شمارهٔ ۴ - در مدح امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا
صبح درآمد ز دلو یوسف زرین رسن
کرد چو یونس بر آب در دل ماهی وطن
صبحدم از قیروان بر سر شب زد عمود
راست چو رمح شهاب بر گلوی اهرمن
چو دم گرگ سحر از سوی مشرق نمود
جرم هوا چون پلنگ گشت ملمع بدن
خنجر زرین مهر پهلوی شب را شکافت
روی افق شد ز خون همچو عقیق یمن
باد سحرگه نشاند جمله چراغ نجوم
نور ز یک شمع یافت دایرهٔ نُه لگن
گشته چو گنج گهر صورت انجم نهان
حلقه زده مار چرخ مهرهٔ زر در دهن
چشمهٔ خورشید شد چشمهٔ آب حیات
ساقی دوران از او داد به هر انجمن
سبزه چو یک جرعه خورد همچو خضر زنده شد
وز قدم او رسید زندگیای در چمن
طفل موالید را نوبت زادن رسید
کز اثر هفت مرد حامله شد چار زن
پیک صبا همچو باد آمد و پیغام داد
از سوی فصل ربیع جانب ربع و دمن
گفت که اینک رسید کوکبهٔ نوبهار
لشکر سرما گریخت وز سر ما شد محن
محو شد ادبار بَرد، آمد اقبال ورد
مردن روئین تن است، زندگی تهمتن
گل به رسالت رسید، جامهٔ خود را درید
کامدش از باد صبح بوی اویس قرن
غنچه سبوی پر آب، لاله چو جام شراب
نعره و گلبانگ مرغ، زمزمهٔ خارکن
هیات خود را نمود صورت گلبن به باغ
وز سمن هفت رنگ صحن چمن پر پرن
سایهٔ سرو و چنار کرد چمن را چو شب
کوکب روشن هزار هر طرف از نسترن
تیغ صفت برگ بید تیز از آن شد به آب
کز حرکت آب را ساخت هوا چون سفن
دیدهٔ یعقوب شد نرگس مهجور باز
چون به سحر چاک زد یوسف گل پیرهن
دل که ز غم مرده بود چون بشنید این پیام
غنچه مثال از فرح خواست دریدن کفن
پیش گرفتم رهی همچو طریقت صواب
همچو حقیقت علا، همچو شریعت علن
خاک تنم چون غبار خاست به عزم سوار
بر شتر بادپای، شیر دل و پیلتن
گردن او همچو قوس، ساعد او همچو تیر
صورت نعلش به خاک همچو دو نیمه مجن
کوه گران در درنگ، باد وزان در شتاب
در کُه و صخرا دوان، خار خور و خارکن
روز و شب از گام نرم، میشکند خار سخت
برگ گلی کس ندید خار مغیلان شکن
از دهنش جام شیر حل شده در وی نبات
وز کف او چار قرص بر سر خوان عطن
گه به بلندی رود ناله کنان ابروار
گاه به پستی شود، سیل صفت نعره زن
هیکل او بیستون، سقف روان بر ستون
راکب او همچو شیر، بر زبر کرگدن
هر طرفی ساربان کرده دو هودج روان
زهره و مه در قران در درجه مقترن
محمل گردون نشان در بر او مهوشان
گل به میان حجاب بت به کنار شمن
جمله به کسب جمال در طلب ملک و مال
قبلهٔ مقصود من باب امام زمن
درج در لافتی، برج مه هل اتی
حصن حصین فتور دار امان فتن
کعبهٔ عالیمقام، مشهد هشتم امام
عارف راه خدای، عالم هر قسم و فن
از کمر مرتضی گوهر موسی رضا
آنکه علی نام اوست، خلقت و خلقش حسن
قرهٔ عین بتول، مفخر آل رسول
سرو قدی زان ریاض، سرخ گلی زان چمن
گیسوی او مشک را سوخته خون در گلو
طرهٔ او ماه را بسته به مشکین رسن
لایق خوانش نبود محور و نسرین چرخ
چیست دو مرغ حقیر بر سر یک بابزن
آب بقا را بریخت گرد رهش آب رو
در ثمین را شکست خاک در او ثمن
زهره در ایوان اوست مطرب پرده سرای
ماه به دوران او ساقی سیمین ذقن
گر ز غبار درش باد برد سوی چین
ناف نهد بر زمین نافهٔ مشک ختن
چون به زبانم رود گوهر اوصاف او
