گنجور

شمارهٔ ۲۰ - در مدح یکی از مشایخ و بزرگان زمان خود

دلا کسی که مقید به قید خویشتن است
اگر چه جان عزیزست پای در بند تن است
خرابهٔ دلش از غم بود خراب آباد
کسی که همت او بر عمارت بدن است
برون پرده نبینی جمال یار اگر
چو کرم پیله تنت گرد گرد خویشتن است
به گرد کعبهٔ ظاهر چه سود گردیدن
ترا که کعبهٔ باطن هنوز پر وثن است
به رشته تابی از چرخ اگر جوان مردی
طمع مکن که جهان بر مثال پیر زن است
جُنب مباش که گردون مثال گرمابه است
اثیر گلخن و دست زمانه جامه کن است
بر آر غسل طریقت به هفت آب نیاز
که این طریقهٔ وضو از فرایض سنن است
به دار ملک فنا شو اگر بقا خواهی
سهیل می‌طلبی نا گزیرت از یمن است
حدیث حب وطن را ز من شنو تفسیر
گذر به عالم دل کن که اولین وطن است
دلی که قبله چو آذر نسازد از صورت
درون آتش خلت خلیل بت شکن است
ز فتنهٔ فلک و انقلاب او اندیش
که چرخ منقلب است و ستاره پر فتن است
شوند تفرقه از جمع چون بنات النعش
اگر چه صحبت ابناء دهر چون پرن است
ز شیخ دور طلب کن طریق رشد و ثبات
که قطب روی زمین است و مرشد زمن است
یگانه سید سادات فخر آل رسول
که در میان امم مستشار و مؤتمن است
به علم و جود و سخاوت به مردمی و هنر
به روز معرکه نایب مناب بوالحسن است
چو ذوفنون جهان است ذات کامل او
از آنچه بیم که میل جهان به مکر و فن است
صفای آینه دارد از آن نمد پوش است
کزین لباس به آئینه نور مقترن است
نمود بر قد او صورت نمد زیبا
کز آن به هر سر موئیش سیرت حسن است
زهی سحاب سخائی که تیرباران را
به روی باغ ز لطف تو چتر گل مجن است
ز بحر جود تو یک قطره ابر نیسان است
ز بوی خُلق تو یک شمه نافهٔ ختن است
به هر کجا که بود در زمانه انجمنی
ز روی و رأی منیر تو شمع انجمن است
به غیر ساقی و مطرب به دور دولت تو
نه احتمال حرامی نه خوف راهزن است
ز اهتمام تو من بعد کس نشان ندهد
که از نسیم صبا گل دریده پیرهن است
ریاض منقبت آل مصطفی چمنی‌ست
که صد هزار ثناخوان چو من در آن چمن است
تو در میانهٔ ابنای دهر ممتازی
چنان که در صدد خار و خس گل و سمن است
به دست اگر چه ندارد به غیر باد چنار
به بوی لطف تو در رقص همچو نارون است
زمانه همچو مغیلان‌گه است غولان را
نهال آل نبی ارغوان و یاسمن است
هنرپناها صد گونه خرده است مرا
چو غنچه در دل و مُهرم ز مهر بر دهن است
شکایتی که من از حزن در سفر دارم
علی التمام نگویم که موجب حزن است
مرا که یوسف مصر فصاحتم به سخن
ز سجن غم به در آور که منزل شجن است
کشیده‌ام سخنی چند چون گهر در نظم
در ثمین مرا از ثمین تو ثمن است
ز بحر شعر بر آرد در دعا ناصر
که مقطع سخن او چو ساحل عدن است
همیشه تا که در این دیر شمع عیسی را
ز تاس دایر مینای آسمان لگن است
به مهر مُهر تو باد آسمان که بد خواهت
زبان بریده بمانند شمع در لگن است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا کسی که مقید به قید خویشتن است
اگر چه جان عزیزست پای در بند تن است
هوش مصنوعی: ای دل، کسی که به محدودیت‌های خود متعهد باشد، حتی اگر جانش بسیار ارزشمند باشد، همچنان در بند بدنش گرفتار است.
خرابهٔ دلش از غم بود خراب آباد
کسی که همت او بر عمارت بدن است
هوش مصنوعی: دل او به خاطر غم و اندوه ویران شده است، و در واقع کسی که تنها به ساخت و ساز بدن خود می‌پردازد، در حقیقت آبادانی ندارد.
برون پرده نبینی جمال یار اگر
چو کرم پیله تنت گرد گرد خویشتن است
هوش مصنوعی: اگر مانند کرم در پیله خودت محبوس باشی، هرگز نمی‌توانی زیبایی محبوب را ببینی.
به گرد کعبهٔ ظاهر چه سود گردیدن
ترا که کعبهٔ باطن هنوز پر وثن است
هوش مصنوعی: به دور کعبهٔ ظاهری چرخیدن برایت چه فایده‌ای دارد، در حالی که کعبهٔ باطن هنوز پر از بت‌ها و غیرخدایان است.
