شمارهٔ ۳۲ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه
رسید مژده دولت یار میآید
چو مه به قلهٔ گردون سوار میآید
به ابروی چو کمان تیر غمزه پیوسته
گمان برم که به عزم شکار میآید
فتاده در پی او صد هزار دل چو سپاه
میان حلقه در شاهوار میآید
چو میرود به رخش گرد عنبر اشهب
رخش ز ساده دلی در غبار میآید
شکفته غنچهٔ دلها به بوی لطف که او
ز نازکی چو نسیم بهار میآید
نهاد گل همه شب گوش و بامداد شنید
ز باد صبح که آن گلعذار میآید
به گرد موکب او کرد همرهی همه راه
که کاروان صبا مشکبار میآید
به پیش یار مگر رفت و پیشباز آمد
که از نسیم صبا بوی یار میآید
اگر چه از لب او کام دل نیافت کسی
به پایبوس شه کامگار میآید
خدایگان زمان شهریار روی زمین
کز آسمان لقبش شهریار میآید
شکوه منصب شاهی جلالالدین هوشنگ
که روز رزم چو اسفندیار میآید
شهی که قاعدهٔ روزگار دولت او
چو عقل عاقلهٔ روزگار میآید
از آن به عهدهٔ عهدش زمانه پیمان بست
که عهد دولت او استوار میآید
شبی که نور مه از مهر روی او باشد
چو روز راز نهان آشکار میآید
به هر دیار که آورد روی رایت او
سعادتی به سر آن دیار میآید
زهی سوار دلاور که نعل یکرانت
به دست شاهد نصرت سوار میآید
هلال نعل زری از سم سمند تو بود
که زهره را ز شرف گوشوار میآید
به کارزار چو تیغ تو روی میآرد
مخالفان ترا کار زار میآید
به روز معرکه رمح تو چون عصای کلیم
به چشم خصم سراسیمه مار میآید
زبان خنجر تو چون رسد به حنجر خصم
ز تاب قهر حکایت گزار میآید
ز بس که گرز تو با خصم سرگرانی کرد
دل شکسته او زیر بار میآید
سپر به روی، ز تیغ تو میکشد خورشید
که سرخ و زرد به برج حصار میآید
سپاه خصم ترا وقت عرض روز شمار
ز خوف و هیبت روز شمار میآید
حسود تو چو خروس از خروش میخواهد
که تاجدار شود، تاجِ دار میآید
حدیث راست شنود دشمن تو کژبادست
که هر کجا که رود خاکسار میآید
ز دست جنگ تو دشمن به صلح روی نهاد
به پای خود ز سر اضطرار میآید
شکسته بسته و بر خاک عجز افتاده
به پای بوس تو در اعتذار میآید
از این چه شد که بشد از سپاه تو یک تن
یکی برفت، ولیکن هزار میآید
هنوز یک گلت از صد هزار نشکفتهست
نهان دولت تو نو به بار میآید
نکرد ناله ز دست چنار کز عدلت
نوای مرغ ز برگ چنار میآید
ز چشمه خون جگر میرود به رنگ عقیق
چو بار حلم تو بر کوهسار میآید
ز چشم ابر از آن میشود حیا باران
که از سخای کفت شرمسار میآید
اگر ز لطف تو آمد به زینهار امل
اجل ز دست تو در زینهار میآید
چو یافت نام غلامی به نام تو دینار
ز ضرب سکهٔ تو در شمار میآید
زری که مهر ندارد ز مهر تو بر دل
به هر کجا که رود بی عیار میآید
به شکل صورت مانی ز شکل توقیعت
مثال کار جهان چون نگار میآید
خطی که آورد از کلک تو رخ کاغذ
تراز دامن لیل و نهار میآید
چو روی طرفهٔ بغداد واسطی تو شد
همه مراد جهان در کنار میآید
شها جو نال شدم گر ز ضعف خود نالم
نیام که نالهٔ من زیر و زار میآید
به چشم لطف نظر کن که بنده دور از تو
قوی ضعیف شدهست و نزار میآید
قصیده گفته و رانده سخن به حد کمال
