گنجور

شمارهٔ ۶۸

در چمن گل چو حدیث تو شنیدن گیرد
بر سر شاخ دل غنچه طپیدن گیرد
آب چون موج به هر سوی دویدن گیرد
در گلستان چو نسیم تو وزیدن گیرد
چشم نرگس به سر سبزه پریدن گیرد
گر لبت میل سوی باده بی غش سازد
جام را در نظر خلق پریوش سازد
خویش را عکس چو پروانه بلاکش سازد
چون رخت آئینه را خرمن آتش سازد
هر طرف سوخته یی آه کشیدن گیرد
تندخویی که مرا ریخته آتش به وطن
به صد افسانه و افسون نشود یار سخن
نیست او را جز از حال دل خسته من
در دلش سوز نهانم شود آن دم روشن
کز شب تیره غم صبح دمیدن گیرد
سینه ام آرزوی ناوک مژگان دارد
در تنم جان هوس خنجر جانان دارد
همچو بلبل همه شب ناله و افغان دارد
بی قراری دل از آن زلف پریشان دارد
مرغ در دام چو افتاد طپیدن گیرد
سیدا در سرت افتاده تمنای وصال
عمر خود صرف مکن در پی این امر محال
با چنین حال خراب و به قد همچو هلال
آصفی چند روی در پی این طرفه غزال
کس ندیدیم که آهو به دویدن گیرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در چمن گل چو حدیث تو شنیدن گیرد
بر سر شاخ دل غنچه طپیدن گیرد
هوش مصنوعی: وقتی در گلزار، صحبت از تو به میان آید، غنچه‌ی دل بر روی شاخه‌ها به تپش درمی‌آید.
آب چون موج به هر سوی دویدن گیرد
در گلستان چو نسیم تو وزیدن گیرد
هوش مصنوعی: آب مانند موج به سمت‌های مختلف حرکت می‌کند و در باغ گل، مانند نسیمی ملایم و آرام جریان پیدا می‌کند.
چشم نرگس به سر سبزه پریدن گیرد
هوش مصنوعی: چشم نرگس به سمت سبزه می‌افتد و به آن توجه می‌کند.
گر لبت میل سوی باده بی غش سازد
جام را در نظر خلق پریوش سازد
هوش مصنوعی: اگر لب‌های تو به سمت شراب بی‌غل و غش حرکت کند، در نظر مردم چهره‌ای زیبا و دلربا از خود به نمایش می‌گذارد.
خویش را عکس چو پروانه بلاکش سازد
چون رخت آئینه را خرمن آتش سازد
هوش مصنوعی: اگر انسان خود را مانند پروانه‌ای بی‌پروا و عاشق بسازد، در این صورت، زیبایی و جذابیتی که دارد می‌تواند مانند آینه‌ای، دل‌ها را به آتش عشق و شوق درآورد.
هر طرف سوخته یی آه کشیدن گیرد
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کنی، زخم و درد و سوختگی وجود دارد و همه با حسرت و اندوه نفس می‌کشند.
تندخویی که مرا ریخته آتش به وطن
به صد افسانه و افسون نشود یار سخن
هوش مصنوعی: آدم تندخو و خشمگینی که برای وطنم مشکلاتی به وجود آورده، هرگز با داستان‌ها و جادوها نمی‌تواند دوستی پیدا کند.
نیست او را جز از حال دل خسته من
در دلش سوز نهانم شود آن دم روشن
هوش مصنوعی: او هیچ احساسی ندارد جز اینکه دل خسته من در دلش آتش نهانی دارد که در آن زمان روشن می‌شود.
کز شب تیره غم صبح دمیدن گیرد
هوش مصنوعی: از دلشب تاریک غم، روشنایی صبح سر برمی‌آورد.
سینه ام آرزوی ناوک مژگان دارد
در تنم جان هوس خنجر جانان دارد
هوش مصنوعی: دل من آرزوی نگاه زیبای محبوب را دارد و در وجودم عطش و اشتیاقی به عشق و زیبایی او وجود دارد.
همچو بلبل همه شب ناله و افغان دارد
بی قراری دل از آن زلف پریشان دارد
هوش مصنوعی: همچنین که بلبل در تمام شب نوای ناله و افسانه سر می‌دهد، دل من نیز به خاطر آن موهای آشفته شما بی‌قرار است.
مرغ در دام چو افتاد طپیدن گیرد
هوش مصنوعی: وقتی پرنده‌ای در دام گرفتار می‌شود، شروع به struggle و تلاش برای رهایی می‌کند.
سیدا در سرت افتاده تمنای وصال
عمر خود صرف مکن در پی این امر محال
هوش مصنوعی: به تو می‌گویم که در دل خود آرزوی وصال کسی را نپروران، چون این خواسته در نهایت به ناکامی خواهد انجامید و وقتت را برای چنین چیزی تلف نکن.
با چنین حال خراب و به قد همچو هلال
آصفی چند روی در پی این طرفه غزال
هوش مصنوعی: با این وضعیت نابسامان و قیافه‌ای به مانند هلال ماه، چرا به دنبال نازک‌بدنی هستم که شبیه غزال است؟
کس ندیدیم که آهو به دویدن گیرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را ندیده‌ایم که آهو شروع به دویدن کند.