شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و پند
درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالم است
گر قُرص گرم مهر بر آرد تنور چرخ
در وقت چاشت سفرهٔ درویش را کم است
در هم شود ز بهر درم حال آدمی
آری تمام صورت در هم چو درهم است
خوش وقت آن گدای که در پیش همتش
ترک کلاه فقر به از افسر جم است
آزادهوار دامن همت فروفشان
زین خاکدان که شادی او بندهٔ غم است
گر آدمی شکفته نباشد چو گل رواست
در بوستان دهر که زندان آدم است
آن را که دل بر آخور آخر زمان نهاد
کمتر ز خر شمارش اگر رخش رستم است
فیروزهٔ فلک که به گوهر نشاندهاند
بر وی نشان حادثه چون نقش خاتم است
در دور اگر به جام مرادی رسی منوش
کان کاس شربتیست که آلودهٔ سم است
زین حقهٔ مدور کحلی آسمان
دارو طلب مکن که در او چون مار ارقم است
معدوم شد وفا و مروت وفات یافت
وین جامهٔ کبود فلک بهر ماتم است
نادان چو واو عمرو برون است از حساب
اهل خرد نهان شده چون حرف مُدغم است
خم در خم است کار جهان همچو زلف یار
صد گونه پایبند تو در زیر هر خم است
بر باد رفت عمر و تو از خویش غافلی
یک دم به خود بیا که همه عمر یک دم است
فرصت اگر دمیست غنیمت شمار عمر
همدم مجو که هم دم تو با تو همدم است
تدبیر زاد کن که بقا در ره فناست
ترک امل بگو که عزیمت مصمم است
تدبیر عقل و قوت مردی و مردمی
این جمله هست و پنجهٔ تقدیر محکم است
ناصر مقام عجز بود راه بندگی
یک راهوار در ره او پور ادهم است
در سلک بندگان خودت گر دهند جای
این منزلت ز منزل شاهی مقدم است
خلقی برون پردهٔ اسرار مصطفی
خوش وقت عنکبوت که در پرده محرم است
شمارهٔ ۱۴ - در مدح جلالالدین هوشنگ: گل از نشاط به صد برگ مجلسی آراستشمارهٔ ۱۶ - در مدح قاضی شیخ علی گوید: مرا چو زلف بتان خاطر پریشانست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالم است
هوش مصنوعی: درویش کسی است که به زندگی ساده و قناعت راضی است، و او در حقیقت، در اوج بزرگی و قدرت قرار دارد.
گر قُرص گرم مهر بر آرد تنور چرخ
در وقت چاشت سفرهٔ درویش را کم است
هوش مصنوعی: اگر نان داغ آفتاب بر روی تنور بپزد، در زمان صبحانه سفرهی درویش کم است.
در هم شود ز بهر درم حال آدمی
آری تمام صورت در هم چو درهم است
هوش مصنوعی: انسان به خاطر پول و مالی که به دست میآورد، به شکلی در هم و دچار دگرگونی میشود. به طوری که تمام ویژگیها و ظواهرش تحت تأثیر قرار میگیرد و دچار تغییر میشود.
خوش وقت آن گدای که در پیش همتش
ترک کلاه فقر به از افسر جم است
هوش مصنوعی: خوشا به حال گدایی که وقتی در برابر اراده و همت خود قرار میگیرد، تصمیم به کنار گذاشتن کلاه فقر میگیرد، چرا که این کار از داشتن تاج و honra در دنیا بالاتر است.
آزادهوار دامن همت فروفشان
زین خاکدان که شادی او بندهٔ غم است
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت بلند همتی و آزادگی اشاره دارد. شاعر از فرد میخواهد که با اراده و عزت نفس از غم و رنجهای دنیا فراتر رود و دامن همت خود را بالا بزند، زیرا شادی و خوشی در دنیای مادی به بندگی غم وابسته است. در واقع، او به این نکته تأکید میکند که انسان باید با روحیهای آزاد و رسا به زندگی بپردازد و از محدودیتهای دنیوی رها شود.
گر آدمی شکفته نباشد چو گل رواست
در بوستان دهر که زندان آدم است
هوش مصنوعی: اگر انسان مانند گل شکفته و شکوفا نباشد، طبیعی است که در دنیای فانی که برای آدمی همچون زندانی میماند، حضور داشته باشد.
آن را که دل بر آخور آخر زمان نهاد
کمتر ز خر شمارش اگر رخش رستم است
هوش مصنوعی: هر کس که امیدش به روزهای آخر زمان است، باید بداند که اگر هم او از بهترینها باشد، باز هم در نهایت ارزشش کمتر از یک خر خواهد بود.