چو بلبلی که یکی صد هزار میآید
به جنب دانش تو شعر گر چه کاری نیست
ز بهر مدح تو روزی به کار میآید
ز روزگار قزل ارسلان و نظم ظهیر
به روزگار سخن یادگار میآید
اگر نه مدح تو بودی مراد از شعرم
کجا همی برم او را چه کار میآید
شعار شعر چو چندان لباس فاخر نیست
مرا ز نسبت اشعار عار میآید
کدام عار چو اشعار من مدیح شماست
بدین سبب سببِ افتخار میآید
سخن ز تربیت تو مقام عالی یافت
ز التفات تو با اعتبار میآید
ز بهر آنکه نگه داشت آب خود ناصر
گهر ز بحر دلش آبدار میآید
شبی که نظم مدیح تو میکند انشا
به روز جوهر انجم نثار میآید
هوای مهر تو و آب روی خود خواهم
خوش است آب و هوا سازگار میآید
سمند فکر که خوش میرود برای دعا
به پای خود ز سر اختصار میآید
همیشه تا که به پشت سپاه شاهان را
سعادتی ز یمین و یسار میآید
یسار بخش به یمن یمین که نصرت تو
ز لطف و عاطفت کردگار میآید
شمارهٔ ۳۱ - در مدح سلطان اویس: کعبتین روز و شب در طاق اخضر کردهاندشمارهٔ ۳۳ - در مدح امیرزاده محمد: خط غباری نوشت حسن تو بر خد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید مژده دولت یار میآید
چو مه به قلهٔ گردون سوار میآید
هوش مصنوعی: خبر خوشی آمده است که یار به زودی میرسد، مانند ماهی که بر قله آسمان درخشان و زیبا ظهور میکند.
به ابروی چو کمان تیر غمزه پیوسته
گمان برم که به عزم شکار میآید
هوش مصنوعی: به ابرویی که مانند کمان خمیده است، مدام به خودم میگویم که او با نیت شکار و هدفی خاص به سوی من میآید.
فتاده در پی او صد هزار دل چو سپاه
میان حلقه در شاهوار میآید
هوش مصنوعی: هزاران دل به خاطر او در جستوجو هستند، مثل سپاهی که در دور یک میدان آمادهی نبرد میشود.
چو میرود به رخش گرد عنبر اشهب
رخش ز ساده دلی در غبار میآید
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی او چون عطر خوشبوی عنبر در فضا پراکنده میشود، او با سادگی دلش در میان غبار و مشکلات زندگی ناپدید میشود.
شکفته غنچهٔ دلها به بوی لطف که او
ز نازکی چو نسیم بهار میآید
هوش مصنوعی: دلها مانند غنچهها به خاطر بوی محبت و لطف او شکوفا میشوند، چراکه او با نرمی و لطافت مانند نسیم بهاری وارد میشود.
نهاد گل همه شب گوش و بامداد شنید
ز باد صبح که آن گلعذار میآید
هوش مصنوعی: تمام شب گل به دقت به صدای باد صبحگاه گوش میداد که خبر از آمدن گلی زیبا میدهد.
به گرد موکب او کرد همرهی همه راه
که کاروان صبا مشکبار میآید
هوش مصنوعی: به دور موکب آن بزرگواری، همه در مسیر حرکت میکنند، چون کاروان باد خنکی که خوشبویی به همراه دارد، در راه است.
به پیش یار مگر رفت و پیشباز آمد
که از نسیم صبا بوی یار میآید
هوش مصنوعی: تا وقتی که به سمت یار میروم و او به استقبال من میآید، بوی محبوب از نسیم صبح میوزد.
اگر چه از لب او کام دل نیافت کسی
به پایبوس شه کامگار میآید
هوش مصنوعی: اگرچه هیچکس از لب او لذت نمیبرد، اما همچنان مردم برای دیدن و احترام گذاشتن به شاه خوشبخت به درگاهش میآیند.
