شمارهٔ ۲۸ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
ای خوشا مستی که او با یار ساغر میکشد
خط به خون دادم بدان ماه هلال ابرو به چشم
ز آنکه بر خور میکشد خطی و در خور میکشد
خامهٔ قدرت طلسمی بهر دفع چشم زخم
از سواد مشک بر یاقوت احمر میکشد
پسته را خون در جگر از غیرت عناب اوست
آن شکسته پسته بار تنگ شکر میکشد
شانه در شمشاد زلفش رفت و از شم شاد شد
شمهای دریافت، دندان طمع در میکشد
سوسن از آزادی سروت چو عاجز میشود
ده زبان چون تیغ در طعن صنوبر میکشد
رایت شاهیست قد او ز روی راستی
کز بلندی آسمانش سوی خور بر میکشد
خسرو عادل جلالالدین که گردون را قضا
زیر دامان جلال او چو مجمر میکشد
ماه اوج سلطنت، هوشنگ کز خیل نجوم
چون قران سعد بر آفاق لشکر میکشد
آفتاب برج نصرت، شهسوار روز رزم
کاسمانش غاشیه بر دوش خاور میکشد
از شرف خاک درش خط غبار از بهر نسخ
بر قصور شرفهٔ ایوان قیصر میکشد
تا مشام دهر شد از عِطر خُلق او عطیر
باد در دامن به جای خاک عنبر میکشد
آنچنان شد عالم از عدلش که مهر آسمان
بر سر از مشرق به مغرب تشت پر زر میکشد
کوه را از سنگ حلم او گرانی در دل است
تا ز دستش بار غیرت کان گوهر میکشد
ابر تا دست گوهربار او بر باد رفت
آب دریا تلخ و شور از دامن تر میکشد
دست او بحر است و تیغ جان ستان در وی نهنگ
از عجایبهاست کانرا بحر در بر میکشد
بشکند از باد عزم اوی و در پا اوفتد
هر که در عهدش چو زلف دلبران سر میکشد
کلک او چون ناف آهو از دوات نافهوش
بر رخ کافور کاغذ مشک اذفر میکشد
ای جهانگیر آفتابی کز شهاب رمح تو
گردش پرگار گردون خط محور میکشد
هر کرا خورشید رایت همچو رایت برکشید
سایهبان از خیمهٔ فیروزه برتر میکشد
هر کرا بازوی قهرت همچو تیر انداخت دور
همچو پیکان محنت راه از پی پر میکشد
از برای طمعهٔ شیران سُلانت به طوع
ثور خنجر مینهد، بهرام خنجر میکشد
داورا حالا ز حال من شنو این داوری
کارها زر میشود چون پیش داور میکشد
حال خود مجمل نوشتن در قصیده کافی است
گر مفصل باز میگویم به دفتر میکشد
گفتهام شعری چنین موزون که از عین علو
زهره با شعری به میزانش برابر میکشد
جای آزرم است، حاجت نیست، حاجت خواستن
من خلیلم زانکه نظم من به آذر میکشد
ناصرا بگذر از این جرأت که هنگام دعاست
سوی گستاخی ترا عقل سخنور میکشد
تا به زر مغربی در گوش گردون آفتاب
حلقهای هر ماه از ماه منور میکشد
تا ابد در گوش گردون حلقهٔ حکم تو باد
حلقه در گوش خود چون حلقهٔ در میکشد
شمارهٔ ۲۷ - در مدح یکی از بزرگان و خواجگان و درخواست عبا: لطافت تو به آب خضر بقا بخشدشمارهٔ ۲۹ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر: خوش است عید از آن خوشتر اینکه یار آمد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
هوش مصنوعی: ماه زیبای من مانند خورشید در حال درخشش است، اما چون خنجری به من آسیب میزند. من از عشقم به او رنج میبرم، چرا که ابروهایش مانند کمان در فضا کشیده شده و بر دل من تأثیر میگذارد.
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
هوش مصنوعی: من مانند یک شکار ضعیف و آسیبدیده هستم که آن تیرانداز زیبا برای هدف قرار دادن من آماده است، و از چشمان تیرهاش که به من خیره شده، احساس خطر میکنم.
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
ای خوشا مستی که او با یار ساغر میکشد
هوش مصنوعی: چشمان او همچون دو جام پر از شراب، از درد دل پر شدهاند. چه خوش است حالتی که او با محبوبش در حال نوشیدن است.
