گنجور

شمارهٔ ۱۱ - در مدح شیخ صفی‌الدین اردبیلی گوید

می‌رود قافلهٔ عمر رفیقان به شتاب
روز مولود رسولست خدا را در یاب
حامی ملت و ماحی گناه امت
خاتم دولت و ختم رسل از تیغ و کتاب
مالک ملک قِدم، شحنهٔ دیوان ازل
حاکم حکم ابد، محتسب روز حساب
آن محمد که شود عاقبت از وی محمود
گر ز خاک در او سر نکشیم از همه باب
همه جا مدحت او گفته خدا در قرآن
نام او جامع مدح است، چه جای القاب
وقت آن است که یک بار دگر شمس ضحی
در شب قدر گشاید چو مه بدر نقاب
علم و منجق اسلام برافراخته‌اند
می‌کند شاهد آثار نبی رفع حجاب
آسمان شاید اگر شمع فروزد از مهر
زانکه با پرتو این نور ندارد مه تاب
قدر امروز به هر جای گرامی باشد
خاصه در بارگه حضرت قطب الاقطاب
شیخ الاسلام صفی‌الدین کز بحر صفا
صوفیان را بدهد صفوت او در خوشاب
مرشد مطلق کز پرتو لوح المحفوظ
نشر کرده است در آفاق علوم و آداب
سرو بستان ولایت که ز طیب خُلقش
می‌دهد آب و گل مرقد او بوی گلاب
بر در زاویهٔ اوست زوایای سپهر
خوار و سرگشته چو گردی که بود گرد حباب
در حظیره است ز قندیل حضورش شمعی
که از او نور به پروانه ستاند مهتاب
حافظان چون بگشایند در درج زمان
چرخ سیمابی در لرزه فتد چون سیماب
ذاکران همچو زر از آتش دل بگدازند
گردن و گوش جهان پر شود از گوهر ناب
صفهٔ دار حدیثش صفت هشت بهشت
شرفهٔ قبهٔ قبرش شرف هفت قباب
خاک از تربت او فخر کند بر گردون
تن او در دل خاک است، خوشا جان تراب
خلف حضرت او خواجهٔ هفت اقلیم
آنکه سرحد جهان راست حریمش محراب
خواجه صدرالدین سلطان طریقت که به شرع
کشف اسرار حقیقت کند از راه صواب
این محال است که گنجد به جهان همت او
همتش گنج روان است، جهان جان شراب
صحبتش گنج عمیق است و در او گنج گهر
می‌رسد از صدف صدق به گوش اصحاب
هر سؤالی که کند از نظر او سایل
کرم طبع جوابش دهد از لطف چو آب
هوشیاری که دورش قدح و مستی را
چشم نرگس نتواند که ببیند در خواب
ای کریمی که کف کافیت از خوان کرم
پیل با پشه همی بخشد، عنقا به ذباب
فایض از نور رسول است به سوی امت
طبع فیاض تو در گوهر بحرالانساب
هادی ملت اسلامی و از دار اسلام
می‌رسد ذات تو را سلمک الله خطاب
مهر را ز آتش مهر تو همی‌گیرد تب
ماه با تابش مهر تو نمی‌آرد تاب
چشمهٔ لطف که در ظاهر و باطن داری
می‌کند تشتهٔ وادی طلب را سیراب
چون سکندر نروی در طلب آب حیات
توئی آن خضر که در پیش تو آید به سر آب
تا برانداخته‌ای پردهٔ دستان از دور
پیش آن چنگ مغنی نکند ناله رباب
بوم خصم تو خراب است چو منزلگه جغد
بال او باد سیه‌روی‌تر از پر غراب
خیمهٔ جاه ترا چرخ برین باد تتق
خرگه قدر ترا حبل متین باد طناب
باد ظل تو به جائی که نیاید در حد
باد عمرت عددی کان نه در آید به حساب
سرورا خاک سر کوی تو، یعنی ناصر
قرب ماهی‌ست که دارد به جناب تو مآب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌رود قافلهٔ عمر رفیقان به شتاب
روز مولود رسولست خدا را در یاب
هوش مصنوعی: قافلهٔ زندگی رفقا با سرعت در حال حرکت است؛ امروز روز تولد پیامبر خداست، این روز را درک کن و قدرش را بدان.
حامی ملت و ماحی گناه امت
خاتم دولت و ختم رسل از تیغ و کتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که حامی مردم و حافظ خطاهای آنهاست. این فرد به عنوان آخرین دولت و آخرین پیامبر شناخته می‌شود و نقش او به عنوان حمایتگر و هدایتگر مردم، هم بر اساس قلم و کتاب و هم از طریق قدرت و حکمت خود بیان شده است.
مالک ملک قِدم، شحنهٔ دیوان ازل
حاکم حکم ابد، محتسب روز حساب
هوش مصنوعی: مالک حقیقی و اولیه این عالم، همان شحنه و نماینده دیوان ازل است که در روز حساب، قاضی و داور نهایی خواهد بود.