پر ز جواهر شود حقهٔ درّ عدن
مدحت او فرض عین، بر همگان عین فرض
در قعدات فروض، در رکعات سنن
خاک رهش را به چشم گر بسپارم رواست
پای ز سر میکند در ره بت برهمن
زهر چشید از عنب شیر خورد زان سبب
همچو نبات بهشت بر لب جوی لبن
ماه جدا از بدور، ماهیئی از آب دور
اختر نابرده راه در وطن خویشتن
هرکه بدو جست کین مهر نبودش به دین
ظالم اهل یقین، مفسد ارباب ظن
دهر مغیلانگه است، آل نبی ارغوان
روی زمین شورهزار، نسل علی یاسمن
گر چه به آدم بود نسبت هر آدمی
خار ز جنس نبات هست جدا از سمن
هفت فلک خمکدهست، خلق در او چون شراب
صاف در اعلی مقام، اسفل او دُرد دن
صدر نبوت پناه واسطهٔ عقد شاه
جوهر خود وصل کرد با گهر بوالحسن
میر ولایت علی، دین نبی را ولی
عز عرب را پسر، شاه رسل را ختن
گفت سلونی به علم، کرد صبوری به حلم
حیدر خبیر گشای، صفدر عنتر فکن
داده به او کردگار، بهر وغا ذوالفقار
لمعهٔ او بی صقال، تیزی او بی مسن
ظاهر او بود شیر، باطن او آفتاب
شمس اسد را گزید بهر سکون و سکن
رشتهٔ عهدش دگر برنکشد روح را
در چه دلگیر تن بسته شود بی شطن
زادهٔ برج شرف از قمران فرقدان
روی یکی ضیمران قد یکی نارون
کور دلی کو گزید دار فنا بر بقا
کرد سرای سرور در سر بیت حزن
کشته یکی را به زهر غمزده و تلخ کام
خسته یکی را به تیغ تشه لب و ممتحن
گل شکفد در بهار سرخ ز خون حسین
سبزه برآید ز خاک سبز به زهر حسن
چون ز گلستان دین بلبل و طوطی شدند
منبر و محراب شد منزل زاغ و زغن
دین چو به دنیا فروخت شد لقب او حمار
کو ز خری میخرد تره به سلوی و من
آنکه ز نقصان براند تیغ بر اهل کمال
بود به جسمش برص، بود به چشمش وسن
روح پیمبر کشید عترت خود را به خلد
در خور ایشان نبود سجن سرای شجن
هر چه از این ابتلاست از طرف مابلاست
ور نه بر ایشان عطاست از طرف ذوالمنن
از غم شاه عرب خاطر من گوییا
موی سر زنگیست شیفته و پر شکن
لیک به رغم حسود میدهدم لطف او
خمر مَحبت به رطل نقل قناعت به من
تا تن خود سوختم ز آتش ایشان نشد
دل به بلا مبتلا، جان به عنا مرتهن
نیست ره آورد من جز غم آل رسول
بار خدایا به حشر زرد مکن روی من
یارب بر نام خویش ختم کن و در نورد
نامهٔ ناصر که هست نام تو ختم سخن
شمارهٔ ۳ - در نعت نبی اکرم فرماید: ای ز تأیید ازل نقد امانت را امینشمارهٔ ۵ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: همی دهند بشارت مبشران صبا
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح درآمد ز دلو یوسف زرین رسن
کرد چو یونس بر آب در دل ماهی وطن
هوش مصنوعی: صبح دلانگیزی فرا رسید و یوسف با طناب طلاییاش از چاهی بیرون آمد، همانگونه که یونس از دل دریا بیرون آمد و کشف کرد که ماهی نماد وطنش است.
صبحدم از قیروان بر سر شب زد عمود
راست چو رمح شهاب بر گلوی اهرمن
هوش مصنوعی: در سپیدهدم از قیروان، ستونی راست به آسمان رفت که مانند نیزه شهابی بر گلوی دیو قرار گرفته بود.
چو دم گرگ سحر از سوی مشرق نمود
جرم هوا چون پلنگ گشت ملمع بدن
هوش مصنوعی: در سحرگاه، وقتی که نور خورشید از سمت شرق به زمین تابید، آسمان تغییر رنگ داد و به رنگ پلنگ درآمد که نشانگر زیبایی و جذابیت خاصی است.
