شمارهٔ ۴۷ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه
چو زهره ماه مغنی به ساز دف در چنگ
که درگرفت سماعی چو دور هفت اورنگ
نیم مخالف بربط اگر چه راهزن است
که از عراق به راه حجاز کرد آهنگ
به دور گل می گلرنگ را غنیمت دان
که دهر بلعجبی است و زمانه پر نیرنگ
ز غصه خون جگر لاله در قدح دارد
که باد ساغر او را همیزند بر سنگ
گشاده روئی گل بین که در شکرخندهست
درون پرده چرا همچو غنچهای دلتنگ
بنوش بادهٔ گلگون تلخ شورانگیز
ز دست ساقی رعنای شوخ چابک شنگ
شکوفه کرد دل غنچه از شراب صبوح
به اقتضای طبیعت نمود رنگارنگ
گذر به جانب صحرا که گل به صد رنگ است
چنانکه شاه به عزم شکار آهو و رنگ
برفت از سر صحرا و کوه قاقم برف
که نیست شاه جهان را سوی سمور آهنگ
جلال دولت و دین، شاه اردشیر سیر
خدایگان زمان، داور زمین، هوشنگ
یگانهای که چو خورشید صیقل رأیش
ز روی آینه ماه میزداید زنگ
بسی نماند که در روم روز از عدلش
ز شام باز نیاید سیاهی شب رنگ
اگر روایت شیرین لفظ او شنود
شکر چو قند مکرر خجل شود در تنگ
چو در کمان کژیای دید زور در وی کرد
بدوخت دیدهٔ بدخواه را به تیر خدنگ
به دست شاه دل باز میتپد در بر
به وقت حملهٔ شاهین ز نالههای کلنگ
به پای خویش دهد بوسه بر کف شه باز
که دستگاه بزرگیش آمدست به چنگ
زهی به صلح و صلاح تو ملک مستظهر
چه حاجت است که شمشیر بر کشی در جنگ
به هر کجا که رود اژدهای رایت تو
طریق او رجعالقهقریست چون خرچنگ
قضا به شکل مه نو رکابدار تو شد
که تنگ در کشد از منطقه فلک را تنگ
همین که روی به بدخواه آورد چون شیر
عدو چو باد گریزد از او به صد فرسنگ
چو شیر فالون در حال پایمال شود
اگر ز کبر عدو با تو سر کشد چو پلنگ
عدو که داشت چو انگور با تو سر کشیای
به سر ز دار فنا گشت عاقبت آونگ
چو آب تیغ تو بدخواه را از سر بگذشت
ز بحر دست تو ناکام شد به دست نهنگ
ز ذکر خیر تو فخر مخالفان شد عار
ز نام نیک تو ناموس دشمنان شد ننگ
عجب نباشد اگر از میان رود به کنار
ز سهم تیغ تو زنار از میان فرنگ
شها به مدح تو ناصر همان مثال نمود
که نوک خامهٔ مانی به صورت ارژنگ
در امتحان قصاید رهی نبارد عذر
که گر براق بود اسب، عذر باشد لنگ
ز بهر نام تو گویم جواب شعر ظهیر
«چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ»
در آن زمان که رویت کنم مدیح ترا
«زمانه نیز کند نالهٔ مرا آهنگ »
همیشه تا که دو رنگ است ابلق ایام
زمان عمر ترا باد در زمانه درنگ
ترا که فرّ فریدون و جاه جمشید است
فرید دولت و دین باد و دانش و فرهنگ
شمارهٔ ۴۶ - در مدح غیاثالدین خواجه شیخ: به توفیق یزدان و یاری طالعشمارهٔ ۴۸ - در مدح معزالدین ملک حسین پادشاه: نشست خسرو گردون به بارگاه حمل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو زهره ماه مغنی به ساز دف در چنگ
که درگرفت سماعی چو دور هفت اورنگ
هوش مصنوعی: وقتی که سیاره زهره به مانند ماه، آوازهخوانی میکند و نغمه دف در دستش است، حالتی شگفتانگیز به وجود میآورد که مانند دوری هفت رنگ به نظر میرسد.
نیم مخالف بربط اگر چه راهزن است
که از عراق به راه حجاز کرد آهنگ
هوش مصنوعی: اگرچه نیم مخالف در نواختن بربط، دزد و راهزن است، اما او از عراق به قصد حجاز حرکت کرده است.
