گنجور

شمارهٔ ۲۶ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه

اگر نقاب شب از روی مه براندازد
ز مهر فتنه به شام و سحر در اندازد
غلام هندوی آن طرهٔ چو شمشادم
که سایه بر رخ خورشید انور اندازد
اگر فرستد پروانه‌ای به دست خیال
به یکدم آتش در شمع خاور اندازد
چو پسته گر لب شیرین به خنده بگشاید
چه شورها به دل تنگ شکر اندازد
هزار دل چو دل من هوای قامت او
برد چو باد و به دست صنوبر اندازد
نموده است مرا روی صنعت ترصیع
که جزع من گهر ناب بر زر اندازد
نبود فرصت پروانه را که دست مراد
شبی به گردن شمع معنبر اندازد
کجا تواند یک مرغ رفت فارغ بال
به قاف قرب که سیمرغ شهپر اندازد
به سر نمی‌رود این داوری به دست رهی
مگر که خود را در پای داور اندازد
جهان مهر و جلالت جلال‌الدین هوشنگ
که ظل رایت بر ماه انور اندازد
خدایگان سلاطین که نقش ایوانش
ز قدر زلزله در قصر قیصر اندازد
یکی وشاق کمین از صف غلامانش
به جاه ولوله در هفت کشور اندازد
چو از هلال نهد خنگ آسمان را زین
ز مهر غاشیه بر دوش خاور اندازد
به سنگ حلم کزو کوه قاف یک حرفست
هزار رخنه به سد سکندر اندازد
به روز معرکه تیغش ز بانگ نی در حال
به رقص آید و چون صوفیان سر اندازد
چو نسر طایر پیکان تیر او بیند
عجب مدار ز سهمش اگر پر اندازد
به روی دشمن او ابر تیر باراند
به فرق حاسد او برق خنجر اندازد
کمینه خیمهٔ خیلش بود مخیم چرخ
چو بر هزارهٔ اجرام لشکر اندازد
همای سدره مقید به قید او باشد
چو شاهباز به صید کبوتر اندازد
ز سائلان چو سبق می‌برد به حسن جواب
تمام رسم سؤال از جهان بر اندازد
ایا شهی که به پیش کلاه گوشهٔ تو
سپهر سر نهد و مهر افسر اندازد
نهنگ تیغ ترا دید از بن دندان
به بحر ماهی دندان به لب بر اندازد
جهان به عهد تو از بهر بچه آهو
به طبع شیر ژیان مهر مادر اندازد
صبا به نیزهٔ سر تیز خار نتواند
که در چمن ز سر غنچه مغفر اندازد
برای نعل بهایت چو عزم جزم کنی
به پای مرکب تو حور زیور اندازد
شها به مدح تو ناصر ز بهر عذب عروض
به سوی ساحل خط سلک گوهر اندازد
به یک ترانهٔ او زهره را چو دف تر شد
ز رشک خامهٔ او تیر دفتر اندازد
برای من به غلامی فلک میان بندد
یک نظر که شهنشه به چاکر اندازد
چه حاجتست به ابرام بنده را، آن به
که کار خویش به رأی منور اندازد
همیشه تا که اسد را به اقتضای قضا
قدر در آتش چو شیر مجمر اندازد
چو عود سوخت بادا عدو که مجمر چرخ
حسود خام طمع را در آذر اندازد
ز انحراف مزاجت خدای حافظ باد
عرض چه عارضه در ذات جوهر اندازد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نقاب شب از روی مه براندازد
ز مهر فتنه به شام و سحر در اندازد
هوش مصنوعی: اگر شب پرده‌اش را از روی ماه کنار بزند، از عشق و زیبایی در شام و سحر تفرقه و فتنه به وجود می‌آید.
غلام هندوی آن طرهٔ چو شمشادم
که سایه بر رخ خورشید انور اندازد
هوش مصنوعی: غلام هندی آن موی بلند و زیبایی را دارم که مانند شمشیری است که بر چهرهٔ خورشید تابان سایه می‌اندازد.
اگر فرستد پروانه‌ای به دست خیال
به یکدم آتش در شمع خاور اندازد
هوش مصنوعی: اگر خیال، پروانه‌ای به دست دهد، آن پروانه می‌تواند به سرعت شمع صبح را شعله‌ور کند.
چو پسته گر لب شیرین به خنده بگشاید
چه شورها به دل تنگ شکر اندازد
هوش مصنوعی: وقتی که لبخند شیرین و دلنشینی شبیه به پسته بر چهره‌ای نمایان شود، چه شور و شوقی در دل‌های پریشان ایجاد می‌کند و دل‌ها را مملو از شیرینی و شادابی می‌کند.