خنجر زرین مهر پهلوی شب را شکافت
روی افق شد ز خون همچو عقیق یمن
هوش مصنوعی: خنجر طلایی خورشید، تاریکی شب را شکست و بر روی افق، رنگی روشن و قرمز مانند عقیق یمن به وجود آورد.
باد سحرگه نشاند جمله چراغ نجوم
نور ز یک شمع یافت دایرهٔ نُه لگن
هوش مصنوعی: در هوای صبحگاهی، نسیم ملایمی به همراه میآید که تمام ستارهها را روشن میکند. نوری که از یک شمع به دست میآید، دایرهای را ایجاد میکند و به تعداد نه لگن نمایان میشود.
گشته چو گنج گهر صورت انجم نهان
حلقه زده مار چرخ مهرهٔ زر در دهن
هوش مصنوعی: چهره ستارهها مانند گنجی گرانبها پنهان شده و مانند حلقهای از طلا، آسمان دور آن را احاطه کرده است.
چشمهٔ خورشید شد چشمهٔ آب حیات
ساقی دوران از او داد به هر انجمن
هوش مصنوعی: خورشید مانند چشمهای سرشار از زندگی و نور شده و ساقی زمان از آن چشمه به همه جمعها و محفلها زندگی و انرژی میبخشد.
سبزه چو یک جرعه خورد همچو خضر زنده شد
وز قدم او رسید زندگیای در چمن
هوش مصنوعی: سبزه به محض اینکه کمی آب نوشید، مانند خضر (که نماد زندگی و نوشدارو است) زنده و سرزنده شد و از وجود او، زندگی دوبارهای در چمن جوانه زد.
طفل موالید را نوبت زادن رسید
کز اثر هفت مرد حامله شد چار زن
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که کودکان متولد شوند؛ این اتفاق به خاطر تأثیر هفت مرد بر چهار زن است.
پیک صبا همچو باد آمد و پیغام داد
از سوی فصل ربیع جانب ربع و دمن
هوش مصنوعی: پیامآور بهار همانند نسیمی ملایم آمد و خبر خوشی فرستاد از سوی فصل بهار و سرسبزی و گل و گیاه.
گفت که اینک رسید کوکبهٔ نوبهار
لشکر سرما گریخت وز سر ما شد محن
هوش مصنوعی: گفت که فصل بهار فرا رسیده و سردی و سرما دیگر نمیتوانند بر ما غلبه کنند.
محو شد ادبار بَرد، آمد اقبال ورد
مردن روئین تن است، زندگی تهمتن
هوش مصنوعی: پس از دوران ناگواری، حال خوشی به وجود آمده است، و به جای مشکلات، موفقیت و شادابی در حال ظهور است. زندگی کسی که مقاوم و نیرومند است، با زیبایی و شکوه همراه است.
گل به رسالت رسید، جامهٔ خود را درید
کامدش از باد صبح بوی اویس قرن
هوش مصنوعی: گل به وظیفهاش رسید و لباسش را پاره کرد، نسیم صبح بوی اویس قرن را به همراه آورد.
غنچه سبوی پر آب، لاله چو جام شراب
نعره و گلبانگ مرغ، زمزمهٔ خارکن
هوش مصنوعی: گلبرگهای سرخ لاله مانند جامی پر از شراب هستند و غنچهای که پر از آب است، صحنهای شاداب و پرانرژی را ایجاد میکند. در این فضا، صدای خوش خواننده و آواز پرندگان به گوش میرسد که حال و هوای دلنشینی به سرزمین میدهد.
هیات خود را نمود صورت گلبن به باغ
وز سمن هفت رنگ صحن چمن پر پرن
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جلوهای شگفتانگیز از گلها و باغ اشاره شده است. تصویری از گلبن (گلها) در یک باغ زیبا و شاداب به تصویر کشیده شده که صحنهای شگفتانگیز را با رنگهای مختلف سمن (گلی با عطر خوش) میآفریند. این توصیف نشاندهندهی زیبایی و تنوع طبیعت است.
سایهٔ سرو و چنار کرد چمن را چو شب
کوکب روشن هزار هر طرف از نسترن
هوش مصنوعی: سایههای درختان سرو و چنار، فضای چمن را زیبا کردهاند، مانند شب که ستارههای درخشان را در خود جای داده است. در کنارهها، گلهای نسترن و عطر آنها همه جا را پر کردهاند.