به رشته تابی از چرخ اگر جوان مردی
طمع مکن که جهان بر مثال پیر زن است
هوش مصنوعی: اگر به دنیا به چشم طمع بنگری، بدان که دنیا مانند یک پیرزن است و جلوی تو بند به چرخ تقدیر دارد. بنابراین هرگز به آن دل نبند و از تاثیرات موقت آن غافل نشو.
جُنب مباش که گردون مثال گرمابه است
اثیر گلخن و دست زمانه جامه کن است
هوش مصنوعی: نزدیک نباش که زندگی مانند یک حمام است، جایی که اثرات مکان و زمان بر روی ما به عنوان پوششی عمل می‌کند.
بر آر غسل طریقت به هفت آب نیاز
که این طریقهٔ وضو از فرایض سنن است
هوش مصنوعی: برای پاکیزگی روح و پیروی از اصول و آداب معنوی، باید به هفت مرحلهٔ خاص اشاره کرد، چرا که این روش به عنوان یکی از واجبات و سنن تعبیر می‌شود.
به دار ملک فنا شو اگر بقا خواهی
سهیل می‌طلبی نا گزیرت از یمن است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال ماندگاری و دوام هستی، باید خود را به تقدیر سپاری و از نعمت‌های دنیا دست بکشید. برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت، باید به سرزمین یمن و خواص آن توجه کنی.
حدیث حب وطن را ز من شنو تفسیر
گذر به عالم دل کن که اولین وطن است
هوش مصنوعی: حرف‌های من درباره عشق به وطن را بشنو و به خوبی درک کن که دل، نخستین وطن واقعی انسان است.
دلی که قبله چو آذر نسازد از صورت
درون آتش خلت خلیل بت شکن است
هوش مصنوعی: دل کسی که به جای آنکه به خدا بچسبد، به آتش عشق مشتاق باشد، مثل دل ابراهیم خلیل است که بت‌ها را می‌شکند.
ز فتنهٔ فلک و انقلاب او اندیش
که چرخ منقلب است و ستاره پر فتن است
هوش مصنوعی: به دوران پر آشوب و تغییرات زندگی فکر کن، چرا که اوضاع همیشه در حال تغییر است و منبع مشکلات و دردسرها نیز در آسمان‌ها وجود دارد.
شوند تفرقه از جمع چون بنات النعش
اگر چه صحبت ابناء دهر چون پرن است
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی انسان‌ها به ظاهر می‌تواند شیرین و خوشایند باشد، اما وقتی که ارتباطات و دوستی‌ها از هم بپاشد، مانند ستاره‌های به هم پیوسته در آسمان که از یکدیگر جدا می‌شوند، به تلخی و دشواری کشیده می‌شود.
ز شیخ دور طلب کن طریق رشد و ثبات
که قطب روی زمین است و مرشد زمن است
هوش مصنوعی: از بزرگ‌تر و عاقل‌ترها راه رسیدن به رشد و ثبات را بخواه، چرا که او راهنمایی است در این دنیا و مرکز توجه همه است.
یگانه سید سادات فخر آل رسول
که در میان امم مستشار و مؤتمن است
هوش مصنوعی: تنها و بی‌نظیرترین شخصیت از نسل پیامبر که در بین جوامع دیگر به عنوان مشاور و فردی مورد اعتماد شناخته می‌شود.
به علم و جود و سخاوت به مردمی و هنر
به روز معرکه نایب مناب بوالحسن است
هوش مصنوعی: به دلیل دانش و بخشندگی و generosity، به خاطر شخصیت و هنر، در روزهای پرچالش و دشوار، بوالحسن نماینده و جانشین من است.
چو ذوفنون جهان است ذات کامل او
از آنچه بیم که میل جهان به مکر و فن است
هوش مصنوعی: جهان چون مجموعه‌ای از هنرها و توانایی‌هاست، اما خداوند به خاطر کمال خودش از آنچه ممکن است به فریب و نیرنگ دنیا مربوط باشد، محفوظ است.
صفای آینه دارد از آن نمد پوش است
کزین لباس به آئینه نور مقترن است
هوش مصنوعی: آینه به خاطر پوشش نمدی‌اش زیبا و دلنشین است، چون این پوشش باعث می‌شود که نور به آینه بتابد و جلوه‌گری بیشتری پیدا کند.
نمود بر قد او صورت نمد زیبا
کز آن به هر سر موئیش سیرت حسن است
هوش مصنوعی: این بیت از زیبایی و جذابیت قد و قامت معشوق سخن می‌گوید و می‌گوید که قد او به قدری زیباست که حتی در سبکی که شبیه نمد است، جلوه‌گری می‌کند. زیبایی او به‌قدری چشمگیر است که هر رشته موی او نیز نشان‌دهنده‌ی طراوت و زیبایی است. در واقع، زیبایی ظاهری و باطنی او به هم پیوسته و هر جزء او زیبایی خاصی دارد.
زهی سحاب سخائی که تیرباران را
به روی باغ ز لطف تو چتر گل مجن است
هوش مصنوعی: ای وای بر باران سخاوت که مانند چتری بر باغ، تیرهای باران را نازل می‌کند و این خود نشانه‌ای از لطف توست.