خدایگان زمان شهریار روی زمین
کز آسمان لقبش شهریار میآید
هوش مصنوعی: خدای زمان، پادشاه زمین است که نامش از آسمان به او داده شده است.
شکوه منصب شاهی جلالالدین هوشنگ
که روز رزم چو اسفندیار میآید
هوش مصنوعی: عظمت مقام پادشاهی جلالالدین هوشنگ، زمانی که در میدان جنگ ظاهر میشود، مانند اسفندیار است.
شهی که قاعدهٔ روزگار دولت او
چو عقل عاقلهٔ روزگار میآید
هوش مصنوعی: حکومتی که در آن زمان، به اندازهٔ عقل و درایت در دنیا تأثیرگذار است و به نوعی جلودار و راهنما به شمار میرود.
از آن به عهدهٔ عهدش زمانه پیمان بست
که عهد دولت او استوار میآید
هوش مصنوعی: زمانه برای راستی و صداقت به عهدی که با او بسته شده است، پافشاری میکند و این عهد باعث میشود که دولت و سلطهاش پایدار و محکم بماند.
شبی که نور مه از مهر روی او باشد
چو روز راز نهان آشکار میآید
هوش مصنوعی: در شبی که نور ماه از چهرهی او تابیده باشد، رازهای پنهان همچون روز روشن و واضح میشوند.
به هر دیار که آورد روی رایت او
سعادتی به سر آن دیار میآید
هوش مصنوعی: هر جا که پرچم او برافراشته شود، برکت و خوشبختی به آن مکان سرازیر میشود.
زهی سوار دلاور که نعل یکرانت
به دست شاهد نصرت سوار میآید
هوش مصنوعی: بهبه! چه سوار شجاع و دلاوری که نعل اسب تو به دست پیروزی و نصرت میرسد.
هلال نعل زری از سم سمند تو بود
که زهره را ز شرف گوشوار میآید
هوش مصنوعی: نیمه ماه زرین که در شکل نعل دیده میشود، به سم اسب تو تشبیه شده است و این تصویر نشاندهنده زیبایی و درخشش چهره توست که به زهره میافزاید.
به کارزار چو تیغ تو روی میآرد
مخالفان ترا کار زار میآید
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان جنگ، شمشیر تو به مقابله بیرون میآید، دشمنان تو نیز آمادهی نبرد میشوند.
به روز معرکه رمح تو چون عصای کلیم
به چشم خصم سراسیمه مار میآید
هوش مصنوعی: در روز نبرد، نیزه تو مانند عصای حضرت موسی، دشمن را به شدت ترسانده و هراسان میکند.
زبان خنجر تو چون رسد به حنجر خصم
ز تاب قهر حکایت گزار میآید
هوش مصنوعی: وقتی زبان تند و بیرحم تو به دشمن برسد، از شدت خشم و عصبانیت تو، داستان درد و رنج او روایت خواهد شد.
ز بس که گرز تو با خصم سرگرانی کرد
دل شکسته او زیر بار میآید
هوش مصنوعی: به دلیل فشار و قدرتی که تو بر دشمن آوردهای، دل شکستهاش تسلیم میشود.
سپر به روی، ز تیغ تو میکشد خورشید
که سرخ و زرد به برج حصار میآید
هوش مصنوعی: خورشید برای مقابله با ضربههای تو مانند سپری بر روی خود قرار میدهد و به همین خاطر، رنگهای سرخ و زرد آن به دیوار حصار میتابد.
سپاه خصم ترا وقت عرض روز شمار
ز خوف و هیبت روز شمار میآید
هوش مصنوعی: دشمنان تو در زمان نبرد، به خاطر ترس و هراسی که از قدرت تو دارند، به آرامی و با احتیاط به میدان میآیند.
حسود تو چو خروس از خروش میخواهد
که تاجدار شود، تاجِ دار میآید
هوش مصنوعی: حسود مانند خروس فریاد میزند و میخواهد که مانند دیگران به مقام و موقعیتی برجسته دست یابد، اما در نهایت چیزی جز تاج و تخت برای او حاصل نخواهد شد.