تیغ صفت برگ بید تیز از آن شد به آب
کز حرکت آب را ساخت هوا چون سفن
هوش مصنوعی: تیغهایی که مانند برگ بید تیز هستند، بهدلیل حرکت آب به سمت بالا، شبیه به موجهایی در هوا به وجود آوردهاند.
دیدهٔ یعقوب شد نرگس مهجور باز
چون به سحر چاک زد یوسف گل پیرهن
هوش مصنوعی: چشمان یعقوب دوباره به یاد نرگس عاشقانهای باز شد، چون در سحرگاه یوسف با لباس گلدارش را نمایان کرد.
دل که ز غم مرده بود چون بشنید این پیام
غنچه مثال از فرح خواست دریدن کفن
هوش مصنوعی: دل که به خاطر غمها پژمرده شده بود، وقتی این خبر خوش را شنید، مانند یک غنچه از شادی خواست تا غمهایش را کنار بگذارد و دوباره زنده و شکوفا شود.
پیش گرفتم رهی همچو طریقت صواب
همچو حقیقت علا، همچو شریعت علن
هوش مصنوعی: به راهی قدم گذاشتم که درست و صحیح است، همانند حقیقتی ویژه و همانند شریعتی آشکار.
خاک تنم چون غبار خاست به عزم سوار
بر شتر بادپای، شیر دل و پیلتن
هوش مصنوعی: خاک بدنم مانند گرد و غبار برخواست، به قصد سوار شدن بر شتر پرسرعت، با دلی چون شیر و بدنی مانند فیل.
گردن او همچو قوس، ساعد او همچو تیر
صورت نعلش به خاک همچو دو نیمه مجن
هوش مصنوعی: گردن او مثل قوس است و ساعدش مانند تیر. شکل نعل او به زمین افتاده و مانند دو نیمه مجن (یک ابزار فلزی مشابه نعل) به نظر میآید.
کوه گران در درنگ، باد وزان در شتاب
در کُه و صخرا دوان، خار خور و خارکن
هوش مصنوعی: کوههای بزرگ در سکوت و آرامش خود ایستادهاند، در حالی که باد با سرعت در حال حرکت است و در میان کوهها و صخرهها میدود. در این بین، سختیها و مشکلات نیز وجود دارند که باید با آنها روبرو شد.
روز و شب از گام نرم، میشکند خار سخت
برگ گلی کس ندید خار مغیلان شکن
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که با گذشت زمان و تلاش مستمر، حتی چیزهای دشوار و سخت نیز نرم و شکستنی میشوند. مانند برگ گلی که با نرمی و پیوستگی روز و شب، خارهای سفت را میشکند. اما هیچکس نتوانسته خارهای مغیلان را بشکند، زیرا آنها بسیار مقاوم و سخت هستند. در واقع این شعر به اهمیت صبر و مداومت در تحقق اهداف میپردازد و نشان میدهد که برخی از موانع به قدری بزرگ و محکم هستند که ممکن است کسی نتواند بر آنها غلبه کند.
از دهنش جام شیر حل شده در وی نبات
وز کف او چار قرص بر سر خوان عطن
هوش مصنوعی: از دهان او شیر به آرامی جاری است و در آن شیر شکر حل شده. همچنین از دستان او چهار لایه نان روی سفره گذاشته شده است.
گه به بلندی رود ناله کنان ابروار
گاه به پستی شود، سیل صفت نعره زن
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به طور نرم و ملایم زاری میکند و در حالتی دیگر، با شدت و قدرت مثل سیل، خروشان و نعرهزن میشود.
هیکل او بیستون، سقف روان بر ستون
راکب او همچو شیر، بر زبر کرگدن
هوش مصنوعی: اندام او بدون پایهها و ستونهاست، سقف به آرامی بر روی این ساختار میچرخد. سوار بر این موجود مانند شیری است که بر روی بدن کرگدن نشسته است.
هر طرفی ساربان کرده دو هودج روان
زهره و مه در قران در درجه مقترن
هوش مصنوعی: ساربان هر طرف هودجها را حرکت میدهد و زهره و مه در آسمان به زیبایی در کنار هم قرار گرفتهاند.
محمل گردون نشان در بر او مهوشان
گل به میان حجاب بت به کنار شمن
هوش مصنوعی: جهان مثل محملی است که زیباییها را در آغوش خود دارد و در میان حجابها، نمادهای عشق و جذابیت به چشم میخورند. گویی که در این دنیا، گلها و معشوقهها به آرامی در کنار هم قرار گرفتهاند.