آن محمد که شود عاقبت از وی محمود
گر ز خاک در او سر نکشیم از همه باب
هوش مصنوعی: محمدی که در نهایت به مقام محمود می‌رسد، اگر بر از خاک بر خیزد و از او غافل شویم، از همه چیز بی‌خبر خواهیم ماند.
همه جا مدحت او گفته خدا در قرآن
نام او جامع مدح است، چه جای القاب
هوش مصنوعی: در هر جا که سخن از ستایش می‌شود، خداوند در قرآن از او یاد کرده و نامش خود به تنهایی تمام زیبایی‌ها و افتخارها را در بر دارد؛ پس چه نیازی به لقب‌های دیگر است؟
وقت آن است که یک بار دگر شمس ضحی
در شب قدر گشاید چو مه بدر نقاب
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده است که شمس صبح دوباره در شب قدر روشنایی و نور پخش کند، همان‌طور که ماه کامل از پس ابرها نمایان می‌شود.
علم و منجق اسلام برافراخته‌اند
می‌کند شاهد آثار نبی رفع حجاب
هوش مصنوعی: علم و دانش اسلامی به اوج خود رسیده و نشانه‌های نبی را به وضوح نمایان می‌کند و حجاب‌ها را از چهرۀ حقیقت برمی‌دارد.
آسمان شاید اگر شمع فروزد از مهر
زانکه با پرتو این نور ندارد مه تاب
هوش مصنوعی: شاید اگر آسمان هم نوری مانند شمع داشته باشد، باز هم نتواند به اندازه‌ی مهتاب روشنایی بدهد.
قدر امروز به هر جای گرامی باشد
خاصه در بارگه حضرت قطب الاقطاب
هوش مصنوعی: امروزه در هر مکانی ارزش و اهمیت خاصی دارد، به ویژه در حضور مقام بزرگ و والای حضرت قطب‌الاقطاب.
شیخ الاسلام صفی‌الدین کز بحر صفا
صوفیان را بدهد صفوت او در خوشاب
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام صفی‌الدین از دریای پاکی و صفا به صوفی‌ها بخشش می‌کند، و این بخشش در خوشی و لطافت انجام می‌شود.
مرشد مطلق کز پرتو لوح المحفوظ
نشر کرده است در آفاق علوم و آداب
هوش مصنوعی: مدرسی که با نور دانش‌های لاجرم از لوح محفوظ، علوم و آداب را در جهان گسترش داده است.
سرو بستان ولایت که ز طیب خُلقش
می‌دهد آب و گل مرقد او بوی گلاب
هوش مصنوعی: درختان زیبا و سرسبز این سرزمین به خاطر ویژگی‌های خوب او، روح و جان زمین را تغذیه کرده و خاک آرامگاهش عطر گلاب را پخش می‌کند.
بر در زاویهٔ اوست زوایای سپهر
خوار و سرگشته چو گردی که بود گرد حباب
هوش مصنوعی: در درگاه او، زوایای آسمان مانند گردی سرگردان و بی‌هدف به نظر می‌آید، همچون حبابی که در آب شناور است.
در حظیره است ز قندیل حضورش شمعی
که از او نور به پروانه ستاند مهتاب
هوش مصنوعی: در جایی که حضور او قرار دارد، چراغی مانند شمع روشن است که نوری را به پروانه می‌بخشد و مانند ماه شب، روشنایی دارد.
حافظان چون بگشایند در درج زمان
چرخ سیمابی در لرزه فتد چون سیماب
هوش مصنوعی: وقتی حافظان در را به روی زمان باز کنند، چرخ فلک به لرزه درمی‌آید مانند جیوه‌ای که غلت می‌زند.
ذاکران همچو زر از آتش دل بگدازند
گردن و گوش جهان پر شود از گوهر ناب
هوش مصنوعی: زایران و یادآوران با دل‌های پرشور و آتشین، به قدرت و ارزش وجود خود می‌افزایند و هر آنچه از خود بروز دهند، برای دنیا و انسان‌ها بسیار ارزشمند و گرانبها خواهد بود.
صفهٔ دار حدیثش صفت هشت بهشت
شرفهٔ قبهٔ قبرش شرف هفت قباب
هوش مصنوعی: صفه‌ٔ دار به معنای آستانه‌ٔ بهشت است و از آن به عنوان مکانی زیبا و دلچسب یاد می‌شود. ویژگی‌های این مکان به قدری زیاد و شگرف است که می‌توان آن را به بهشت تشبیه کرد. همچنین، قبه‌ٔ قبر او نیز به وجود ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد اشاره دارد که آن را از سایر قباب‌ها متمایز می‌سازد. به طور کلی، این بیت به زیبایی و مقام والای یک شخصیت معنوی اشاره دارد.
خاک از تربت او فخر کند بر گردون
تن او در دل خاک است، خوشا جان تراب
هوش مصنوعی: خاکی که از خاک او برخاسته به آسمان فخر می‌فروشد. بدن او در دل خاک است، و خوشا به حال روح مطهرش.
خلف حضرت او خواجهٔ هفت اقلیم
آنکه سرحد جهان راست حریمش محراب
هوش مصنوعی: جانشین او بزرگ‌مردی است که حاکم بر هفت سرزمین است و حدود جهان را مرز عبادت و نیایش او قرار داده است.