فیروزهٔ فلک که به گوهر نشاندهاند
بر وی نشان حادثه چون نقش خاتم است
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک فیروزه زیباست که بر روی آن نشانههایی از رویدادهای مختلف طراحی شده است، همانطور که بر روی یک خاتم نقشهایی حک شده است.
در دور اگر به جام مرادی رسی منوش
کان کاس شربتیست که آلودهٔ سم است
هوش مصنوعی: اگر به دور دستها هم به جامی از خوشبختی برسی، آن را نخور؛ زیرا آن نوشیدنی، آلوده به زهر است.
زین حقهٔ مدور کحلی آسمان
دارو طلب مکن که در او چون مار ارقم است
هوش مصنوعی: به این آسمان پر از ستاره و زیبایی که در آن کحالی وجود دارد، امیدوار نباشید. زیرا در دل این زیبایی، حقیقتی تلخ و فریبنده نهفته است، مانند ماری که رنگهای مختلف دارد و میتواند خطرناک باشد.
معدوم شد وفا و مروت وفات یافت
وین جامهٔ کبود فلک بهر ماتم است
هوش مصنوعی: وفا و مروت از بین رفتهاند و این اندوه و حسرت به ما روی آورده است. در این بین، رنگ آسمان نسبت به این فقدان به سیاه درآمده و حالا نشانهای از غم و ماتم است.
نادان چو واو عمرو برون است از حساب
اهل خرد نهان شده چون حرف مُدغم است
هوش مصنوعی: نادان مانند یک حرف است که از حساب و کتاب خردمندان خارج شده و به گونهای پنهان شده است که قابل مشاهده نیست، مانند حرفی که در میان حرفهای دیگر مخفی شده باشد.
خم در خم است کار جهان همچو زلف یار
صد گونه پایبند تو در زیر هر خم است
هوش مصنوعی: کارهای دنیا پیچیده و گرهگشایی آنها همچون زلف یار بسیار دشوار است و شما در هر نکتهای که فکر کنید، به نوعی به آن مشغول هستید.
بر باد رفت عمر و تو از خویش غافلی
یک دم به خود بیا که همه عمر یک دم است
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت گذشت و تو متوجه نیستی. لحظهای به خود بیا و فکر کن، زیرا تمام عمر فقط به یک لحظه میماند.
فرصت اگر دمیست غنیمت شمار عمر
همدم مجو که هم دم تو با تو همدم است
هوش مصنوعی: اگر فرصتی به دست آوردی، آن را ارزشمند بدان. عمر خود را به دنبال کسی نگذار که در کنار تو نیست، زیرا کسی که نسبت به تو نزدیک است و میتواند در کنارت باشد، همان لحظهای است که در آن قرار داری.
تدبیر زاد کن که بقا در ره فناست
ترک امل بگو که عزیمت مصمم است
هوش مصنوعی: برنامهریزی و تصمیمگیری هوشمندانه انجام بده، زیرا ادامه حیات در دنیای فانی نیاز به تدبیر دارد. آرزوهای بیاساس را کنار بگذار و با قاطعیت به سوی هدفات حرکت کن.
تدبیر عقل و قوت مردی و مردمی
این جمله هست و پنجهٔ تقدیر محکم است
هوش مصنوعی: برنامهریزی و عقل را با قدرت و شجاعت مردانگی درآمیخته و از آن جمله آن است که سرنوشت نیز به شدت و استواری خود ادامه دارد.
ناصر مقام عجز بود راه بندگی
یک راهوار در ره او پور ادهم است
هوش مصنوعی: ناصر در جایگاه ناتوانی قرار دارد و برای رسیدن به مقام بندگی، فقط باید بر مسیر او حرکت کند، که در این مسیر، فردی نادان و بیتجربه قرار دارد.
در سلک بندگان خودت گر دهند جای
این منزلت ز منزل شاهی مقدم است
هوش مصنوعی: اگر تو از بندگان خودت جایگاه و منزلتی به آنها بدهی، این مقام از جایگاه شاهی نیز برتر است.
خلقی برون پردهٔ اسرار مصطفی
خوش وقت عنکبوت که در پرده محرم است
هوش مصنوعی: افرادی که از رازهای وجود پیامبر (مصطفی) بیرون هستند، خوشبختند؛ مانند عنکبوتی که در پرده پنهان است و به رازها دسترسی ندارد.