جمله به کسب جمال در طلب ملک و مال
قبلهٔ مقصود من باب امام زمن
هوش مصنوعی: تمام تلاش من در جستجوی زیبایی، هدفم رسیدن به مقام و ثروت است؛ غایت و آرزوی من، امام زمان است.
درج در لافتی، برج مه هل اتی
حصن حصین فتور دار امان فتن
هوش مصنوعی: در دل یک سنگ بزرگ، برج بلندی به نام «هل» قرار دارد که دیوارهای محکم و ایمنی دارد و از آن در برابر مشکلات و آشوبها محافظت میکند.
کعبهٔ عالیمقام، مشهد هشتم امام
عارف راه خدای، عالم هر قسم و فن
هوش مصنوعی: مکان مقدس و با عظمت، محل زیارت هشتمین امام، که عارفان در آنجا به درک خداوند میرسند و دانشمندان از هر رشتهای از علم در آن حضور دارند.
از کمر مرتضی گوهر موسی رضا
آنکه علی نام اوست، خلقت و خلقش حسن
هوش مصنوعی: از کمر مرتضی، که همان علی (علیهالسلام) است، گوهر موسی رضا (علیهالسلام) بیرون آمده است. آفرینش و شخصیت او زیبا و باشکوه است.
قرهٔ عین بتول، مفخر آل رسول
سرو قدی زان ریاض، سرخ گلی زان چمن
هوش مصنوعی: دختر پاک و بینظیر پیامبر، با زیبایی و شکوهش، مانند درختی سرسبز و گل سرخی است که در میان باغی خرم میدرخشد.
گیسوی او مشک را سوخته خون در گلو
طرهٔ او ماه را بسته به مشکین رسن
هوش مصنوعی: موهای او مانند مشک با زیبایی دلربا است و در گلو، طرهاش همانند زنجیری به رنگ مشکی، ماه را در آغوش گرفته است.
لایق خوانش نبود محور و نسرین چرخ
چیست دو مرغ حقیر بر سر یک بابزن
هوش مصنوعی: گلابی و نسرین نمیتوانند محور و مرکز توجه باشند، چون دو پرنده کوچک بر روی یک بام نشستهاند.
آب بقا را بریخت گرد رهش آب رو
در ثمین را شکست خاک در او ثمن
هوش مصنوعی: آب جاودانگی را در مسیر خود ریخت و زمین در او با ارزش را شکست.
زهره در ایوان اوست مطرب پرده سرای
ماه به دوران او ساقی سیمین ذقن
هوش مصنوعی: زهره در محفل او میدرخشد و نوازنده آهنگهای زیبایی میخواند. ماه در زمان او نمایان است و ساقی با چهرهای زیبا و نقرهای، نوشیدنی میریزد.
گر ز غبار درش باد برد سوی چین
ناف نهد بر زمین نافهٔ مشک ختن
هوش مصنوعی: اگر باد غبار در دروازهاش را به سمت چین ببرد، بوی خوشی به زمین خواهد نشاند که شبیه عطر مشک ختن است.
چون به زبانم رود گوهر اوصاف او
پر ز جواهر شود حقهٔ درّ عدن
هوش مصنوعی: زمانی که ویژگیهای او با زبانم بیان شود، مانند گنجینهای پر از جواهرات با ارزش خواهد بود.
مدحت او فرض عین، بر همگان عین فرض
در قعدات فروض، در رکعات سنن
هوش مصنوعی: ستایش او برای همه واجب است و در هر نشسته و در هر رکعتی از نماز، این واجب بودن بر همگان صادق است.
خاک رهش را به چشم گر بسپارم رواست
پای ز سر میکند در ره بت برهمن
هوش مصنوعی: اگر خاک راه او را به چشمانم بسپارم، کار نادرستی نیست؛ چون او با پایش از سر من عبور میکند و در راه بت برهمن میرود.
زهر چشید از عنب شیر خورد زان سبب
همچو نبات بهشت بر لب جوی لبن
هوش مصنوعی: او به خاطر تلخی زندگی، شیرینیهای وجودش را مصرف کرد و به همین دلیل مانند گیاهان بهشتی بر لب چشمهٔ شیر زندگی میکند.
ماه جدا از بدور، ماهیئی از آب دور
اختر نابرده راه در وطن خویشتن
هوش مصنوعی: ماه که از دور میتابد، مانند ماهیای است که از آب دور شده و ستارهای که نتوانسته راهی به وطن خود پیدا کند.
