گنجور

شمارهٔ ۱۳ - در مدح تاج‌الدین قاضی شیخ علی گوید

زهی بنا که جناب تو قبلهٔ فضلاست
چهار رکن تو همچو حرم مقام صفاست
اثیر را به دل از رشک قدر تو آتش
محیط را به کف از شرم گوهر تو هواست
به شکل عارض یاری خطی به پیرامن
دو تاق تو چو دو ابرو گزید و باهم راست
به صف صفهٔ تو عالمان صافی ذهن
چو مشتری به ذکی هر یک و به نور ذکاست
در این حدیث یکی موی شیب و بالا نیست
که سقف چرخ به شیب است و قدر تو بالاست
گر آسمان علوت لقب نهد شاید
که آفتاب و مه و انجم تو از علماست
شکفته یک طرف تو شقایق نعمان
سراج است کو را ز علم شرع ضیاست
دمیده یک طرف دیگر تو سوسن نطق
ز شافعی که شفیع همه به روز جزاست
به مسجد تو که اقصای غایت لطف است
روا بود که بگویند مسجد اقصاست
ز عکس پرتو قندیل و شمع محرابش
دلیل قافلهٔ اختران صباح و مساست
ز بلبلان خوش‌الحان گلشن تنزیل
چو گل مسامع ارباب دل به برگ و نواست
اگر حدیث ز دارالحدیث او گویم
بود روایت مشهور کز تواتر خاست
نفوس خلق ز قانون تو شفا یابد
چرا که شربت صافی تو ز دار شفاست
ترا به دار تعلم چو لوح محفوظ است
نفوس سر قدم جمله از حروف هجاست
کتابخانهٔ تو کاندر اوست کل فنون
خزانهٔ کتاب‌ها لا یحد و لا یحصی ست
معین است که وضع تو تا ابد ماند
از آنکه واضع تو صدر عالم العلماست
خدایگان افاضل پناه تاج‌الدین
که بر سر آمده چار اُم و نُه آباست
بلند مرتبه قاضی القضات شیخ علی
که در علو ز عوالی کاینات علاست
سپهر منزلتِ خاک حزمِ صاعقه خشم
ستاره کوکبهٔ باد عزمِ ابر عطاست
فلک به کفهٔ قدرش چو ذره بی مقدار
جهان به عرصهٔ صدرش چو نقطهٔ بی پهناست
ز در دانش بر روی دهر زینت و زیب
ز فیض کلکش بر باغ ملک نشو و نماست
زهی رسیده بدان مایه دست اقبالت
که دستبرد تو بر عقل کل روان و رواست
چنان به روی تو درهای غیب بگشادست
که در اشارت تو باز بسته حکم قضاست
ز بحر علم تو یک قطره مجمع البحرین
ز نور رأی تو یک ذره روی شمس ضحی ست
ز رأی و روی تو آن آفتاب یکتائی
که پشت گردون از بار منیت تو دوتاست
نمونه‌ای ز نمای تو دخل هشت بهشت
نواله‌ای ز نوال تو خرج هفت سماست
نه لعل و گوهر کانست کان شود ظاهر
ز بیم جود تو خونش فسرده در اعضاست
ز دُر فشانی تو کان همی‌کند ناله
کسی که نیست یقینش گمان برد که صداست
چه سخت روی که در جنب جود تو کان است
چه تلخ عیش که از دست لطف تو دریاست
سحاب تیره دل بی ثبات و تر دامن
بمانده غرق عرق پیش دست تو ز حیاست
رفیع قدرا، مستظهرم به خدمت تو
طریق من نه به آئین و خدمت شُعراست
ز شعر حاصل من نیست غیر بی‌غرضی
غرض ز قافیه بنمودنم مدیح شماست
قصیده را به دعا ختم می‌کند ناصر
چرا که دسترس او همین به ختم دعاست
همیشه تا به حضیض جهان کون و فساد
طلوع صبح بقا را غروب شام فناست
تو از تصرف کون و فساد ایمن باش
که از تو دارفنا خوشتر از سرای بقاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی بنا که جناب تو قبلهٔ فضلاست
چهار رکن تو همچو حرم مقام صفاست
هوش مصنوعی: وجود تو، ای بزرگوار، مانند قبله‌ای است که فضلا به سمت آن می‌روند. چهار رکن تو مانند حرم، نشانه‌های صفا و پاکی را به همراه دارد.
اثیر را به دل از رشک قدر تو آتش
محیط را به کف از شرم گوهر تو هواست
هوش مصنوعی: آتش درون را از غیرت و حسادت به ارزش تو، و گرد و غبار محیط را از شرم درخشش جواهر وجود تو، به دست گرفته‌ام.
به شکل عارض یاری خطی به پیرامن
دو تاق تو چو دو ابرو گزید و باهم راست
هوش مصنوعی: یاری زیبا به گونه‌ای، خطی در اطراف دو قوس تو مثل دو ابرو کشیده شده و به طور هماهنگ با هم راست شده‌اند.
