گنجور

شمارهٔ ۷۱

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم
قربان نرم نرم سخن کردنت شوم
پامال نرگس سیه رهزنت شوم
مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم
مجنون آهوانه نگه کردنت شوم
جان مرا فگار چو ایوب می کنی
چشم ز انتظار چو یعقوب می کنی
گاهی نظر تو با من محجوب می کنی
کم می کنی نگاه ولی خوب می کنی
قربان طرح و طرز نگه کردنت شوم
ای شهریار حسن بکن داد و عدل من
معلوم طبع تو نشده جنس و فضل من
می نوش کرده یی به رقیبان سهل من
دامن به ناز برزده یی بهر قتل من
ای من اسیر برزدن دامنت شوم
دیشب چو شمع غمکده بگداختی مرا
با دیگران نشستی و نشناختی مرا
یعنی نشان تیر بلا ساختی مرا
از صد قدم به ناوک انداختی مرا
قربان دست و بازوی صید افگنت شوم
از خنجر عتاب مرا می کنی هلاک
رحمی نمی کنی به من زار و دردناک
مست آمدی به گلشن و گل را زدی به خاک
کردی ز باده پیرهن عاشقانه چاک
شیدای چاک کردن پیراهنت شوم
چون سیدا گرفته ام از همدمان کنار
اعضای من ز داغ شده رشک لاله زار
بهر خدا بناله ام ای غنچه گوش دار
من بلبل ندیده بهارم رو مدار
کاواره همچو محتشم از گلشنت شوم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم
قربان نرم نرم سخن کردنت شوم
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، من در مسیر رفتنت با کمال میل قربانی می‌شوم، و به خاطر لطافت گفتارت، جانم را فدای تو می‌کنم.
پامال نرگس سیه رهزنت شوم
مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از زیبایی و جذابیت چشمان معشوقش سخن می‌گوید و بیان می‌کند که به خاطر آن چشمان دلربا و غمگین، به راستی دلبسته و مجذوب او می‌شود. او از حواسش غافل می‌شود و به شدت تحت تأثیر زیبایی‌های معشوق قرار می‌گیرد.
مجنون آهوانه نگه کردنت شوم
هوش مصنوعی: مجنون که به خاطر عشق لیلی دیوانه شده است، به خاطر زیبایی و ظرافت آهوانه به تو خیره شده است.
جان مرا فگار چو ایوب می کنی
چشم ز انتظار چو یعقوب می کنی
هوش مصنوعی: جان من به شدت در درد و رنج است، مانند ایوب که با ابتلا به بیماری مواجه شد. و چشمانم به امید توست، مانند یعقوب که در انتظار خبر فرزندش نشسته بود.
گاهی نظر تو با من محجوب می کنی
کم می کنی نگاه ولی خوب می کنی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نگرش تو باعث می‌شود که من نتوانم به خوبی به تو نگاه کنم، اما این کار تو به نوعی مثبت و پسندیده است.
قربان طرح و طرز نگه کردنت شوم
هوش مصنوعی: من آماده‌ام که فدای زیبایی و شیوه نگاه تو شوم.
ای شهریار حسن بکن داد و عدل من
معلوم طبع تو نشده جنس و فضل من
هوش مصنوعی: ای پادشاه، انصاف و عدالت تو نشان دهنده سرشت و خوی توست، اما مقام و فضیلت من هنوز برای تو روشن نشده است.
می نوش کرده یی به رقیبان سهل من
دامن به ناز برزده یی بهر قتل من
هوش مصنوعی: برای رقیبان آسان است که می‌نوشند، اما من با ناز و عشوه دامن می‌زنم تا تو را به کام مرگ بکشانی.
ای من اسیر برزدن دامنت شوم
هوش مصنوعی: من به تو وابسته‌ام و آرزو دارم که برای تو فدا کننده باشم.
دیشب چو شمع غمکده بگداختی مرا
با دیگران نشستی و نشناختی مرا
هوش مصنوعی: دیشب در دل غم، مانند شمعی سوختم و تو با دیگران نشستی و مرا نشناختی.
یعنی نشان تیر بلا ساختی مرا
از صد قدم به ناوک انداختی مرا
هوش مصنوعی: تو با تیر بلا، مرا به خوبی نشانه‌گذاری کردی و از فاصله‌ای دور به هدف زدی.
قربان دست و بازوی صید افگنت شوم
هوش مصنوعی: من آماده‌ام تا فدای دست و بازوی تو شوم که مرا به دام انداخته‌ای.
از خنجر عتاب مرا می کنی هلاک
رحمی نمی کنی به من زار و دردناک
هوش مصنوعی: تو با سرزنش‌هایت باعث نابودی من می‌شوی، اما هیچ رحم و شفقتی به حال من که در عذاب و زجر هستم، نمی‌کنی.
مست آمدی به گلشن و گل را زدی به خاک
کردی ز باده پیرهن عاشقانه چاک
هوش مصنوعی: تو در باغ آمدی و گل‌ها را به زیر پا گذاشتی، پیراهن عاشقانه‌ام را از شراب چاک زدی.
شیدای چاک کردن پیراهنت شوم
هوش مصنوعی: من عاشق این هستم که پیراهنت را پاره کنم.
چون سیدا گرفته ام از همدمان کنار
اعضای من ز داغ شده رشک لاله زار
هوش مصنوعی: من به خاطر محبوبم از دوستانم دور افتاده‌ام و حالتی در وجودم پیدا شده که مانند گل لاله حسادت به زیبایی باغ را دارم.
بهر خدا بناله ام ای غنچه گوش دار
من بلبل ندیده بهارم رو مدار
هوش مصنوعی: ای غنچه، به خاطر خدا به ناله‌ام گوش کن، من بلبل هستم که بهار را ندیده‌ام، پس مرا تنها نگذار.
کاواره همچو محتشم از گلشنت شوم
هوش مصنوعی: من مانند محتشم، از باغ تو گل می‌چینم.