گنجور

شمارهٔ ۱۸ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه

بر آفتاب روی تو تا دیده عاشق است
از حسن مطلع سخنم صبح صادق است
گر شمع سوز دل به زبان آورد رواست
او مؤمن و دل به زبانش موافق است
جان را به عشق سابقه‌ای بود در ازل
ما را به خدمت تو همان عشق سابق است
در ذهن من تصور رویت که ساده بود
تصدیق کرده‌ام که به خارج مطابق است
قطعاً به قید روح به وصلت نمی‌رسیم
شرط وصول ما به تو قطع علایق است
با آفتاب روی دو در بعد مغربین
امید من به رحمت رب المشارق است
از آب دیده گریهٔ من سیل سایل است
وزسوز سینه نالهٔ من برق بارق است
اندیشه در دهان و میان تو ره نبرد
زیرا در آن طریق گذر بر مضایق است
گمراه چین زلف تو گشتم رهی نمای
زان رو که راه خم به خم و لیل غاسق است
روزی به نرد درد تو عذرا برم ندب
آری همان حکایت عذرا و وامق است
آب حیات می‌چکد از آتش لبت
گویا به خاک سدهٔ سلطان ملاحق است
سلطان جلال‌الدین که به هنگام بار او
گردون به بارگاه جلالش سرادق است
شاه بلند مرتبه هوشنگ کز ازل
خلقش نتیجهٔ کرم و لطف خالق است
عین عنایتش جهت نعمت نعیم
کف کفایتش سبب رزق رازق است
بر آسمان فتح و ظفر روی و رأی او
چون آفتاب در خور و چون ماه لایق است
چون طفل در حقیقت ذاتش نمی‌رسد
پیر خرد که عالم کل حقایق است
ساکت شود در آینهٔ وصف ذات او
طوطی نفس ناطقه با آنکه ناطق است
امروز ماحی ظلم ظلم در جهان
خورشید عدل اوست که از شرق شارق است
شمعی ست دولتش به سعادت که گرد او
پروانه‌وار کثرت جمعی خلایق است
فرزانه‌ای که اسب دواند به روی فیل
رخ بر بساط شاه به صف پیادق است
شاها ز خون خصم تو در روز معرکه
بشکفته بر شواهق نعمان شقایق است
از بس که خصم عمر به سر برد، سر نبرد
سر تا بسر ز قالب بی سر شواهق است
گرد زمین معرکه ابریست روز رزم
کز شعله‌های رمح تو در وی صواعق است
آن رخش آتشی که سبق می‌برد ز باد
بر خنگ چرخ و زردهٔ خورشید سابق است
چون صحن بادیه است بیابان ز خار تیز
کز شکل نیزهٔ تو در او نخل باسق است
بادا به باد عزم تو اقبال هم عنان
دولت قوی قویم و رجا نیک واثق است
نصر من الله است ترا بهر کین سپاه
فتح قریب همره و دولت مرافق است
هر ساعت از سعادت الطاف کردگار
بخت ترا به حکم سوابق لواحق است
چون خامه سر زده ست و چون نامه سیاه رو
خصمت که دو زبان و دو روی و منافق است
حکم ترا ز فرق اگر فرق می‌نهند
جانش به حکم قاطع تیغت مفارق است
ناصر ز بهر قافیه مغلق مگوی شعر
هر چند کلک شاه‌کلید مغالق است
در دور شاه و مقصد تو نوبت سخن
معنی خوب و قصد خوش و لفظ رایق است
در برج دولتش که درج از دقیقه یافت
اجرام چرخ را درجات از دقایق است
سارق به گرد سرق نگردد که فرض شد
در شرع شعر قطع ید هر که سارق است
تا از کمال حسن نظر جوهر سخن
جائی همی‌رسد که مقامش مفارق است
بی مدح شه مباد که از مدح او سخن
فایق همی‌شود که سخن شهد فایق است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آفتاب روی تو تا دیده عاشق است
از حسن مطلع سخنم صبح صادق است
هوش مصنوعی: هرگاه به چهره تابناک تو نگاه می‌کنم، چشمان عاشق به وجود تو خیره می‌شود و از زیبایی‌ات، گفتارم به روشنی صبح، گویا و دلنشین می‌شود.
گر شمع سوز دل به زبان آورد رواست
او مؤمن و دل به زبانش موافق است
هوش مصنوعی: اگر شمعی که از عشق می‌سوزد، احساساتش را بیان کند، این کار درست است؛ چرا که او انسانی مؤمن است و دلش با کلماتش هم‌سو و هماهنگ است.
جان را به عشق سابقه‌ای بود در ازل
ما را به خدمت تو همان عشق سابق است
هوش مصنوعی: در گذشته، عشق ما به تو ریشه‌ای در وجود ما داشته و هنوز هم همان عشق ما به تو را در خدمت تو داریم.
در ذهن من تصور رویت که ساده بود
تصدیق کرده‌ام که به خارج مطابق است
هوش مصنوعی: در ذهنم این تصور از چهره‌ات وجود داشت که بسیار ساده بود و حالا تأیید کرده‌ام که آنچه در ذهن داشتم با واقعیت مطابقت دارد.