به دور گل می گلرنگ را غنیمت دان
که دهر بلعجبی است و زمانه پر نیرنگ
هوش مصنوعی: به دور گل، گلهای رنگارنگ را ارزشمند بشمار؛ زیرا زندگی پر از شگفتیها و ترفندهاست.
ز غصه خون جگر لاله در قدح دارد
که باد ساغر او را همیزند بر سنگ
هوش مصنوعی: از درد و غم، گل لاله در لیوان خون دلش را دارد، به طوری که باد، لیوانش را به سنگ میزند.
گشاده روئی گل بین که در شکرخندهست
درون پرده چرا همچو غنچهای دلتنگ
هوش مصنوعی: گل را ببین که چقدر خوشرو و خندان است، اما درون پرده، چرا تو همچون غنچهای ناراحت و دلگیر به نظر میرسی؟
بنوش بادهٔ گلگون تلخ شورانگیز
ز دست ساقی رعنای شوخ چابک شنگ
هوش مصنوعی: نوشیدنی خوش رنگ و تلخ را از دست ساقی زیبا و شاداب بنوش، که طعمی شگفتانگیز و دلانگیز دارد.
شکوفه کرد دل غنچه از شراب صبوح
به اقتضای طبیعت نمود رنگارنگ
هوش مصنوعی: دل غنچه به خاطر شراب صبحگاهی شکوفا شد و بر اساس طبیعت، رنگهای مختلفی به خود گرفت.
گذر به جانب صحرا که گل به صد رنگ است
چنانکه شاه به عزم شکار آهو و رنگ
هوش مصنوعی: به سوی دشت برو که گلها با رنگهای فراوان و زیبا هستند، مانند شاهی که به قصد شکار آهو و با ظاهری باشکوه حرکت میکند.
برفت از سر صحرا و کوه قاقم برف
که نیست شاه جهان را سوی سمور آهنگ
هوش مصنوعی: برف از روی کوهها و دشتها رفته است و دیگر خبر از آن نیست، چرا که هیچکس به سمت سمور نمیآید.
جلال دولت و دین، شاه اردشیر سیر
خدایگان زمان، داور زمین، هوشنگ
هوش مصنوعی: شکوه حکومت و آیین، شاه اردشیر که مانند خدایان زمان است و داور زمین، هوشنگ.
یگانهای که چو خورشید صیقل رأیش
ز روی آینه ماه میزداید زنگ
هوش مصنوعی: تنها کسی که مانند خورشید درخشان است، با روشنی خود از چهره ماه کدورت و تیرگیها را برطرف میکند.
بسی نماند که در روم روز از عدلش
ز شام باز نیاید سیاهی شب رنگ
هوش مصنوعی: مدت زیادی نخواهد گذشت که در روم، روزی از عدالت او (الله) در شام، تاریکی شب باز نخواهد گشت.
اگر روایت شیرین لفظ او شنود
شکر چو قند مکرر خجل شود در تنگ
هوش مصنوعی: اگر سخنان دلنشین او را بشنوی، شیرینی شکر نیز در برابرش کم میآورد و خجالت میکشد.
چو در کمان کژیای دید زور در وی کرد
بدوخت دیدهٔ بدخواه را به تیر خدنگ
هوش مصنوعی: وقتی که در کمان جراحت و انحرافی دید، قدرتی در او دید که به چشمان بدخواه تیر زد.
به دست شاه دل باز میتپد در بر
به وقت حملهٔ شاهین ز نالههای کلنگ
هوش مصنوعی: دل در دست پادشاه به طپش میآید و در آغوش او، به هنگام حمله شاهینی، از نالههای کلنگ نگران است.
به پای خویش دهد بوسه بر کف شه باز
که دستگاه بزرگیش آمدست به چنگ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی با احترام و ارادت، به زمین میافتد و بوسهای بر پای سلطان میزند، زیرا حالا زمان آن فرا رسیده که او به قدرت و عظمتش دست یابد و این موقعیت برایش مهیا شده است.
زهی به صلح و صلاح تو ملک مستظهر
چه حاجت است که شمشیر بر کشی در جنگ
هوش مصنوعی: ای کاش که تو با صلاح و صلح خود، پادشاهی را محکم و قوی بداری. چه نیازی است که در جنگ شمشیر به دست بگیری؟
به هر کجا که رود اژدهای رایت تو
طریق او رجعالقهقریست چون خرچنگ
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، اژدهای پرچم تو مانند خرچنگ به عقب برمیگردد.