ز بحر جود تو یک قطره ابر نیسان است
ز بوی خُلق تو یک شمه نافهٔ ختن است
هوش مصنوعی: از وسعت بخشش تو، یک قطره مانند باران نیسان است و از عطر خُلق و رفتار تو، تنها یک بخش کوچک مانند بوی خوش نافهٔ ختن است.
به هر کجا که بود در زمانه انجمنی
ز روی و رأی منیر تو شمع انجمن است
هوش مصنوعی: هر کجا که باشی، در هر جمع و مجلسی، وجود تو مثل شمعی است که روشنی‌بخش آن جمع است و نظر و اندیشه‌ات بر دیگران تأثیر می‌گذارد.
به غیر ساقی و مطرب به دور دولت تو
نه احتمال حرامی نه خوف راهزن است
هوش مصنوعی: جز ساقی و نوازنده، در سایه‌ی حکومت تو نه نگرانی از حرامی وجود دارد و نه ترسی از دزدان.
ز اهتمام تو من بعد کس نشان ندهد
که از نسیم صبا گل دریده پیرهن است
هوش مصنوعی: به خاطر توجه و محبت تو، دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که نسیم ملایم صبح، گل را دریده است و آن را متاثر کرده.
ریاض منقبت آل مصطفی چمنی‌ست
که صد هزار ثناخوان چو من در آن چمن است
هوش مصنوعی: مناقب و ویژگی‌های خاندان پیامبر مانند باغی زیباست که در آن صد هزار ستایشگر و مداح وجود دارد.
تو در میانهٔ ابنای دهر ممتازی
چنان که در صدد خار و خس گل و سمن است
هوش مصنوعی: تو در میان مردم زمانه، به گونه‌ای خاص و برجسته هستی، همان‌طور که کسی به دنبال پیدا کردن گل و گیاهان زیبا و با ارزش می‌گردد، نه خار و علف‌های بی‌فایده.
به دست اگر چه ندارد به غیر باد چنار
به بوی لطف تو در رقص همچو نارون است
هوش مصنوعی: اگرچه باد چنار هیچ‌چیز در دست ندارد، اما به خاطر بوی محبت تو، در حال رقصیدن مانند درخت نارون است.
زمانه همچو مغیلان‌گه است غولان را
نهال آل نبی ارغوان و یاسمن است
هوش مصنوعی: دوره زمانه شبیه به مکانی خطرناک و تاریک است که در آن موجودات ترسناک و غول‌ها حضور دارند. در این محیط، نیکوترین و زیباترین چیزها مانند نیروی آل و گل‌های معطر به چشم می‌خورد.
هنرپناها صد گونه خرده است مرا
چو غنچه در دل و مُهرم ز مهر بر دهن است
هوش مصنوعی: من در دلم پر از انواع هنرها هستم، مانند غنچه‌ای که در درونش زیبایی نهفته است، و نشانه‌ای از عشق بر لبانم نمایان است.
شکایتی که من از حزن در سفر دارم
علی التمام نگویم که موجب حزن است
هوش مصنوعی: من از غم و اندوهی که در سفر تجربه کرده‌ام، شکایتی دارم که نمی‌توانم به طور کامل بیانش کنم، زیرا گفتن آن خود باعث افسردگی بیشتری می‌شود.
مرا که یوسف مصر فصاحتم به سخن
ز سجن غم به در آور که منزل شجن است
هوش مصنوعی: من را که مانند یوسف در فن بیان توانا هستم، از زندان غم نجات بده، زیرا در اینجا منزلگاهی پر از اندوه و ناراحتی است.
کشیده‌ام سخنی چند چون گهر در نظم
در ثمین مرا از ثمین تو ثمن است
هوش مصنوعی: من چندین کلام زیبا و گران‌بها را به رشته تحریر درآورده‌ام؛ ارزش واقعی من از ارزش تو نشأت می‌گیرد.
ز بحر شعر بر آرد در دعا ناصر
که مقطع سخن او چو ساحل عدن است
هوش مصنوعی: از دریاي شعر، ناصر در دعا می‌خواند، چون انتهای کلام او به زیبایی و طراوت ساحل عدن است.
همیشه تا که در این دیر شمع عیسی را
ز تاس دایر مینای آسمان لگن است
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف جشنی اشاره شده که در آن، همچون شمعی که در دیر (مکان عبادت) افروخته است، روح عیسی در حال حاضر است. این شمع نماد روشنایی و وجود الهی است، و او به طور دائمی در این مکان قرار دارد. همچنین، به اهمیت و زیبایی لحظات آسمانی و شادی‌هایی که به واسطه آن به وجود می‌آید اشاره شده است. در واقع، ترکیبی از نور، روحانیت و خوشی به تصویر کشیده شده است.
به مهر مُهر تو باد آسمان که بد خواهت
زبان بریده بمانند شمع در لگن است
هوش مصنوعی: به عشق و محبت تو، آسمان همیشه بر تو نیکو باشد، زیرا دشمنانت مانند شمعی بی‌زبان و خاموش در ظرفی خواهند ماند.