قطعاً به قید روح به وصلت نمی‌رسیم
شرط وصول ما به تو قطع علایق است
هوش مصنوعی: به طور قطع نمی‌توانیم به وصال تو برسیم، مگر اینکه ارتباطات و وابستگی‌های خود را قطع کنیم.
با آفتاب روی دو در بعد مغربین
امید من به رحمت رب المشارق است
هوش مصنوعی: در حالی که خورشید در حال غروب است و من در دو دروازه به سمت مغرب ایستاده‌ام، به لطف و رحمت خدای مشرق‌ها امیدوارم.
از آب دیده گریهٔ من سیل سایل است
وزسوز سینه نالهٔ من برق بارق است
هوش مصنوعی: گریهٔ من به حدی است که مثل سیلابجاری شده و نالهٔ من از دل سوزان مانند درخشش یک برق است.
اندیشه در دهان و میان تو ره نبرد
زیرا در آن طریق گذر بر مضایق است
هوش مصنوعی: تفکر و تأمل در درون تو نمی‌تواند به جایی برود، چرا که در راه آن، موانع و دشواری‌های بسیاری وجود دارد.
گمراه چین زلف تو گشتم رهی نمای
زان رو که راه خم به خم و لیل غاسق است
هوش مصنوعی: به خاطر زلف‌های پیچ در پیچ تو، نتوانستم راه صحیح را پیدا کنم. نشان دهنده این است که این مسیر، پر از خم و پیچ‌های شبانه و تاریک است.
روزی به نرد درد تو عذرا برم ندب
آری همان حکایت عذرا و وامق است
هوش مصنوعی: روزی به خاطر درد تو، عذرا به من گفت که ماجرای عذرا و وامق هم همینطور است.
آب حیات می‌چکد از آتش لبت
گویا به خاک سدهٔ سلطان ملاحق است
هوش مصنوعی: شاید لب‌های تو آن‌قدر جذاب و حیات‌بخش هستند که انگار آب حیات از آن‌ها می‌چکد و این جذابیت به قدری زیاد است که به خاک سدهٔ پادشاهان هم می‌رسد.
سلطان جلال‌الدین که به هنگام بار او
گردون به بارگاه جلالش سرادق است
هوش مصنوعی: سلطان جلال‌الدین، در زمان پرشکوهش، همچون باران رحمت بر زمین می‌بارد و عظمت او در آسمان‌ها نمایان است.
شاه بلند مرتبه هوشنگ کز ازل
خلقش نتیجهٔ کرم و لطف خالق است
هوش مصنوعی: هوشنگ، پادشاه بزرگ و با مقام، از ابتدا و از زمان آفرینش، نتیجهٔ بخشش و لطف خداوند است.
عین عنایتش جهت نعمت نعیم
کف کفایتش سبب رزق رازق است
هوش مصنوعی: محبت و توجه او باعث برکت و نعمت‌های فراوان است و کفایت او موجب روزی رسانی و تأمین نیازها می‌شود.
بر آسمان فتح و ظفر روی و رأی او
چون آفتاب در خور و چون ماه لایق است
هوش مصنوعی: تصویر او در آسمان مانند خورشید و ماه درخشان و قوی است، به طوری که پیروزی و موفقیت در دستان او قرار دارد.
چون طفل در حقیقت ذاتش نمی‌رسد
پیر خرد که عالم کل حقایق است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند یک کودک که هنوز به حقیقت واقعی خود دسترسی ندارد، انسان‌ها نیز نمی‌توانند به عمق و ذات حقیقی وجود خود و جهان پی ببرند. تنها افراد دانا و با تجربه هستند که به شناخت واقعی از حقایق عالم نائل می‌شوند.
ساکت شود در آینهٔ وصف ذات او
طوطی نفس ناطقه با آنکه ناطق است
هوش مصنوعی: در آینه که به وصف ذات خداوند می‌نگرد، طوطی‌ای که همواره صحبت می‌کند، خاموش می‌شود، هرچند که خود گویا و سخنگو است.
امروز ماحی ظلم ظلم در جهان
خورشید عدل اوست که از شرق شارق است
هوش مصنوعی: امروز روز از بین بردن ظلم و ستم در دنیا است، زیرا خورشید عدالت او که در شرق درخشان شده، نمایانگر این تغییر و تحول است.
شمعی ست دولتش به سعادت که گرد او
پروانه‌وار کثرت جمعی خلایق است
هوش مصنوعی: شمعی وجود دارد که خوشبختی‌اش باعث می‌شود که مانند پروانه‌ها، افراد زیادی دور آن جمع شوند.
فرزانه‌ای که اسب دواند به روی فیل
رخ بر بساط شاه به صف پیادق است
هوش مصنوعی: فرزانه‌ای که به خوبی می‌تواند بر اسب سوار شود، در واقع بر قدرت و سلطنت خود مسلط است، حتی اگر در ظاهر در میان پیادگان ساده قرار گیرد.