هرکه بدو جست کین مهر نبودش به دین
ظالم اهل یقین، مفسد ارباب ظن
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال عشق نیست و به جای آن به ظلم و ناعدالتی میپردازد، اهل یقین و ایمان واقعی نیست و تنها به گمانهای خود دل خوش کرده است.
دهر مغیلانگه است، آل نبی ارغوان
روی زمین شورهزار، نسل علی یاسمن
هوش مصنوعی: زمانه مانند زمین خشک و شورهزاری است، اما خاندان پیامبر، با زیبایی و طراوت خود مانند گلهای یاس، در آن میدرخشند. نسل علی هم به عنوان بخشی از این خانواده، نماد شکوفایی و سرسبزی در چنین دورانی است.
گر چه به آدم بود نسبت هر آدمی
خار ز جنس نبات هست جدا از سمن
هوش مصنوعی: هر چند که همه انسانها به آدم نسبت دارند، اما خار که از جنس گیاه است، هیچ ارتباطی به سمن ندارد.
هفت فلک خمکدهست، خلق در او چون شراب
صاف در اعلی مقام، اسفل او دُرد دن
هوش مصنوعی: آسمانها به مانند یک مکان خمیدهاند و مردم در آن مانند شراب زلال در بالاترین مرتبه قرار دارند، در حالی که در پایینتر، دُرد و نوشیدنیهای شور و تلخ وجود دارد.
صدر نبوت پناه واسطهٔ عقد شاه
جوهر خود وصل کرد با گهر بوالحسن
هوش مصنوعی: در صدر نبوت، مقام و جایگاه ویژهای وجود دارد که موجب ارتباط خداوند با مخلوق میشود. این جایگاه، به نوعی واسطهای است که پیوندی عمیق بین ذات الهی و وجود انسانی ایجاد میکند. در این میان، بوالحسن به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته، نقش مهمی در این ارتباط ایفا میکند و به خصلتهای درخشان و ارزشمند متصل میشود.
میر ولایت علی، دین نبی را ولی
عز عرب را پسر، شاه رسل را ختن
هوش مصنوعی: شخصی به نام میرمیران که از مقام و مرتبه بالایی برخوردار است، را به عنوان ولی و پیشوای دین معرفی میکند. او به نسل پیامبر اشاره دارد و از پسر او که جانشین اوست، یاد میکند و به او لقب شاه رسل را میدهد، همچنین از سرزمین ختن به عنوان محل زندگی او یاد میکند.
گفت سلونی به علم، کرد صبوری به حلم
حیدر خبیر گشای، صفدر عنتر فکن
هوش مصنوعی: از من بپرسید و من با علم و دانش پاسخ میدهم. حیدر (علی) که دانا و بصیر است، با صبر و بردباری بر مشکلات فائق میآید و به مانند عنتر (یکی از دلاوران) در میدان نبرد میتازد.
داده به او کردگار، بهر وغا ذوالفقار
لمعهٔ او بی صقال، تیزی او بی مسن
هوش مصنوعی: خداوند به او قدرتی داده است، که با شمشیری به نام ذوالفقار، در نبردها میدرخشد. تیزی این شمشیر بدون نیاز به تیز کردن است.
ظاهر او بود شیر، باطن او آفتاب
شمس اسد را گزید بهر سکون و سکن
هوش مصنوعی: او از نظر ظاهری مانند شیر به نظر میرسد، اما در حقیقت، باطن او مانند خورشید است. زندگیاش را برای آرامش و سکون انتخاب کرده است.
رشتهٔ عهدش دگر برنکشد روح را
در چه دلگیر تن بسته شود بی شطن
هوش مصنوعی: اگر پیمان او دیگر برقرار نشود، روح در چه حالت ناراحت و افسردهای در جسمی محصور خواهد شد.
زادهٔ برج شرف از قمران فرقدان
روی یکی ضیمران قد یکی نارون
هوش مصنوعی: در این بیت به تولد شخصی از یک محیط خاص اشاره شده است. او به گونهای زیبا و درخشان توصیف شده که هم قد و هم ویژگیهایش را با درختان و گیاهان زیبا مقایسه کردهاند. این تصویرسازی نشاندهندهی عظمت و زیبایی شخصیت اوست.
