گنجور

شمارهٔ ۲۱ - تفاخر و تعریف از خود گوید

دیوانه‌ام وین عقل کل طفل دبستان من است
روح‌القدس بر لوح دل کمتر ثنا خوان من است
تا مشتری شد دلبرم فارغ ز حوض کوثرم
مه را گریبان می‌درم، مه در گریبان من است
من چون خلیفه زاده‌ام، اندر ولایت حاکمم
چشم دو عالم را نظر بر لطف و احسان من است
ای آسمان بگشا کمر، خورشید تاج افکن ز سر
شد منتهی دور قمر، امروز دوران من است
گردون هزار و بیست و نه، دارد ز انجم دیده‌ها
گر صد هزار افزون شود، مجموع حیران من است
گلزار سبز نه چمن، هست از بهار من گلی
بستان سرای هشت در، یک کنج ایوان من است
تا من سگ سلطان شدم، شیران به پیشم روبه‌اند
تا بندهٔ خاص شهم، عالم به فرمان من است
هر ماه می‌گردد قمر، گه چون کمان، گه چون سپر
گه می‌شود چون گوی زر، گاهی چو چوگان من است
در شهر بند هفت تو، راهی ندارم هیچ سو
خواهم به صحرا کرد کو، کان جای جولان من است
در مجلس من آسمان سازد ز محور بابزن
نسرین سرگردان او دو مرغ بریان من است
هرگز نخواهد شد فلک سیر از دو قرص بی نمک
بر استخوانی همچو سگ، خو کرده از خوان من است
هم آتش دوزخ اثر، دارد ز سوز سینه‌ام
هم آب دریا را مدد، از چشم گریان من است
باد وزان را جنبشی دم‌های سردم می‌دهد
خاک روان را آبرو، از گرد دامان من است
تا دل به جانان داده‌ام، بی منت جان زنده‌ام
از تن گرانی بر سبک، ای جان که او جان من است
چون بلبلان شوریده‌ام، تا دیدم آن روی چون گل
چون طوطیان گویا شدم، کو شکرستان من است
در سلک نظم من توان درّ معانی یافتن
دُرج حقیقت را امین طبع سخندان من است
حاشا که بر دکان کس، آیم قراضه چین شوم
هر لحظه جوهرهای نو زاینده از کان من است
عاجز شدند از دست من، هم آدمی و هم پری
کین باد رنگین سخن، تخت سلیمان من است
همچو خیال ساحران، محو است شعر دیگران
من موسی عمران شدم، وین خامه ثعبان من است
ناصر چو از قند و شکر، خوان سخن می‌گسترد
خیل ملایک چون مگس،‌ ناخوانده مهمان من است
از من در این دعوی اگر،‌ برهان همی خواهد کسی
گو عین دعوی مرا، بنگر که برهان من است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیوانه‌ام وین عقل کل طفل دبستان من است
روح‌القدس بر لوح دل کمتر ثنا خوان من است
هوش مصنوعی: من دیوانه‌ام و عقل کلی که دارم، مثل یک بچه دبستانی است. روح‌القدس، که همواره بر دل من ناظر است، کمتر از هر چیز برای من ستایش می‌کند.
تا مشتری شد دلبرم فارغ ز حوض کوثرم
مه را گریبان می‌درم، مه در گریبان من است
هوش مصنوعی: دلبر من به مقام و مرتبه‌ای رسیده که دیگر به بهشت و نعمت‌های آن نیازی ندارم. من با مهتاب آن‌چنان در ارتباط هستم که گویا آن را در آغوش دارم، در حالیکه خود مهتاب به نوعی در وجود من حضوری دائمی دارد.
من چون خلیفه زاده‌ام، اندر ولایت حاکمم
چشم دو عالم را نظر بر لطف و احسان من است
هوش مصنوعی: من به خاطر مقام و نسب خود، در سرزمین حاکمیتی که دارم، مورد توجه همه هستم و مردم به مهربانی‌ها و خوبی‌هایم نگاه می‌کنند.
ای آسمان بگشا کمر، خورشید تاج افکن ز سر
شد منتهی دور قمر، امروز دوران من است
هوش مصنوعی: ای آسمان، به‌خودت اجازه بده که گشوده شوی، خورشید به افتخار من تاجش را کنار گذاشته است و در این روز، قمر هم دورتر از من است. امروز روز من است.
گردون هزار و بیست و نه، دارد ز انجم دیده‌ها
گر صد هزار افزون شود، مجموع حیران من است
هوش مصنوعی: آسمان به تعداد هزار و بیست و نه ستاره دارد که اگر چه صد هزار ستاره هم اضافه شود، همه آن‌ها برای من به یک اندازه سردرگم‌کننده‌اند.
گلزار سبز نه چمن، هست از بهار من گلی
بستان سرای هشت در، یک کنج ایوان من است
هوش مصنوعی: در باغی که سرسبز است بهار من، گلی وجود دارد که به زیبایی به آن جا جلوه می‌دهد و این گل مربوط به خانه‌ام است که در گوشه‌ای از ایوان آن قرار دارد.