شاها ز خون خصم تو در روز معرکه
بشکفته بر شواهق نعمان شقایق است
هوش مصنوعی: ای شاه! از خون دشمنان تو در روز جنگ، گل‌های شقایق بر دامنه‌های نعمان شکفته‌اند.
از بس که خصم عمر به سر برد، سر نبرد
سر تا بسر ز قالب بی سر شواهق است
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه دشمن عمر را به پایان رسانده، سر خود را از وجود بی‌سروصدا برداشت کرده است و حالا دیگر از جسم بی‌سر و بی‌جان، هیچ نشانی نیست.
گرد زمین معرکه ابریست روز رزم
کز شعله‌های رمح تو در وی صواعق است
هوش مصنوعی: این زمین، صحنه‌ای پرهیاهوست و در روز نبرد، از سوزش نیزه‌ات، چون صاعقه‌ای، به لرزه در می‌آید.
آن رخش آتشی که سبق می‌برد ز باد
بر خنگ چرخ و زردهٔ خورشید سابق است
هوش مصنوعی: آن اسبی که به سرعت از باد جلو می‌زند و در آسمان آبی و زیر نور خورشید درخشنده است، از آتش و نیرومندی خاصی برخوردار است.
چون صحن بادیه است بیابان ز خار تیز
کز شکل نیزهٔ تو در او نخل باسق است
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف وضعیت دشواری می‌پردازد که در آن بیابان و خارهای تیز به تصویر کشیده شده‌اند. در عین حال، از وجود نخل‌های بلند و سرسبز در میان این خشکی‌ها نیز یاد می‌شود، که مانند نیزه‌ای از ویژگی‌های خودش بالا رفته است. این تصویر به تضاد بین سختی و زیبایی اشاره دارد.
بادا به باد عزم تو اقبال هم عنان
دولت قوی قویم و رجا نیک واثق است
هوش مصنوعی: باشد که آرزوی تو با سرنوشت و قدرت همراه شود و امیدهای خوب به تحقق بپیوندد.
نصر من الله است ترا بهر کین سپاه
فتح قریب همره و دولت مرافق است
هوش مصنوعی: یاری و حمایت خداوند شامل حال توست، و به خاطر کینه‌ای که داری، سپاهی برای تو آماده است. پیروزی نزدیک است و دولت و قدرت در کنار تو خواهد بود.
هر ساعت از سعادت الطاف کردگار
بخت ترا به حکم سوابق لواحق است
هوش مصنوعی: هر لحظه از خوشبختی تو ناشی از رحمت خداوند و بر اساس کارهایی است که در گذشته انجام داده‌ای.
چون خامه سر زده ست و چون نامه سیاه رو
خصمت که دو زبان و دو روی و منافق است
هوش مصنوعی: وقتی که قلم به نگارش درآمده و نامه‌ای نوشته شده، بدان که دشمن تو دو زبان و دو رو دارد و منافق است.
حکم ترا ز فرق اگر فرق می‌نهند
جانش به حکم قاطع تیغت مفارق است
هوش مصنوعی: اگر از سر و صورت تو حکم صادر کنند، جانش به دلبستگی و قاطعیت تیرت جدا خواهد شد.
ناصر ز بهر قافیه مغلق مگوی شعر
هر چند کلک شاه‌کلید مغالق است
هوش مصنوعی: ناصر، برای قافیه‌های پیچیده، شعری نیاورید، زیرا هرچند که هنر و مهارت شما در این زمینه برجسته است.
در دور شاه و مقصد تو نوبت سخن
معنی خوب و قصد خوش و لفظ رایق است
هوش مصنوعی: در دورانی که در کنار پادشاه هستی، زمان مناسبی برای بیان صحبت‌های معنادار و اهداف دل‌نشین است که با زیبا و دلنشین صحبت کردن همراه است.
در برج دولتش که درج از دقیقه یافت
اجرام چرخ را درجات از دقایق است
هوش مصنوعی: در زمانیکه او به اوج قدرت و سعادت رسید، ستارگان و سیارات هم به فراز خود رسیدند و به بهترین حالت ممکن قرار گرفتند.
سارق به گرد سرق نگردد که فرض شد
در شرع شعر قطع ید هر که سارق است
هوش مصنوعی: دزد نمی‌تواند به دور سر خود بچرخد، زیرا در دین مقرر شده است که دست هر دزدی باید قطع شود.
تا از کمال حسن نظر جوهر سخن
جائی همی‌رسد که مقامش مفارق است
هوش مصنوعی: چشم زیبا‌نظری که به کمال خود می‌رسد، می‌تواند به جایی برسد که مقامش از دیگران جدا و متمایز است.
بی مدح شه مباد که از مدح او سخن
فایق همی‌شود که سخن شهد فایق است
هوش مصنوعی: بی‌تردید، بدون ستایش پادشاه، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند برتری او را نشان دهد. چرا که همچنان که شهد شیرین‌ترین نوشیدنی‌هاست، ستایش هم بهترین وسیله برای بیان شایستگی‌های او به شمار می‌رود.