خط به خون دادم بدان ماه هلال ابرو به چشم
ز آنکه بر خور میکشد خطی و در خور میکشد
هوش مصنوعی: من برای زیبایی چهره کسی که ابروهای هلالی دارد، خونم را فدای او میکنم. چون او با نگاهش خطی زیبا میکشد و در دلش عشق میپرورد.
خامهٔ قدرت طلسمی بهر دفع چشم زخم
از سواد مشک بر یاقوت احمر میکشد
هوش مصنوعی: با نیروی قلم و هنر خود، برای جلوگیری از تاثیرات منفی و حسادت، بر روی سنگهای قیمتی رنگی نقش و نگاری میکشم.
پسته را خون در جگر از غیرت عناب اوست
آن شکسته پسته بار تنگ شکر میکشد
هوش مصنوعی: پسته به خاطر حس غیرت و فداکاری، درد و رنج زیادی را تحمل میکند. او به خاطر عشق و وابستگیاش به عناب، حتی در شرایط سخت هم تحمل میکند و در نهایت، عطر و شیرینی زندگی را میچشد.
شانه در شمشاد زلفش رفت و از شم شاد شد
شمهای دریافت، دندان طمع در میکشد
هوش مصنوعی: شانه به موهای زیبای او وارد شد و از این تماس لذت برد. در حالی که کمی از زیبایی او را حس کرد، دندانهایش به خاطر تمایل و اشتیاق بیشتر، به حالت گاز گرفتن درآمدند.
سوسن از آزادی سروت چو عاجز میشود
ده زبان چون تیغ در طعن صنوبر میکشد
هوش مصنوعی: وقتی سوسن از آزادی تو ناتوان میشود، ده زبان مانند تیغ به سمت صنوبر حملهور میشود.
رایت شاهیست قد او ز روی راستی
کز بلندی آسمانش سوی خور بر میکشد
هوش مصنوعی: قد و قامت شاه به قدری زیبا و متناسب است که اگر از راستا نگاه شود، گویی از بلندی آسمان به سوی خورشید کشیده میشود.
خسرو عادل جلالالدین که گردون را قضا
زیر دامان جلال او چو مجمر میکشد
هوش مصنوعی: خسرو عادل جلالالدین، که به مانند یک جوانه درخشان است، سرنوشت آسمان را زیر سایه خود گرفته و خود را به شکلی قدرتمند و درخشان به نمایش میگذارد.
ماه اوج سلطنت، هوشنگ کز خیل نجوم
چون قران سعد بر آفاق لشکر میکشد
هوش مصنوعی: در زمان اوج قدرت هوشنگ، ماهی که به اوج رسیده است، مانند سپاهی که از ستارگان به میدان آمده، بر آسمانها میدرخشد و جاذبهای خاص ایجاد میکند.
آفتاب برج نصرت، شهسوار روز رزم
کاسمانش غاشیه بر دوش خاور میکشد
هوش مصنوعی: خورشید پیروزی، مانند یک سواره نظام قدرتمند در میدان جنگ، با پرچمهایش به سمت شرق حرکت میکند.
از شرف خاک درش خط غبار از بهر نسخ
بر قصور شرفهٔ ایوان قیصر میکشد
هوش مصنوعی: از خاک درِ این مکان، رد غبار به خاطر نوشتههای قدیمی بر دیوارهای کاخ قیصر میافتد.
تا مشام دهر شد از عِطر خُلق او عطیر
باد در دامن به جای خاک عنبر میکشد
هوش مصنوعی: مشام زمانه از عطر اخلاق او معطر شده است و به جای خاک، بوی خوشی مانند عطر عنبر به زمین میافکند.
آنچنان شد عالم از عدلش که مهر آسمان
بر سر از مشرق به مغرب تشت پر زر میکشد
هوش مصنوعی: جهان بهواسطهی عدالتش چنان تغییر کرد که خورشید روز به روز بهسان ظرفی پر از طلا از شرق به غرب در حال حرکت است.
کوه را از سنگ حلم او گرانی در دل است
تا ز دستش بار غیرت کان گوهر میکشد
هوش مصنوعی: کوه از سنگ ساخته شده و به همین خاطر میتواند احساس سنگینی و فشار را در دل خود داشته باشد، اما در عین حال، این فشار به دلیل احساس غیرت و ارزشهایی است که از وجود او ناشی میشود.
ابر تا دست گوهربار او بر باد رفت
آب دریا تلخ و شور از دامن تر میکشد
هوش مصنوعی: وقتی که ابر به خاطر بارش باران، دستهای پر از گوهرش را به باد میدهد، دریا به خاطر جدایی از آن باران، تلخ و شور میشود و احساس ناامیدی میکند.
