شمارهٔ ۲۴ - در مدح مجدالدین صدر
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
که مرا سخت به هر بار پریشان دارد
نیست مهر رخت آن مهر که زایل گردد
نیست درد دلم آن درد که درمان دارد
لاف زد مشک به چین سر زلفت به خطا
مشک را زلف تو در خون جگر زان دارد
ترک چشم تو مرا کشت و نمیدارد باک
که به هر گوشه چو من کشته فراوان دارد
راز ما غمزهٔ غماز تو اظهار کند
زیر لب گر دهن تنگ تو پنهان دارد
ساقی عشق تو گر جرعه فشاند بر خاک
هر سرابی هنر چشمهٔ حیوان دارد
میخورد زخم ز دستان فلک دل چون چنگ
نیست بی راه اگر ناله و افغان دارد
پسته را بشکند از خنده لب شیرینت
دهن تنگ تو با پسته چه دندان دارد
لب میگون تو احیای مسیحا داند
خاتم لعل تو تسخیر سلیمان دارد
نقد عمری که ز من در شب هجران گم شد
دل به زلف تو گمان دارد و امکان دارد
دل ما بشکند آنگاه نشیند در دل
ز آنکه آن گنج روان جای به ویران دارد
نیست در شام کریمی به جز اهل عراق
ز آنکه صد بحر ندارد گهری کان دارد
صدر برجیس محل، صدر اجل مجدالدین
آنکه قدر فلک و رفعت کیوان دارد
او چو گل با لب پرخنده همیبخشد زر
ابر با دست کرم دیدهٔ گریان دارد
او چو دریا به دل پاک همیبخشد در
ابر فیض کرم از قطرهٔ باران دارد
ای محیطی که چو فایض شود از جود تو فیض
قطرهٔ او شرف قلزم و عمان دارد
بس که بر روی زند کف ز سحاب کرمش
بحر خون در دل شوریده ز مرجان دارد
بس که بر سینه زند سنگ ز روی حلمت
کوه خون در جگر از لعل بدخشان دارد
که بود ابر به پیش دل تو، کان بحر است
تا زند لاف که او دست در افشان دارد
در کرم دست جوادت ید بیضا بنمود
الحق انصاف که دعوی تو برهان دارد
منشی چرخ که خواند خردش پیر دبیر
نام و القاب تو دیباچهٔ دیوان دارد
چرخ با کوکب اقبال تو میبندد عهد
بخت با دولت بیدار تو پیمان دارد
ماه از رأی چو خورشید تو میگیرد نور
چه عجب باشد اگر او رخ رخشان دارد
سرورا محنت دور قمر از طالع بد
چند بی آب مرا در طلب نان دارد
کوکب اهل قلم را که عطارد نام است
آسمان محترق و راجع و حیران دارد
بیشتر اهل طرب داد همیپیمایند
زان سبب زهره سر و کار با میزان دارد
روزگار غم و اندوه و گشاد هنر است
خرم آن دل که فراغ از غم دوران دارد
گر چه بر خوان رهی نیست به جز قرص قمر
همت من ز حمل برهٔ بریان دارد
در چنین قحط سخا آز گدا را شب و روز
بر سر خوان کرم لطف تو مهمان دارد
به سخا همچو محمد بنما خلق حسن
ز آنکه ناصر به سخن منصب حسان دارد
هفت اعضای وجودت ز فنا ایمن باد
تا جهان نه فلک و اربعه ارکان دارد
شمارهٔ ۲۳ - در موعظه و بی اعتباری دنیا: ایزد اساس قصر بقا بر فنا نهادشمارهٔ ۲۵ - در وصف طبیعت: صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هوش مصنوعی: باد صبا با نرمی و لطافت میوزد و به نظر میرسد که این باد جان تازهای به همراه دارد، گویی نفسهایی به او داده شده است که از وجود محبوب emanates میکند.
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده است که در دل ما غمی بزرگ ایجاد شود، و این غم به اندازهای شدید است که مانند برقی در یک مجلس تاریک، روشنایی میبخشد.
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
که مرا سخت به هر بار پریشان دارد
هوش مصنوعی: باد در زلفهای تو میچرخد و این به خاطر دربانی است که من را بارها و بارها به هم میریزد و پریشان میکند.
نیست مهر رخت آن مهر که زایل گردد
نیست درد دلم آن درد که درمان دارد
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو همانند نوری است که هرگز خاموش نمیشود و غم دلم هم چنانچه درد عمیق و شدید است که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد.
