دولت و دین، شاه اعلم اعدل
ملک حسین حسن خُلقِ شاه دودهٔ کرت
که روشن است ز رایش جهان علم و عمل
مجاهدی که اگر بانگ بر زمانه زند
چو موش مرده کند شیر چرخ ترک حیل
نبود سائل در ملک او وگر هم بود
جناب دولته قال خذ و لاتسأل
زهی رسیده به جائی کمال دانش او
که از ازل به ابد بیند، از ابد به ازل
به حق آنکه جز او نیست اول و آخر
که هست ذات تو مقصود آخر و اول
به طوع طائر دولت مطیع خدمت تست
کجا رود چو مگسی اوفتد به دام عسل
به لطف و غبغب تو بازبسته راحت و رنج
فراغت است جهان را ز مشتری و زحل
حدیث رستم دستان شدهست افسانه
ز ضرب تیغ تو اکنون همی زنند مثل
مدیح غیر تو در خاطرم نمیآید
حریم کعبه نشاید مقام لات و هبل
به سمع شاه جهان یک دو حرف خواهم گفت
ولی ز بیم ملالت ملخص و مجمل
ز اوستاد من این نکته یاد میدارم
که زینهار سخن را نگاه دار محل
مرا ز شعر تفاخر به مدح تست ار نی
به نسبت هنرم شعر صنعتیست اقل
ز بحر شعر کسان قطرهای نمیجویم
طهارتی نتوان کرد از آب مستعمل
نظام کار جهان جون ز تست، میخواهم
که کار بنده بماند مبتر و مختل
همیشه تا به حروف جمل کنند حساب
حساب عمر تو بادا فزون ز حرف جمل
دو میوهٔ گل دولت به بوستان وجود
همیشه تازه به لطف خدای عزوجل
شمارهٔ ۴۷ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: چو زهره ماه مغنی به ساز دف در چنگشمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اسکندر: سحر ز خون شب بریخت می در جام
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشست خسرو گردون به بارگاه حمل
به نام نامیه منشور داد بهر عمل
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ و با شکوه بر تخت سلطنت نشسته و به نامی بزرگ، فرمانی برای انجام کارها صادر کرده است.
کنون به سوی مزاج جهان بباید دید
که گشت سوی مزاجش اعتدال بدل
هوش مصنوعی: اکنون باید به وضعیت کلی جهان توجه کنیم تا ببینیم که آیا به سمت تعادل و آرامش پیش رفته است یا خیر.
چنان به هر طرف جوی سبزهست به باغ
که میکشند به زنگار بر ورق جدول
هوش مصنوعی: در باغ سبزهها به قدری در هر طرف پراکنده است که همچون زنگاری بر روی کاغذ جدول کشیده شده است.
ز عشق گل به دل لاله داغهای سیاه
چنانک عنبر سارا در آتشین منقل
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، دل لاله پر از دردهای سیاه شده است، همانطور که عنبر سارا در آتش منقل میسوزد.
ز برگ بید فتادهست سایه بر سر گل
به شکل خنجر بهرام بر گلوی حمل
هوش مصنوعی: سایهای از برگ بیدی بر روی گل افتاده، که شبیه به خنجری است که بر گلوی حیوانی قرار گرفته است.
حرارتی ز هوا تا در او اثر نکند
شکوفه مالد بر روی خویشتن سندل
هوش مصنوعی: اگر هوای سرد بر روی شکوفهها تأثیر نگذارد، همانطور که گلبرگها به خود زینت میدهند.
چنانکه خنجر غازی به خون خضاب شود
ز رنگ لاله و گل سرخ گشت جبل
هوش مصنوعی: چنان که خنجر جنگجویان با خون رنگین میشود، کوه از رنگ لاله و گلهای سرخ زینت مییابد.
نشسته بر سر هر شاخ بلبلی گویا
چو عالمان مجادل به وقت بحث و جدل
هوش مصنوعی: در هر گوشهای، پرندهای نشسته است که همانند دانشمندان در زمان بحث و جدل، به مباحثه مشغول است.
عروس باغ پر از لالههای رنگارنگ
مثال حور بهشتی در میان حلل
هوش مصنوعی: عروس باغ، با لالههای رنگارنگی که دارد، مانند حورهای بهشتی در میان حوریان است.
دریده غنچه گریبان، به رقص آمده سرو
چنار دست زده، گفته مرغ صوت و غزل
هوش مصنوعی: غنچه در حال شکفته شدن است و سرو چنار به رقص در آمده، همچنین پرندهای هم با آواز و شعر خود به این شادی پیوسته است.
خوش است طرف چمن، خاصه با گلاندامی
که بوی سنبل او برد از دماغ خلل
هوش مصنوعی: منظور از این بیت اشاره به زیبایی و دلانگیزی چمنزار دارد، به ویژه زمانی که گلهای خوشبو در آنجا وجود دارند. بوی خوش گل سنبل به قدری دلپذیر است که روح را نوازش میدهد و حس خوبی به انسان میبخشد.
مجو معلم و واعظ به جز مغنی و چنگ
که هر دو راست ادا میکنند قول و غزل
هوش مصنوعی: به دنبال آموزگار و واعظی نباش که فقط نغمهسرا و نوازنده باشند، زیرا آنها به درستی شعر و سخن را ادا میکنند.
صبا ز خاک در شاه کحل میسازد
که چشم نرگس سیراب میشود اکحل
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از خاک درخت کحل برداشت میکند و با آن چشمان نرگس را آبیاری میکند.
