گنجور

شمارهٔ ۲ - چرچین فروش

به کف چقماق چون برگیرد آن چرچین فروش من
رسد چون سنگ آواز خریداران به گوش من
ز عکس او دکان از بس که چون آئینه روشن شد
ندارد طاقت نظاره او چشم و هوش من
روم در پیش او هر روز پرسم نقد هر جنسی
بود افزونتر از سوداگران جوش و خروش من
به دستش سیدا چون شانه را با صد زبان بینم
در آید در سخن از رشک لب‌های خموش من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کف چقماق چون برگیرد آن چرچین فروش من
رسد چون سنگ آواز خریداران به گوش من
هوش مصنوعی: وقتی که آن فروشنده‌ی چادر به کف چکشی که در دست دارد توجه کند، صدای خریداران به وضوح به گوش من می‌رسد و مانند سنگی محکم است.
ز عکس او دکان از بس که چون آئینه روشن شد
ندارد طاقت نظاره او چشم و هوش من
هوش مصنوعی: چشم و فکر من به حدی تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفته که نمی‌توانند به تماشای او ادامه دهند. به‌طوری‌که تمام دنیا، حتی فروشگاه‌ها و مکان‌ها، از درخشش او روشن شده‌اند و من از این زیبایی چنان شگفت‌زده‌ام که نمی‌توانم به آن نگاه کنم.
روم در پیش او هر روز پرسم نقد هر جنسی
بود افزونتر از سوداگران جوش و خروش من
هوش مصنوعی: من هر روز در حضور او می‌روم و از او می‌پرسم که هر کالا چه ارزشی دارد و آیا افزایش قیمت آن بیشتر از سود تاجران است یا نه، و این موضوع با هیجان و شور و شوق من همراه است.
به دستش سیدا چون شانه را با صد زبان بینم
در آید در سخن از رشک لب‌های خموش من
هوش مصنوعی: وقتی او صحبت می‌کند، به نظر می‌رسد که دستش به نرمی و لطافت مانند شانه‌ای است و از بیانش، حسادت لب‌های خاموش من نمایان می‌شود.