هزار دل چو دل من هوای قامت او
برد چو باد و به دست صنوبر اندازد
هوش مصنوعی: هزار دل همچون دل من، آرزوی دیدن قامت او را دارند، همان‌طور که باد به درخت صنوبر می‌زند.
نموده است مرا روی صنعت ترصیع
که جزع من گهر ناب بر زر اندازد
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر می‌گوید که زیبایی و هنر در وجود او به قدری تاثیرگذار است که می‌تواند درد و غم او را به یک مروارید باارزش تبدیل کند و بر روی طلا افکند. یعنی در واقع، هرچه او را رنج می‌دهد، می‌تواند به چیزی باارزش و زیبا تبدیل شود.
نبود فرصت پروانه را که دست مراد
شبی به گردن شمع معنبر اندازد
هوش مصنوعی: فرصت برای پروانه وجود نداشت تا شبانه، آرزویش را به گردن شمعی از جنس نور بیفکند.
کجا تواند یک مرغ رفت فارغ بال
به قاف قرب که سیمرغ شهپر اندازد
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند یک پرنده بی‌پروا و آزاد، به قله‌ی مقام و نزدیکی برسد، در حالی که سیمرغ با بال‌هایش پرواز می‌کند؟
به سر نمی‌رود این داوری به دست رهی
مگر که خود را در پای داور اندازد
هوش مصنوعی: این داوری پایان نمی‌پذیرد مگر اینکه شخص خود را به پای قضاوت‌کننده تسلیم کند و به او اعتماد کند.
جهان مهر و جلالت جلال‌الدین هوشنگ
که ظل رایت بر ماه انور اندازد
هوش مصنوعی: جهان تحت تأثیر محبت و شکوه جلال‌الدین هوشنگ است، به طوری که سایه‌اش بر چهره‌ی روشن ماه می‌تابد.
خدایگان سلاطین که نقش ایوانش
ز قدر زلزله در قصر قیصر اندازد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ سلاطین، آن‌قدر قدرت‌مند است که طوری بر عظمت و شکوه قصر قیصر تأثیر بگذارد که انگار زلزله‌ای آن را تحت تأثیر قرار داده و تغییر داده باشد.
یکی وشاق کمین از صف غلامانش
به جاه ولوله در هفت کشور اندازد
هوش مصنوعی: یک فرد شجاع و دلیر می‌تواند با Presence خود از میان خدمتکارانش، در هفت کشور غوغا و هیاهو به پا کند.
چو از هلال نهد خنگ آسمان را زین
ز مهر غاشیه بر دوش خاور اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که ماه هلالی نور خود را بر آسمان می‌تاباند، مانند کسی است که با پوششی از نور بر دوش، صبح خاور را روشن می‌کند.
به سنگ حلم کزو کوه قاف یک حرفست
هزار رخنه به سد سکندر اندازد
هوش مصنوعی: صبوری و بردباری مانند سنگی است که اگرچه از کوچکی و ساده‌گی‌اش به نظر بی‌اهمیت می‌آید، اما می‌تواند موجب زلزله و تخریب قوی‌ترین سدها شود. در واقع، صبر و استقامت می‌تواند بر مشکلات بزرگ فائق آید.
به روز معرکه تیغش ز بانگ نی در حال
به رقص آید و چون صوفیان سر اندازد
هوش مصنوعی: در روز جنگ، تیغ او با صدای نی به گردش درمی‌آید و مانند صوفیان سرش را به حالت رقص بالا و پایین می‌کند.
چو نسر طایر پیکان تیر او بیند
عجب مدار ز سهمش اگر پر اندازد
هوش مصنوعی: مثل پرنده‌ای که تیر پرنده‌ای را می‌بیند، نباید تعجب کنی اگر تیر از تیرکمان او فاصله بگیرد و به هدف نرسد.
به روی دشمن او ابر تیر باراند
به فرق حاسد او برق خنجر اندازد
هوش مصنوعی: در برابر دشمن، تیر و ابر از آسمان بر او نازل می‌شود و در حالی که حسودان را با خنجر خود تهدید می‌کند، برق آن به سرشان می‌خورد.
کمینه خیمهٔ خیلش بود مخیم چرخ
چو بر هزارهٔ اجرام لشکر اندازد
هوش مصنوعی: چادر اصلی و کوچک او در میان لشکر عظیمش است، هنگامی که آسمان بر سپاه ستاره‌ها فرمان می‌دهد.