کور دلی کو گزید دار فنا بر بقا
کرد سرای سرور در سر بیت حزن
هوش مصنوعی: بینایی را که نادانی گزیده است، به سوی فنا رهنمون میشود و وجود او به فانی شدن منجر میگردد. خانه زندهدلها در دل حزن و اندوه است.
کشته یکی را به زهر غمزده و تلخ کام
خسته یکی را به تیغ تشه لب و ممتحن
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد و تفاوت حالات انسانی اشاره دارد. یکی از افراد به خاطر نیش زهرآلود و تلخی زندگی، جانش را از دست میدهد، در حالی که دیگری به واسطه شمشیر و آزمایشهای سخت دچار مرگ میشود. به عبارتی، هر دو نوع مرگ، یکی به خاطر رنجهای درونی و دیگری به سبب چالشهای خارجی است.
گل شکفد در بهار سرخ ز خون حسین
سبزه برآید ز خاک سبز به زهر حسن
هوش مصنوعی: در بهار، گلها به زیبایی میشکفند و این زیبایی، نشانهای از خون حسین (ع) است. از خاکی که به خون او رنگین شده، سبزهای روییده میشود که یادآور نیکویی حسن است.
چون ز گلستان دین بلبل و طوطی شدند
منبر و محراب شد منزل زاغ و زغن
هوش مصنوعی: زمانی که در دینی که مانند گلستان زیباست، بلبل و طوطی به سخن آمدند، منبر و محراب جایگاه زاغ و زغن شدند یعنی ارزشهای معنوی و مذهبی دگرگون شدند و به وضعیت ناگواری رسیدند.
دین چو به دنیا فروخت شد لقب او حمار
کو ز خری میخرد تره به سلوی و من
هوش مصنوعی: وقتی دین به دنیای مادی فروخته شود، به مانند حیوانی میشود که از مزایای دنیوی بهرهبرداری میکند و به دنبال چیزهای بیارزش میگردد. در این معنا، افرادی که به جای ارزشهای انسانی و اخلاقی، به دنبال منافع مادی هستند، به مخلوقاتی شبیه به همین حیوانات تبدیل میشوند.
آنکه ز نقصان براند تیغ بر اهل کمال
بود به جسمش برص، بود به چشمش وسن
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر کاستیهایش شمشیر میکشد و دیگران را مورد حمله قرار میدهد، از نظر جسمی دچار بیماری و نقص است و همچنین در دیدهاش کمبینی وجود دارد.
روح پیمبر کشید عترت خود را به خلد
در خور ایشان نبود سجن سرای شجن
هوش مصنوعی: روح پیامبر، اهل بیت خود را به بهشت برد، چرا که برای آنها زندان و مکانی غمانگیز مناسب نبود.
هر چه از این ابتلاست از طرف مابلاست
ور نه بر ایشان عطاست از طرف ذوالمنن
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این آزمون و بلایا به ما میرسد، از جانب خداست و اگر نه، نعمتها و برکتها هم فقط از سوی اوست.
از غم شاه عرب خاطر من گوییا
موی سر زنگیست شیفته و پر شکن
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که از وضعیت شاه عرب در دل دارم، گویی موهای سرم به رنگ زنگ در آمده و از شدت ناراحتی پر از شکستگی و آسیب هستند.
لیک به رغم حسود میدهدم لطف او
خمر مَحبت به رطل نقل قناعت به من
هوش مصنوعی: اما با وجود حسد ورزیدن دیگران، من از لطف او بهرهمند میشوم. او مانند خمی از محبت را به من میدهد که با آن میتوانم نیازهایم را برآورده کنم و قناعت را در زندگیام پیدا کنم.
تا تن خود سوختم ز آتش ایشان نشد
دل به بلا مبتلا، جان به عنا مرتهن
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خاطر درد و رنج ایشان خود را به آتش کشیدم، دل من دچار مشکلات نشد و جانم به سختیها وابسته نماند.
نیست ره آورد من جز غم آل رسول
بار خدایا به حشر زرد مکن روی من
هوش مصنوعی: من جز غم و اندوه برای آل رسول، هیچ چیز دیگری به دست نیاوردهام. خداوندا، در روز قیامت صورتم را زرد و بیمهر نکن.
یارب بر نام خویش ختم کن و در نورد
نامهٔ ناصر که هست نام تو ختم سخن
هوش مصنوعی: ای خدا، بر نام خود پایان بده و در نامه ناصر، که نام تو در آن موجب پایان سخن است، نفوذ کن.