حدیث راست شنود دشمن تو کژبادست
که هر کجا که رود خاکسار میآید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر دشمن تو چیزی را که درست و واقعی است بشنود، ممکن است آن را بهصورت نادرست تعبیر کند. در هر حالتی که او پیش برود، نشاندهنده تواضع و مقام پایین او خواهد بود.
ز دست جنگ تو دشمن به صلح روی نهاد
به پای خود ز سر اضطرار میآید
هوش مصنوعی: به خاطر جنگ تو، دشمن به صلح روی آورده است و از روی ناچاری به عنوان تسلیم به دست خود بر روی پایش میآید.
شکسته بسته و بر خاک عجز افتاده
به پای بوس تو در اعتذار میآید
هوش مصنوعی: شخصی که در حالتی ناتوانی و ضعف قرار دارد، به نشانه عذرخواهی و احترام، بر زمین افتاده و به تو قربان میشود.
از این چه شد که بشد از سپاه تو یک تن
یکی برفت، ولیکن هزار میآید
هوش مصنوعی: چرا از جمعیت تو یک نفر رفت؟ اما به جایش هزار نفر دیگر میآیند.
هنوز یک گلت از صد هزار نشکفتهست
نهان دولت تو نو به بار میآید
هوش مصنوعی: هنوز یک گل تو از میان صد هزار گل که شکفته نشده، پنهان است و ثروت و قدرت تو تازه در حال ظهور است.
نکرد ناله ز دست چنار کز عدلت
نوای مرغ ز برگ چنار میآید
هوش مصنوعی: چنار به خاطر عدل و انصافش هیچ گاه از سختیها و مصیبتها شکایت و ناله نمیکند و به همین دلیل، صدای خوش مرغی از برگهای آن به گوش میرسد.
ز چشمه خون جگر میرود به رنگ عقیق
چو بار حلم تو بر کوهسار میآید
هوش مصنوعی: از چشمه خون دل، رنگی به مانند عقیق جاری میشود؛ همانطور که نیروی تحمل و بردباری تو بر بلندی کوهها فرود میآید.
ز چشم ابر از آن میشود حیا باران
که از سخای کفت شرمسار میآید
هوش مصنوعی: از چشم ابر باران میبارد، چون به خاطر بخشندگی کفت، خود را شرمنده میبیند.
اگر ز لطف تو آمد به زینهار امل
اجل ز دست تو در زینهار میآید
هوش مصنوعی: اگر از رحمت تو به کسی کمک برسد، نگران هیچ خطر و آسیب نباش؛ چرا که این لطف توست که از خطرات دور نگه میدارد.
چو یافت نام غلامی به نام تو دینار
ز ضرب سکهٔ تو در شمار میآید
هوش مصنوعی: وقتی که نام یک بنده به نام تو ذکر شود، این باعث میشود که سکهای که به نام تو ضرب شده، در حساب و کتاب ارزشمند باشد.
زری که مهر ندارد ز مهر تو بر دل
به هر کجا که رود بی عیار میآید
هوش مصنوعی: اگر زری بدون مهر باشد، به هر جا که برود، همچنان بیارزش و بیخاصیت است. اما اگر مهر تو بر دلش باشد، ارزش و اعتبار پیدا میکند.
به شکل صورت مانی ز شکل توقیعت
مثال کار جهان چون نگار میآید
هوش مصنوعی: شکل و شمایل تو همچون صورت مانی است و دنیا به اندازه زیبایی تو خود را نمایش میدهد.
خطی که آورد از کلک تو رخ کاغذ
تراز دامن لیل و نهار میآید
هوش مصنوعی: نوشتهای که از قلم تو بر روی کاغذ به جا مانده، به زیبایی و لطافتی شبیه به دامن شب و روز است.
چو روی طرفهٔ بغداد واسطی تو شد
همه مراد جهان در کنار میآید
هوش مصنوعی: وقتی که تو به سمت بغداد مینگری، همه آرزوها و خواستههای دنیا در کنار تو حاضر میشوند.