به صف صفهٔ تو عالمان صافی ذهن
چو مشتری به ذکی هر یک و به نور ذکاست
هوش مصنوعی: در جمع دانشمندان، افراد با اندیشه‌های روشن و خالص نشان می‌دهند که هر یک از آن‌ها به نوعی ذکاوت و فهم بالا دست یافته‌اند و وجود نور دانش در آن‌ها نمایان است.
در این حدیث یکی موی شیب و بالا نیست
که سقف چرخ به شیب است و قدر تو بالاست
هوش مصنوعی: در این گفته، به این نکته اشاره شده که در دنیای پرشتاب و ناپایدار، ظواهر و مقامات مادی چندان مهم نیستند. در واقع، با وجود فشارها و مشکلاتی که وجود دارد، ارزش حقیقی انسان‌ها بالاتر از این مسائل است.
گر آسمان علوت لقب نهد شاید
که آفتاب و مه و انجم تو از علماست
هوش مصنوعی: اگر آسمان، نامی بلند و محترم به خود بگیرد، ممکن است که خورشید، ماه و ستاره‌ها نیز شما را از دانشمندان به حساب بیاورند.
شکفته یک طرف تو شقایق نعمان
سراج است کو را ز علم شرع ضیاست
هوش مصنوعی: در یک طرف تو، گل شقایق به زیبایی شکفته شده است و این گل، نمایانگر روشنی و دانش الهی است که به وسیله‌ی علم شرع درخشان شده است.
دمیده یک طرف دیگر تو سوسن نطق
ز شافعی که شفیع همه به روز جزاست
هوش مصنوعی: در یک سوی دیگر، صدا و نغمه‌ای به گوش می‌رسد از شافعی، که او واسطه و شفیع تمام انسان‌ها در روز رستاخیز است.
به مسجد تو که اقصای غایت لطف است
روا بود که بگویند مسجد اقصاست
هوش مصنوعی: به مکان مقدس تو که به نهایت مهر و محبت تعلق دارد، سزاوار است که بگویند اینجا دورترین مسجد است.
ز عکس پرتو قندیل و شمع محرابش
دلیل قافلهٔ اختران صباح و مساست
هوش مصنوعی: از نور بازتاب شده از چراغ و شمع در محرابش، می‌توان به راهیابی کاروان ستاره‌های صبح و روشنایی اشاره کرد.
ز بلبلان خوش‌الحان گلشن تنزیل
چو گل مسامع ارباب دل به برگ و نواست
هوش مصنوعی: در باغشاداب عشاق، صدای خوش بلبلان مانند نغمه‌ای دلنشین است که دل‌های عاشق را به شوق می‌آورد.
اگر حدیث ز دارالحدیث او گویم
بود روایت مشهور کز تواتر خاست
هوش مصنوعی: اگر من از کتاب حدیث او سخن بگویم، این گفتار چنان مشهور و پذیرفته شده است که از منابع معتبر بسیار نقل شده است.
نفوس خلق ز قانون تو شفا یابد
چرا که شربت صافی تو ز دار شفاست
هوش مصنوعی: روح و جان مردم به برکت قوانین تو درمان می‌یابند، زیرا نوشیدنی پاک تو از داروی شفابخش است.
ترا به دار تعلم چو لوح محفوظ است
نفوس سر قدم جمله از حروف هجاست
هوش مصنوعی: تو همچون لوح محفوظی بر دانش و آگاهی قرار داری و روح‌ها و جان‌ها، مانند حروف الفبا، نخستین گام‌ها را از تو می‌آموزند و به یاد می‌سپارند.
کتابخانهٔ تو کاندر اوست کل فنون
خزانهٔ کتاب‌ها لا یحد و لا یحصی ست
هوش مصنوعی: کتابخانه تو محل گنجینه‌ای از تمامی هنرها و دانش‌هاست و به هیچ‌وجه قابل شمارش یا حد و مرز نیست.
معین است که وضع تو تا ابد ماند
از آنکه واضع تو صدر عالم العلماست
هوش مصنوعی: واضح است که وضعیت تو همیشه به حال خود باقی خواهد ماند، زیرا کسی که تو را به وجود آورده، بزرگ‌ترین عالم هستی است.
خدایگان افاضل پناه تاج‌الدین
که بر سر آمده چار اُم و نُه آباست
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، پشتیبان و حامی تاج‌الدین است که ریشه‌اش به چهار اقوام و نُه نسل می‌رسد.
بلند مرتبه قاضی القضات شیخ علی
که در علو ز عوالی کاینات علاست
هوش مصنوعی: شیخ علی، قاضی القضات، شخصیتی برجسته و با مرتبه بالا است که در رفیع‌ترین و عالی‌ترین سطوح کائنات قرار دارد.
سپهر منزلتِ خاک حزمِ صاعقه خشم
ستاره کوکبهٔ باد عزمِ ابر عطاست
هوش مصنوعی: آسمان جایگاه خاکی است که برق و خشم ستاره‌ها در آن به چشم می‌خورد و باد با عزم و اراده‌ای محکم، ابرها را به حرکت درمی‌آورد و باران به ارمغان می‌آورد.