خواجه صدرالدین سلطان طریقت که به شرع
کشف اسرار حقیقت کند از راه صواب
هوش مصنوعی: سلطان طریقت، خواجه صدرالدین، کسی است که به درستی و با پیروی از قوانین شرعی، رازهای عمیق حقیقت را روشن می‌کند.
این محال است که گنجد به جهان همت او
همتش گنج روان است، جهان جان شراب
هوش مصنوعی: این غیر ممکن است که همت او در جهان جای بگیرد. همت او چون گنجی زنده و ارزشمند است که فراتر از تمامی جهان‌هاست.
صحبتش گنج عمیق است و در او گنج گهر
می‌رسد از صدف صدق به گوش اصحاب
هوش مصنوعی: گفتگوهای او مانند گنجینه‌ای عمیق است و از آن گنج‌های باارزشی به گوش دوستانش می‌رسد که از قلبی صادق به دست آمده‌اند.
هر سؤالی که کند از نظر او سایل
کرم طبع جوابش دهد از لطف چو آب
هوش مصنوعی: هر سوالی که کسی بپرسد، با خوش‌رویی و لطافت جوابش را می‌دهد، مانند آبی که از مهربانی سرازیر می‌شود.
هوشیاری که دورش قدح و مستی را
چشم نرگس نتواند که ببیند در خواب
هوش مصنوعی: کسی که در حالت هوشیاری قرار دارد، نمی‌تواند زیبایی و جاذبه‌های مستی را در خواب ببیند، مانند این که چشم نرگس نمی‌تواند در خواب به دور و بر خود نگاه کند.
ای کریمی که کف کافیت از خوان کرم
پیل با پشه همی بخشد، عنقا به ذباب
هوش مصنوعی: ای بخشنده نیکوکار که دست بخششت از سفره‌ی کرم تو حتی به یک پشه هم می‌رسد، چگونه می‌توانیم به موجودی چون عنقا (پرنده‌ای افسانه‌ای) در برابر مگس (ذباب) نگاه کنیم؟
فایض از نور رسول است به سوی امت
طبع فیاض تو در گوهر بحرالانساب
هوش مصنوعی: نور پیامبر به سمت امت جاری است و طبیعت بخشش تو مانند گوهری در اعماق دریاست.
هادی ملت اسلامی و از دار اسلام
می‌رسد ذات تو را سلمک الله خطاب
هوش مصنوعی: ای هدایتگر ملت اسلامی، از سرزمین اسلام به تو سلام می‌فرستم.
مهر را ز آتش مهر تو همی‌گیرد تب
ماه با تابش مهر تو نمی‌آرد تاب
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند آتش است که گرما و حرارتش احساس می‌شود. اما نور و پرتو عشق تو آن‌قدر قوی است که حتی ماه هم نمی‌تواند تحمل کند و از تابش آن کم می‌آورد.
چشمهٔ لطف که در ظاهر و باطن داری
می‌کند تشتهٔ وادی طلب را سیراب
هوش مصنوعی: چشمهٔ رحمت و مهربانی که در وجودت هست، تشنه‌های جستجوی حقیقت را سیراب می‌کند.
چون سکندر نروی در طلب آب حیات
توئی آن خضر که در پیش تو آید به سر آب
هوش مصنوعی: اگر چون سکندر در جستجوی آب حیات نروی، خود تو همان خضر هستی که در برابر تو، در کنار آب ظاهر می‌شود.
تا برانداخته‌ای پردهٔ دستان از دور
پیش آن چنگ مغنی نکند ناله رباب
هوش مصنوعی: تا زمانی که پردهٔ دستان را کنار نزده‌ای و غم و اندوه خود را بیان نکرده‌ای، آن چنگ‌زن به نغمه‌خوانی و غمگینی نخواهد پرداخت.
بوم خصم تو خراب است چو منزلگه جغد
بال او باد سیه‌روی‌تر از پر غراب
هوش مصنوعی: زیستگاه و محلّ آرامش دشمن تو به شدت ویران است، مانند جایی که جغد زندگی می‌کند. و این وضعیت به اندازه‌ای بد است که حتی باد، سیاه‌تر از پر کلاغ است.
خیمهٔ جاه ترا چرخ برین باد تتق
خرگه قدر ترا حبل متین باد طناب
هوش مصنوعی: چادر مقام و منزلت تو در آسمان مستحکم باد، و بر بلندای آن، حقیقت ویژگی‌های تو به مانند بند محکم و استوار بماند.
باد ظل تو به جائی که نیاید در حد
باد عمرت عددی کان نه در آید به حساب
هوش مصنوعی: بادی که از جانب تو می‌وزد، به جایی نمی‌رسد و عمرت به قدری کوتاه است که نمی‌توان آن را در حساب آورد.
سرورا خاک سر کوی تو، یعنی ناصر
قرب ماهی‌ست که دارد به جناب تو مآب
هوش مصنوعی: محل قدم‌زدن و پرستش تو، زمین سرشار از عشق و محبت است. به عبارتی دیگر، عشق و ارادت من به تو چنان است که گویی ماه در آغوش تو جای دارد.