شها جو نال شدم گر ز ضعف خود نالم
نیام که نالهٔ من زیر و زار میآید
هوش مصنوعی: من برای تو گله و شکایت میکنم، اما اگر از ناتوانی خود نالیدم، به این دلیل نیست که صدا و نالم به گوش نمیرسد.
به چشم لطف نظر کن که بنده دور از تو
قوی ضعیف شدهست و نزار میآید
هوش مصنوعی: به چشمان مهربان تو نگاه کن، زیرا من که بنده توام، بدون تو بسیار ضعیف و ناتوان شدهام و حالتی نزار پیدا کردهام.
قصیده گفته و رانده سخن به حد کمال
چو بلبلی که یکی صد هزار میآید
هوش مصنوعی: شعری سروده شده و سخن به نهایت زیبایی بیان شده است، مانند بلبلی که صد هزار نغمه دلنشین به گوش میرساند.
به جنب دانش تو شعر گر چه کاری نیست
ز بهر مدح تو روزی به کار میآید
هوش مصنوعی: شعر شاید به اندازه دانش تو اهمیت نداشته باشد، اما روزی به خاطر تو و ارزشهای تو به کار میآید.
ز روزگار قزل ارسلان و نظم ظهیر
به روزگار سخن یادگار میآید
هوش مصنوعی: در روزگار قزل ارسلان و نظم ظهیر، به یاد روزگاری از سخن و شعر میافتم.
اگر نه مدح تو بودی مراد از شعرم
کجا همی برم او را چه کار میآید
هوش مصنوعی: اگر تو را مدح نمیکردم، هدف از سرودن این شعر چه بود و آن شخص چه ارتباطی به این موضوع داشت؟
شعار شعر چو چندان لباس فاخر نیست
مرا ز نسبت اشعار عار میآید
هوش مصنوعی: شعری که من مینویسم، به اندازه کافی زیبا و باارزش نیست و از اینکه بخواهم آن را به اشعار دیگر نسبت بدهم، احساس شرم میکنم.
کدام عار چو اشعار من مدیح شماست
بدین سبب سببِ افتخار میآید
هوش مصنوعی: شعرهای من در وصف شما چقدر ارزشمند و افتخارآمیز است که هیچ عیبی نمیتواند بر آنها سایه افکند.
سخن ز تربیت تو مقام عالی یافت
ز التفات تو با اعتبار میآید
هوش مصنوعی: سخن به خاطر تربیت تو به جایگاه رفیع و ارزشمندی دست یافته است و این موفقیت ناشی از توجه و اهتمام تو به آن است.
ز بهر آنکه نگه داشت آب خود ناصر
گهر ز بحر دلش آبدار میآید
هوش مصنوعی: برای آنکه ناصر به خاطر حفظ ارزشهای خود، از عمق دلش که پر از احساسات و زیباییها است، جلوههایی از شور و عشق را به نمایش میگذارد.
شبی که نظم مدیح تو میکند انشا
به روز جوهر انجم نثار میآید
هوش مصنوعی: شبی که دلنوشتهای درباره تو خوانده میشود، روزی که زیباییهای آسمان به زمین نثار میشود.
هوای مهر تو و آب روی خود خواهم
خوش است آب و هوا سازگار میآید
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو و زیباییات، فضای دلپذیری را در سر دارم که آب و هوا نیز با آن سازگار است.
سمند فکر که خوش میرود برای دعا
به پای خود ز سر اختصار میآید
هوش مصنوعی: اسب خیال به زیبایی میتازد و با شتاب برای درخواست دعا به سمت خود میآید، بیآنکه به جزئیات توجه کند.
همیشه تا که به پشت سپاه شاهان را
سعادتی ز یمین و یسار میآید
هوش مصنوعی: همیشه در عقب سپاه، خوشبختی و شانس به سمت راست و چپ آنها میآید.
یسار بخش به یمن یمین که نصرت تو
ز لطف و عاطفت کردگار میآید
هوش مصنوعی: چپ تو با کمک راست بهبود مییابد و کمک تو از لطف و محبت خداوند ناشی میشود.

ناصر بخارایی