لاف زد مشک به چین سر زلفت به خطا
مشک را زلف تو در خون جگر زان دارد
هوش مصنوعی: مشک، که در ادبیات به معنای خوشبویی و عطر است، به طور نادرست ادعا میکند که عطر زلف تو از خود او قویتر است. در واقع، عطر زلف تو آن قدر خاص و بینظیر است که حتی خون دل را نیز در بر میگیرد و با آن پیوند خورده است. به عبارتی، زیبایی و عطر زلف تو به اندازهای است که هیچ چیزی نمیتواند با آن رقابت کند.
ترک چشم تو مرا کشت و نمیدارد باک
که به هر گوشه چو من کشته فراوان دارد
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو باعث مرگ من شد و برایم مهم نیست، زیرا در هر گوشه و کنار افرادی مانند من بسیاری از قربانیان عشق وجود دارند.
راز ما غمزهٔ غماز تو اظهار کند
زیر لب گر دهن تنگ تو پنهان دارد
هوش مصنوعی: راز ما از طریق چشمان زیبا و اشارههای تو به دیگران منتقل میشود، حتی اگر لبهای تو به خاطر سکوت، آن را پنهان کنند.
ساقی عشق تو گر جرعه فشاند بر خاک
هر سرابی هنر چشمهٔ حیوان دارد
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو حتی یک قطره از عشقش را بر زمین بریزد، هر نشانهای از ریا و تزویر را در خود دارد و درونش جان تازهای نهفته است.
میخورد زخم ز دستان فلک دل چون چنگ
نیست بی راه اگر ناله و افغان دارد
هوش مصنوعی: دل مثل ساز چنگی است که اگر زخمی بخورد، طبیعی است که ناله و آوای غمگینی از آن خارج شود. پس اگر دل دچار درد و رنج باشد، نباید از آن انتظار داشته باشیم که سکوت کند و بیاحساس باشد.
پسته را بشکند از خنده لب شیرینت
دهن تنگ تو با پسته چه دندان دارد
هوش مصنوعی: لبخند شیرین تو باعث میشود که پسته بشکند، اما دهان کوچک تو نمیتواند با دندانهایش به پسته آسیب بزند.
لب میگون تو احیای مسیحا داند
خاتم لعل تو تسخیر سلیمان دارد
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند میگون است که روح دوبارهای به مسیحا میبخشد و لعل زیبای تو قدرت تسخیر سلیمان را دارد.
نقد عمری که ز من در شب هجران گم شد
دل به زلف تو گمان دارد و امکان دارد
هوش مصنوعی: عمری که در شب فراق از دست رفت، هیچ ارزشی ندارد، اما دل همچنان به موهای تو امید دارد و میتواند دوباره اتفاقی خوب بیفتد.
دل ما بشکند آنگاه نشیند در دل
ز آنکه آن گنج روان جای به ویران دارد
هوش مصنوعی: دل ما زمانی میشکند که عشق آن گنجی که در دل داریم، به ویرانی تبدیل شود؛ زیرا عشق به یادگار، ارزشی دارد که نمیتوان آن را در امانت نگه داشت.
نیست در شام کریمی به جز اهل عراق
ز آنکه صد بحر ندارد گهری کان دارد
هوش مصنوعی: در شام، هیچ کس مانند اهل عراق نیست، زیرا آنها در دل خود گوهری دارند که همچون دریای ژرف، بیپایان و بیشمار است.
صدر برجیس محل، صدر اجل مجدالدین
آنکه قدر فلک و رفعت کیوان دارد
هوش مصنوعی: در بالای برجیس، جایی برای نشستن بزرگترین و ارجمندترین شخصیتهاست. او که مقام والایی دارد و مانند فلک و ستارههای آسمان بلندمرتبه است، ارزش و مقامش بیمانند است.
او چو گل با لب پرخنده همیبخشد زر
ابر با دست کرم دیدهٔ گریان دارد
هوش مصنوعی: او مانند گلی است که با لبخندش طلا را هدیه میدهد، در حالی که ابر به کمک دستش باران میریزد و چشمانش پر از اشک است.
او چو دریا به دل پاک همیبخشد در
ابر فیض کرم از قطرهٔ باران دارد
هوش مصنوعی: او مانند دریا به دلهای پاک بخشش میکند و در ابر رحمتش از قطرههای باران نعمتی میافزاید.
ای محیطی که چو فایض شود از جود تو فیض
قطرهٔ او شرف قلزم و عمان دارد
هوش مصنوعی: ای محیطی که وقتی فایض از بخشش تو بهرهمند شود، آن قدر باارزش است که حتی قطرهای از آن، برتری و اعتبار دریاها و عمان دارد.
بس که بر روی زند کف ز سحاب کرمش
بحر خون در دل شوریده ز مرجان دارد
هوش مصنوعی: به قدری بر روی زمین برکت و رحمت خداوند جاری است که در دلهای ما که پر از شوق و احساس است، مانند دریاهایی از عشق و شور و حالی که از دل مرجانها نشأت میگیرد، جاری شده است.