دست او بحر است و تیغ جان ستان در وی نهنگ
از عجایبهاست کانرا بحر در بر میکشد
هوش مصنوعی: دست او مانند دریا است و شمشیرش جان را میگیرد، درون آن دست نهنگی وجود دارد که از عجایب امور است و آن نهنگ دریا را در بر میگیرد.
بشکند از باد عزم اوی و در پا اوفتد
هر که در عهدش چو زلف دلبران سر میکشد
هوش مصنوعی: اگر عزم و ارادهاش تحت تأثیر بادها بشکند و هر کسی که در عهد و وعدهاش وفادار نباشد، همچون زلفهای دلبران که همیشه در حال تغییر است، به زمین خواهد افتاد.
کلک او چون ناف آهو از دوات نافهوش
بر رخ کافور کاغذ مشک اذفر میکشد
هوش مصنوعی: قلم او مانند ناف آهو، رنگینی و زیبایی خاصی دارد و با آن، بر روی کاغذ سفید مانند کافور، خطوطی خوشنقش و دلانگیز میکشد.
ای جهانگیر آفتابی کز شهاب رمح تو
گردش پرگار گردون خط محور میکشد
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون خورشید درخشانی و با قدرتی که داری، به مانند ستارهای درخشان، دایره حیات را به حرکت درمیآوری و زمین و زمان را تحت تاثیر قرار میدهی.
هر کرا خورشید رایت همچو رایت برکشید
سایهبان از خیمهٔ فیروزه برتر میکشد
هوش مصنوعی: هر کس که خورشید مقام و پرچمش را بلند کند، سایهبان از چادر فیروزهای بالاتر میرود.
هر کرا بازوی قهرت همچو تیر انداخت دور
همچو پیکان محنت راه از پی پر میکشد
هوش مصنوعی: هر کسی که قدرت خشم او مانند تیر پرتاب میشود، مشکلات را مانند پیکانی به دنبال خود میکشد.
از برای طمعهٔ شیران سُلانت به طوع
ثور خنجر مینهد، بهرام خنجر میکشد
هوش مصنوعی: چون به خاطر طمع شیران، به راحتی شاخ گاو را میشکند، بهرام نیز خنجرش را میکشد.
داورا حالا ز حال من شنو این داوری
کارها زر میشود چون پیش داور میکشد
هوش مصنوعی: ای داور، حال من را بشنو؛ این کارها وقتی برای قضاوت پیش تو میرود، به خوبی و طلا میشود.
حال خود مجمل نوشتن در قصیده کافی است
گر مفصل باز میگویم به دفتر میکشد
هوش مصنوعی: حالم را به طور مختصر در شعر بیان میکنم، چرا که اگر بخواهم به طور مفصل صحبت کنم، خیلی طولانی میشود و به یک دفتر بزرگ نیاز پیدا میکنم.
گفتهام شعری چنین موزون که از عین علو
زهره با شعری به میزانش برابر میکشد
هوش مصنوعی: من شعری با این اندازه و زیبایی سرودهام که اگر زهره، سیارهای در آسمان، شعری برابر با آن را بگوید، باید به اندازه آن بینظیر باشد.
جای آزرم است، حاجت نیست، حاجت خواستن
من خلیلم زانکه نظم من به آذر میکشد
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی بیان شده است که در یک موقعیت بیحیا و شجاعانه قرار گرفتهام، و نیازی به درخواست و تقاضا ندارم. این درخواست، شایسته شخصی چون خلیل (ابراهیم) نیست، زیرا اثر خلاقیت من به شعله آتش و حرارت مرتبط میشود.
ناصرا بگذر از این جرأت که هنگام دعاست
سوی گستاخی ترا عقل سخنور میکشد
هوش مصنوعی: ناصرا، از این شجاعت بگذر؛ زیرا وقتی دعا میکنی، عقل تو را به سمت بیاحترامی و جسارت هدایت میکند.
تا به زر مغربی در گوش گردون آفتاب
حلقهای هر ماه از ماه منور میکشد
هوش مصنوعی: هر ماه، نور خورشید حلقهای طلایی را در آسمان به دور خود میسازد، همانطور که ماه در آسمان میدرخشد.
تا ابد در گوش گردون حلقهٔ حکم تو باد
حلقه در گوش خود چون حلقهٔ در میکشد
هوش مصنوعی: تا ابد حکم تو در آسمان و دنیا باقی باشد، مانند حلقهای که در گوش خود به نشانهٔ تسلیم میکشی.

ناصر بخارایی