فلک به کفهٔ قدرش چو ذره بی مقدار
جهان به عرصهٔ صدرش چو نقطهٔ بی پهناست
هوش مصنوعی: آسمان به نسبت اهمیتش مانند ذره‌ای ناچیز است و جهان به خاطر جایگاهش مانند نقطه‌ای بی‌پایان به نظر می‌رسد.
ز در دانش بر روی دهر زینت و زیب
ز فیض کلکش بر باغ ملک نشو و نماست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علم و دانش، زینت و زیبایی زندگی را تشکیل می‌دهند و همان‌طور که یک باغ با فیض و لطف خداوند رشد و شکوفایی می‌یابد، انسان نیز با بهره‌گیری از دانش می‌تواند در زندگی خود رونق و زیبایی ایجاد کند.
زهی رسیده بدان مایه دست اقبالت
که دستبرد تو بر عقل کل روان و رواست
هوش مصنوعی: چه خوش است که به آن مقام رفیع رسیده‌ای که اختیار تو بر عقل کل آزاد و مجاز است.
چنان به روی تو درهای غیب بگشادست
که در اشارت تو باز بسته حکم قضاست
هوش مصنوعی: چنان بر روی تو درهای نامرئی و اسرار بسته شده‌اند که هر بار که تو اشاره کنی، حکم سرنوشت آن‌ها را دوباره می‌گشاید یا می‌بندد.
ز بحر علم تو یک قطره مجمع البحرین
ز نور رأی تو یک ذره روی شمس ضحی ست
هوش مصنوعی: از دریاى علم تو یک قطره، مانند دریایى از دانش و معرفت است و از نور اندیشه‌ات، یک ذره هم مانند تابش خورشید در روز روشن است.
ز رأی و روی تو آن آفتاب یکتائی
که پشت گردون از بار منیت تو دوتاست
هوش مصنوعی: از نظر و چهره‌ی تو، آن خورشید یگانه‌ای که در بالای آسمان به خاطر خودخواهي تو، به دو نیم شده است.
نمونه‌ای ز نمای تو دخل هشت بهشت
نواله‌ای ز نوال تو خرج هفت سماست
هوش مصنوعی: شمایل تو به قدری زیباست که بهشت را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و هدیه‌ای از زیبایی‌های تو تمام آسمان‌ها را تحت تأثیر قرار داده است.
نه لعل و گوهر کانست کان شود ظاهر
ز بیم جود تو خونش فسرده در اعضاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و ارزش یک چیز ممکن است به ظاهر آن وابسته نباشد. در اینجا به تکه‌ای از انگشتری (لعل و گوهر) اشاره می‌شود که به خاطر ترس از بخشندگی و generosity (جود) فردی خاص، خونش در اعضای او خشک شده است. به عبارتی، فردی با ویژگی‌های خاص و معنوی، شاید به خاطر ترس از فقر و یا از دست دادن، زیبایی و ارزش واقعی‌اش را پنهان کرده باشد.
ز دُر فشانی تو کان همی‌کند ناله
کسی که نیست یقینش گمان برد که صداست
هوش مصنوعی: به خاطر درخششی که تو داری، کسی که یقین ندارد، فکر می‌کند صدایی که می‌شنود، فقط یک گمان است.
چه سخت روی که در جنب جود تو کان است
چه تلخ عیش که از دست لطف تو دریاست
هوش مصنوعی: چقدر سخت است که در کنار بخشش تو، غم و اندوه وجود داشته باشد و چقدر تلخ و ناخوشایند است که از نعمت و لطف تو، زندگی به مانند دریا باشد.
سحاب تیره دل بی ثبات و تر دامن
بمانده غرق عرق پیش دست تو ز حیاست
هوش مصنوعی: ابر تیره و ناپایدار، با دامن خیس و پر از عرق، در برابر تو ایستاده است و این نشان‌دهنده‌ی شرافت و حیا است.
رفیع قدرا، مستظهرم به خدمت تو
طریق من نه به آئین و خدمت شُعراست
هوش مصنوعی: من به خاطر جایگاه بلند تو به کمک تو امیدوارم، زیرا راه من به خدمت کردن به تو وابسته به آداب و رسوم شاعران نیست.
ز شعر حاصل من نیست غیر بی‌غرضی
غرض ز قافیه بنمودنم مدیح شماست
هوش مصنوعی: شعر من تنها به خاطر عشق و بی‌هدف است، من فقط برای تو این قافیه‌ها را سروده‌ام و هدفم ستایش توست.
قصیده را به دعا ختم می‌کند ناصر
چرا که دسترس او همین به ختم دعاست
هوش مصنوعی: ناصر به پایان قصیده دعا می‌کند، چون تنها وسیله برای او همین دعا است.
همیشه تا به حضیض جهان کون و فساد
طلوع صبح بقا را غروب شام فناست
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نوعی فساد و ناپایداری در دنیا وجود دارد، صبح بقا و استمرار زندگی به پایان می‌رسد و غروب فنا و نابودی آغاز می‌شود.
تو از تصرف کون و فساد ایمن باش
که از تو دارفنا خوشتر از سرای بقاست
هوش مصنوعی: نگران مناسبات دنیوی و زوال آنها نباش، زیرا برای تو دنیای فنا کمتر از سرای جاودانی است.