تا من سگ سلطان شدم، شیران به پیشم روبه‌اند
تا بندهٔ خاص شهم، عالم به فرمان من است
هوش مصنوعی: زمانی که من به مرتبه‌ای رسیدم که به عنوان وفادارترین خدمتکار شاه شناخته شدم، حتی شیران نیز در برابر من سر تعظیم فرود می‌آورند. این نشان‌دهنده این است که همه چیز در این دنیا تحت فرمان من قرار دارد و من بر آنها تسلط دارم.
هر ماه می‌گردد قمر، گه چون کمان، گه چون سپر
گه می‌شود چون گوی زر، گاهی چو چوگان من است
هوش مصنوعی: هر ماه، ماه به اشکال مختلفی در آسمان ظاهر می‌شود؛ گاهی مانند کمان است، گاهی مانند سپر یا یک گوی طلایی. و گاهی هم مانند چوب بازی چوگان به نظر می‌رسد.
در شهر بند هفت تو، راهی ندارم هیچ سو
خواهم به صحرا کرد کو، کان جای جولان من است
هوش مصنوعی: در شهر بند هفتی که در آن هستم، هیچ راهی ندارم. می‌خواهم به دشت بروم، زیرا آنجا مکان مناسبی برای آزادی و جولان من است.
در مجلس من آسمان سازد ز محور بابزن
نسرین سرگردان او دو مرغ بریان من است
هوش مصنوعی: در محفل من، آسمان به دور خود می‌چرخد و نسرین، که در حال حیرانی است، مانند دو مرغ بریان به نظر می‌رسد.
هرگز نخواهد شد فلک سیر از دو قرص بی نمک
بر استخوانی همچو سگ، خو کرده از خوان من است
هوش مصنوعی: فلک هرگز از دو قرص نان بی‌طعم و مزه سیر نخواهد شد، درست مثل سگی که به استخوان عادت کرده است و از سفره من تغذیه می‌کند.
هم آتش دوزخ اثر، دارد ز سوز سینه‌ام
هم آب دریا را مدد، از چشم گریان من است
هوش مصنوعی: سوز دل من مانند آتش دوزخ تأثیرگذار است و اشک‌های من به اندازه‌ای زیاد است که می‌تواند آب دریا را نیز پر کند.
باد وزان را جنبشی دم‌های سردم می‌دهد
خاک روان را آبرو، از گرد دامان من است
هوش مصنوعی: باد به حرکت در می‌آید و هوای سرد را به من می‌دهد، خاک را زنده و باصفا می‌کند و آن سرسبزی از گرد و غبار وجود من ناشی می‌شود.
تا دل به جانان داده‌ام، بی منت جان زنده‌ام
از تن گرانی بر سبک، ای جان که او جان من است
هوش مصنوعی: از زمانی که دل را به معشوق سپرده‌ام، بی‌هیچ درخواستی زندگی‌ام را به جان می‌گذرانم، حتی اگر زندگی‌ام از تن سنگین باشد. ای جانم، چرا که او روح من است.
چون بلبلان شوریده‌ام، تا دیدم آن روی چون گل
چون طوطیان گویا شدم، کو شکرستان من است
هوش مصنوعی: من مانند بلبلان عاشق و بی‌تاب شده‌ام، زیرا وقتی آن چهره‌ی زیبا را دیدم، زبانم به شکرگزاری باز شد. حالا می‌خواهم بدانم، باغ شکر من کجاست؟
در سلک نظم من توان درّ معانی یافتن
دُرج حقیقت را امین طبع سخندان من است
هوش مصنوعی: در شعر من، قدرت و مهارت در بیان معانی عمیق وجود دارد و طبیعت هنری و سخنوری من قابلیت حفظ و ارائه حقایق را دارد.
حاشا که بر دکان کس، آیم قراضه چین شوم
هر لحظه جوهرهای نو زاینده از کان من است
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر نفع دیگران و کم‌ارزش کردن خودم، حاضر نمی‌شوم در کار دیگران دخالت کنم. من همیشه در حال تولید و خلق چیزهای جدید هستم که از عمق وجودم ناشی می‌شود.
عاجز شدند از دست من، هم آدمی و هم پری
کین باد رنگین سخن، تخت سلیمان من است
هوش مصنوعی: همه، از انسان‌ها گرفته تا موجودات ماورایی، از قدرت من ناامید شده‌اند. این کلام رنگین من، به اندازه‌ای پرقدرت است که برتر از هر تخت سلطنتی قرار می‌گیرد.
همچو خیال ساحران، محو است شعر دیگران
من موسی عمران شدم، وین خامه ثعبان من است
هوش مصنوعی: شعر دیگران برایم مانند رؤیای ساحران است و من به مانند موسی بن عمران، با استعداد و توانمندی خود، خالق شعری تازه هستم که این قلم من است.
ناصر چو از قند و شکر، خوان سخن می‌گسترد
خیل ملایک چون مگس،‌ ناخوانده مهمان من است
هوش مصنوعی: وقتی ناصر از شیرینی و خوشمزگی کلامش صحبت می‌کند، فرشتگان به مانند مگس‌ها دور او جمع می‌شوند و بی‌دعوت به محفل من می‌آیند.
از من در این دعوی اگر،‌ برهان همی خواهد کسی
گو عین دعوی مرا، بنگر که برهان من است
هوش مصنوعی: اگر کسی در این موضوع به دلیلی نیاز دارد، به او بگو که خود من، نمونه‌ای از دلیل من هستم.