قضا به شکل مه نو رکابدار تو شد
که تنگ در کشد از منطقه فلک را تنگ
هوش مصنوعی: سرنوشت به گونهای ظاهر شده که مانند ماه نو بر کیسهدار تو عمل میکند و در این شرایط، حوادث سخت و محدود کننده از آسمان به سمت تو کشیده میشود.
همین که روی به بدخواه آورد چون شیر
عدو چو باد گریزد از او به صد فرسنگ
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به دشمنی و بدخواهی رو کند، مانند شیر خشمگین میشود و دشمن از او فراری میشود، حتی اگر به فاصلهای دور برود.
چو شیر فالون در حال پایمال شود
اگر ز کبر عدو با تو سر کشد چو پلنگ
هوش مصنوعی: اگر دشمن با خودبزرگبینی به تو حمله کند، مانند شیری که در شرایط دشوار ناچار به عقبنشینی میشود، تو باید مانند پلنگ با قدرت و شجاعت پاسخ دهی.
عدو که داشت چو انگور با تو سر کشیای
به سر ز دار فنا گشت عاقبت آونگ
هوش مصنوعی: دشمن که به تو شرارت میکرد، مانند انگور که در حال سر کشیدن دارد، در نهایت به دار فنا گرفتار شد و نابود گردید.
چو آب تیغ تو بدخواه را از سر بگذشت
ز بحر دست تو ناکام شد به دست نهنگ
هوش مصنوعی: وقتی که آب تیزی که تو به دشمن خود میزنی، از سر او گذشت، بدخواهی او از دریا به دست تو ناکام ماند و در چنگ نهنگ افتاد.
ز ذکر خیر تو فخر مخالفان شد عار
ز نام نیک تو ناموس دشمنان شد ننگ
هوش مصنوعی: ذکر خوبیها و ویژگیهای تو باعث شده است که دشمنان به خود ببالند و احساس عار کنند. نام نیک تو برای آنها به عنوان یک رسوایی و shame تبدیل شده است.
عجب نباشد اگر از میان رود به کنار
ز سهم تیغ تو زنار از میان فرنگ
هوش مصنوعی: اجب نیست اگر به خاطر تبر تو، زنجیر از دور فرنگیها جدا شود و به کناری برود.
شها به مدح تو ناصر همان مثال نمود
که نوک خامهٔ مانی به صورت ارژنگ
هوش مصنوعی: ایستادگی ناصر در وصف تو چنان است که نوک قلم مانی بر چهرهٔ ارژنگ میدرخشد.
در امتحان قصاید رهی نبارد عذر
که گر براق بود اسب، عذر باشد لنگ
هوش مصنوعی: اگر در امتحان شعر و شاعری پس از ارفع و بهترین انتخابها، بهانهای وجود داشته باشد، این تنها بهانهای است که اگر اسب سپید و برقی هم داشته باشی، باز هم لنگی آن بهانهای برای توجیه نمیشود.
ز بهر نام تو گویم جواب شعر ظهیر
«چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ»
هوش مصنوعی: به خاطر نام تو، پاسخ شعر ظهیر را میگویم: مانند زهره که در صبح زود از افق طنین چنگ را میسازد.
در آن زمان که رویت کنم مدیح ترا
«زمانه نیز کند نالهٔ مرا آهنگ »
هوش مصنوعی: زمانی که من به زیبایی تو نگریستم، زمانه نیز صدای نالهٔ من را همراهی کرد.
همیشه تا که دو رنگ است ابلق ایام
زمان عمر ترا باد در زمانه درنگ
هوش مصنوعی: زندگی همیشه پر از تغییرات و فراز و نشیبهاست. بنابراین، در دوران زندگیات برای هر لحظه و رویداد باید با احتیاط رفتار کنی و به دقت آنها را بررسی کنی.
ترا که فرّ فریدون و جاه جمشید است
فرید دولت و دین باد و دانش و فرهنگ
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو که همچون فر و قدرت فریدون و مقام و شکوه جمشید است، امید داریم که دولت و دین تو به همراه دانش و فرهنگ تداوم یابد.

ناصر بخارایی