زبان سوسن آزاد اگر چه طولی داشت
دعای عمر شهنشاه گفت و شد اطول
هوش مصنوعی: زبان گل سوسن آزاد است، هرچند که طولانی باشد. دعای عمر پادشاه گفته شد و او نیز عمرش طولانی شد.
خدایگان سلاطین مشرق و مغرب
معز دولت و دین، شاه اعلم اعدل
هوش مصنوعی: این جمله دربارهی یک پادشاه سخن میگوید که هم در سرزمینهای شرقی و هم در سرزمینهای غربی فرمانروایی میکند. او به عنوان کسی که قدرت و دین را حفظ کرده و دانش و عدالتش زبانزد است، توصیف میشود.
ملک حسین حسن خُلقِ شاه دودهٔ کرت
که روشن است ز رایش جهان علم و عمل
هوش مصنوعی: حسین، پادشاهی است که با اخلاق نیکو شناخته میشود و از نسل بزرگانی است که روشنایی علم و عمل در دنیا از او سرچشمه میگیرد.
مجاهدی که اگر بانگ بر زمانه زند
چو موش مرده کند شیر چرخ ترک حیل
هوش مصنوعی: مجاهدی که اگر صدایش به دنیا برسد، باعث ترس و وحشت بزرگی میشود. او چنان قدرتی دارد که حتی شیرِ قدرتمند زمانه را هم از پا درمیآورد.
نبود سائل در ملک او وگر هم بود
جناب دولته قال خذ و لاتسأل
هوش مصنوعی: در قلمرو او هیچ درخواستی وجود نداشت و اگر هم بود، مقام و رتبهاش میفرمود: بگیر و نپرس.
زهی رسیده به جائی کمال دانش او
که از ازل به ابد بیند، از ابد به ازل
هوش مصنوعی: او به مرتبهای والا دست یافته که میتواند از آغاز تا همیشه را ببیند و برعکس، از همیشه به آغاز نظر کند.
به حق آنکه جز او نیست اول و آخر
که هست ذات تو مقصود آخر و اول
هوش مصنوعی: به حق آن کسی که تنها او است، نه اولی وجود دارد و نه آخری، که وجود تو تنها هدف و مقصود است، هم در آغاز و هم در پایان.
به طوع طائر دولت مطیع خدمت تست
کجا رود چو مگسی اوفتد به دام عسل
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی و اراده کنی، خوشبختی مانند پرندهای مطیع در خدمت توست. اما اگر او به دام عسل بیفتد، دیگر جایی نخواهد داشت و ممکن است به سمت جای دیگری برود.
به لطف و غبغب تو بازبسته راحت و رنج
فراغت است جهان را ز مشتری و زحل
هوش مصنوعی: با حسن و زیبایی تو، آسایش و رنج در جهان تحت تأثیر مشتری و زحل است.
حدیث رستم دستان شدهست افسانه
ز ضرب تیغ تو اکنون همی زنند مثل
هوش مصنوعی: داستان رستم و دستان به افسانه تبدیل شده و اکنون همگان از ضربههای شمشیر تو یاد میکنند و آن را روایت میکنند.
مدیح غیر تو در خاطرم نمیآید
حریم کعبه نشاید مقام لات و هبل
هوش مصنوعی: یاد هیچکس جز تو در ذهنم نمیماند، زیرا حریم کعبه، جایگاه لات و هبل نیست.
به سمع شاه جهان یک دو حرف خواهم گفت
ولی ز بیم ملالت ملخص و مجمل
هوش مصنوعی: میخواهم چند کلمه به گوش شاه جهان برسانم، اما به دلیل نگرانی از خستگی و کلافگی، خیلی کوتاه و خلاصه بیان میکنم.
ز اوستاد من این نکته یاد میدارم
که زینهار سخن را نگاه دار محل
هوش مصنوعی: از معلم خود یاد گرفتهام که باید در بیان کلمات و صحبتهایم احتیاط کنم و موضوع را بهخوبی حفظ کنم.
مرا ز شعر تفاخر به مدح تست ار نی
به نسبت هنرم شعر صنعتیست اقل
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر در شعر و ادبیات به خودستایی بپردازد، تنها به خاطر ستایش و مدح دیگران است و اگر این مدح و ستایش وجود نداشته باشد، شعر او چیزی بیشتر از یک اثر صنعتی و بیکار نیست. به عبارتی دیگر، ارزش شعر در نظر او به وابستگی آن به تحسین و احترام دیگران است.
ز بحر شعر کسان قطرهای نمیجویم
طهارتی نتوان کرد از آب مستعمل
هوش مصنوعی: من به دنبال یک قطره از دریای شعر دیگران نیستم، زیرا نمیتوان پاکی و طهارت را از آب آلوده به دست آورد.
نظام کار جهان جون ز تست، میخواهم
که کار بنده بماند مبتر و مختل
هوش مصنوعی: نظام و ترتیب کارهای جهان به دلیل وجود تو است، من آرزو دارم که کارهای من به هم نریزد و دچار اختلال نشود.
همیشه تا به حروف جمل کنند حساب
حساب عمر تو بادا فزون ز حرف جمل
هوش مصنوعی: عمر تو باید از همه افکار و کلماتت بیشتر باشد، پس همیشه به خاطر داشته باش که زندگیات ارزشمندتر از صرفاً صحبتها و حرفهاست.
دو میوهٔ گل دولت به بوستان وجود
همیشه تازه به لطف خدای عزوجل
هوش مصنوعی: دو میوه از گل خوشبختی در باغ وجود همیشه با لطف خداوند تازگی دارند.

ناصر بخارایی