گنجور

شمارهٔ ۹ - حلواگر

دلبر حلواگرم را هست تیغی دلخراش
از غم او قامتم خم گشت چون حلواتراش
گفتم از آب نباتت کام من شیرین نشد
پشت تیغی زد که شد مغزم چو حلوا پاش پاش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبر حلواگرم را هست تیغی دلخراش
از غم او قامتم خم گشت چون حلواتراش
هوش مصنوعی: عشق معشوقه‌ای که مانند حلوا شیرین و دلپذیر است، در دل من درد و غم زیادی را به وجود آورده. به خاطر این غم، قامت من مانند کسی که حلوای نرم را برش می‌زند، خم شده است.
گفتم از آب نباتت کام من شیرین نشد
پشت تیغی زد که شد مغزم چو حلوا پاش پاش
هوش مصنوعی: من از آب‌نباتت انتظار داشتم که کامم شیرین شود، اما به جای آن، ضربه‌ای به من زدی که مغزم را مثل حلوا نرم کرد.