بس که بر سینه زند سنگ ز روی حلمت
کوه خون در جگر از لعل بدخشان دارد
هوش مصنوعی: سنگینی هایی که به خاطر صبوری و بردباری بر دل میزنند، چنان است که حتا کوهها هم از شدت ناراحتی مثل خون در جگر احساس دارند.
که بود ابر به پیش دل تو، کان بحر است
تا زند لاف که او دست در افشان دارد
هوش مصنوعی: ابر در برابر دل تو جز یک چیزی درشت نیست، زیرا دریا تنها کسی است که میتواند ادعا کند که او دست در افشان دارد.
در کرم دست جوادت ید بیضا بنمود
الحق انصاف که دعوی تو برهان دارد
هوش مصنوعی: در مهربانی تو همانند معجزهای روشن و آشکار است که حق نشان از انصاف میدهد و ادعای تو دلیلی قوی دارد.
منشی چرخ که خواند خردش پیر دبیر
نام و القاب تو دیباچهٔ دیوان دارد
هوش مصنوعی: آفرینش و کائنات مانند یک کتاب است که هر چیزی در آن نوشته شده و سرنوشتها و نامها در آن ثبت گردیدهاند. این دنیا مانند دیوانی است که به دقت و با حکمت تدوین شده و اطلاعات مربوط به هر انسانی در آن موجود است.
چرخ با کوکب اقبال تو میبندد عهد
بخت با دولت بیدار تو پیمان دارد
هوش مصنوعی: چرخ و فلک با ستاره خوشبختی تو پیوندی برقرار کرده است و سرنوشت با شگفتی و هوشیاری تو توافق دارد.
ماه از رأی چو خورشید تو میگیرد نور
چه عجب باشد اگر او رخ رخشان دارد
هوش مصنوعی: ماه از نور خورشید تو بهره میبرد، پس چه عجیب است اگر او هم روشن و نورانی به نظر میرسد؟
سرورا محنت دور قمر از طالع بد
چند بی آب مرا در طلب نان دارد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر نگرانی و ناخوشی است که کسی از مشکلات و سختیهای زندگی میکشد. او احساس میکند که در دوران سختی، به ویژه به دلیل بدی طالع، همه چیز علیه اوست و حتی در پی تأمین نیازهای اولیه مانند نان نیز با کمبود و دشواری مواجه است. به طور کلی، این ابراز ناامیدی از شرایطی است که شخص در آن به سر میبرد.
کوکب اهل قلم را که عطارد نام است
آسمان محترق و راجع و حیران دارد
هوش مصنوعی: کوکب اهل قلم، که به نام عطارد شناخته میشود، در آسمان به شدت درخشان و شگفتانگیز است و توجه همه را به خود جلب میکند.
بیشتر اهل طرب داد همیپیمایند
زان سبب زهره سر و کار با میزان دارد
هوش مصنوعی: بیشتر کسانی که شاد و خوشحال هستند، به خاطر این موضوع به دلنشینی و لذت پیوند میزنند، به همین دلیل روح و احساس آنها با توازن و تعادل در ارتباط است.
روزگار غم و اندوه و گشاد هنر است
خرم آن دل که فراغ از غم دوران دارد
هوش مصنوعی: زمانه پر از غم و ناراحتی است، اما کسی که دلش از نگرانیهای زندگی آرام باشد، خوشبخت و شادی دارد.
گر چه بر خوان رهی نیست به جز قرص قمر
همت من ز حمل برهٔ بریان دارد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در میهمانی من جز قرص ماه چیزی نیست، اما انگیزه من از این که باری را بر دوش بزنم، چیزی بالاتر از این است.
در چنین قحط سخا آز گدا را شب و روز
بر سر خوان کرم لطف تو مهمان دارد
هوش مصنوعی: در زمانی که در اطراف کمبود generosity و بخشش وجود دارد، در این میان، گدا همچنان شب و روز از لطف و کرم تو بهرهمند است و بر سر سفرهای که تو برای او فراهم کردهای، مهمان است.
به سخا همچو محمد بنما خلق حسن
ز آنکه ناصر به سخن منصب حسان دارد
هوش مصنوعی: ببخش تا خوب و مهربان باشی، مانند محمد، و به مردم خوبی نشان بده. زیرا ناصر به خاطر سخن و بیانش، مقام و منزلت بالایی دارد.
هفت اعضای وجودت ز فنا ایمن باد
تا جهان نه فلک و اربعه ارکان دارد
هوش مصنوعی: باشد که هفت جزء وجودت از زوال و نابودی در امان بماند تا زمانی که دنیا فقط به نیروی آسمان و چهار عنصر متکی است.

ناصر بخارایی