همای سدره مقید به قید او باشد
چو شاهباز به صید کبوتر اندازد
هوش مصنوعی: پرندهٔ بزرگی که به درخت سدره متصل است، مانند شاهینی است که به دنبال شکار کبوتر می‌گردد و نمی‌تواند از قید و بند خارج شود.
ز سائلان چو سبق می‌برد به حسن جواب
تمام رسم سؤال از جهان بر اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به خوبی و بدون کم و کاست به پرسش‌های دیگران پاسخ دهد، این قابلیت او باعث می‌شود که تمامی اصول و آداب سؤال و پاسخ از بین بروند و دیگر نیازی به پرسش نباشد.
ایا شهی که به پیش کلاه گوشهٔ تو
سپهر سر نهد و مهر افسر اندازد
هوش مصنوعی: آیا پادشاهی هست که برای تو در زیر آسمان، کلاهی بگذارد و تاجی از خورشید بر سرت قرار دهد؟
نهنگ تیغ ترا دید از بن دندان
به بحر ماهی دندان به لب بر اندازد
هوش مصنوعی: نهنگ تیغی را که از دندانش می‌بیند، در دریا به ماهی می‌زند و دندانش را به لب می‌زند.
جهان به عهد تو از بهر بچه آهو
به طبع شیر ژیان مهر مادر اندازد
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر ویژگی‌های تو، مانند محبت و نرمی که در وجود یک بچه آهو است، احساس لطافت و محبت می‌کند و به نوعی مهر و محبت مادرانه را در خود دارد.
صبا به نیزهٔ سر تیز خار نتواند
که در چمن ز سر غنچه مغفر اندازد
هوش مصنوعی: باد با تیزی خود نمی‌تواند گل‌های غنچه را از درخت جدا کند و به زمین بیندازد.
برای نعل بهایت چو عزم جزم کنی
به پای مرکب تو حور زیور اندازد
هوش مصنوعی: اگر قصد داری تا به هدفی برسی و اراده‌ات قوی باشد، مانند کسی هستی که برای نعل زدن به اسبش تلاش می‌کند و در این مسیر، زیبایی‌ها و لذت‌ها خود به خود به سمت تو می‌آیند.
شها به مدح تو ناصر ز بهر عذب عروض
به سوی ساحل خط سلک گوهر اندازد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، برای ستودن تو، ناصر به خاطر زیبایی‌های تو، به سمت ساحل دریا می‌آید و زیورهای ارزشمندی را به آب می‌اندازد.
به یک ترانهٔ او زهره را چو دف تر شد
ز رشک خامهٔ او تیر دفتر اندازد
هوش مصنوعی: زهره به قدری از صدای یک ترانهٔ او شگفت‌زده و تحت تأثیر قرار گرفت که مانند دفی نواخته شد و این حس حسادت به زیبایی و توانایی او چنان آن را تحت تأثیر قرار داد که مانند تیری در دفترش اندازد.
برای من به غلامی فلک میان بندد
یک نظر که شهنشه به چاکر اندازد
هوش مصنوعی: اگر یک نگاه از آسمان بر من بیفتد، برای من ارزشمندتر از این است که شاه به بنده یا خدمت‌کار خود توجه کند.
چه حاجتست به ابرام بنده را، آن به
که کار خویش به رأی منور اندازد
هوش مصنوعی: نیازی به تأکید و اصرار بر خواسته‌های بنده نیست، بهتر است که او کارهایش را با اندیشه‌ای روشن و آگاه انجام دهد.
همیشه تا که اسد را به اقتضای قضا
قدر در آتش چو شیر مجمر اندازد
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که وضعیت ایجاب کند، باید مانند شیر که در آتش استقامت و قدرت نشان دهد، با شرایط روبرو شویم.
چو عود سوخت بادا عدو که مجمر چرخ
حسود خام طمع را در آذر اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که عود (بوی خوش) می‌سوزد، ممکن است که دشمنی به فکر بد بیفتد، چرا که زغال‌سوز دائمی (مجمر) در آتش حسادت، می‌تواند طمع را به شعله‌ور کند.
ز انحراف مزاجت خدای حافظ باد
عرض چه عارضه در ذات جوهر اندازد
هوش مصنوعی: به خاطر اختلال در طبع و مزاجت، ای خدای حافظ، بگو که چه اتفاقی در اصل وجود و ماهیت تو می‌تواند بیفتد.