گنجور

شمارهٔ ۶۷

نسازد توبه از کردار خود جانی که من دارم
نمی آید به خود تا حشر نسیانی که من دارم
نمی گنجد به عالم جرم پنهانی که من دارم
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم
در آن وادی که من هستم به جز گردون نمی گردد
برای دستگیری رهبری بیرون نمی گردد
یقینم شد که لیلی همدمم اکنون نمی گردد
ز وحشت سایه یی بر گرد من مجنون نمی گردد
ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم
درین ایام گردون حاجتم بیرون نمیارد
هوس دیگر ز کنج عزلتم بیرون نمیارد
به تکلیف آفتاب از صحبتم بیرون نمیارد
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمیارد
به است از جنت در بسته زندانی که من دارم
مرا در گوشه محنت فگنده گردش دوران
به پای افگنده ام زنجیر از کوتاهی دامان
نباشد در دل من آرزوی میوه بستان
ز اکسیر قناعت می شمارم نعمت الوان
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
کمانداری که از بیمش سر خورشید می لرزد
به دامنگیریی او بازوی امید می لرزد
به خود از غیرت او رستم و جمشید می لرزد
ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد
درون سینه از تیرش نیستانی که من دارم
مرا چون سیدا برد آن نگار خرگهی صایب
نباشد هیچ کس را آن پری رو آگهی صایب
به زلفش می توان چون خضر کردن همرهی صایب
ز مد عمر جاویدان ندارد کوتهی صایب
ز دست تیغ او زخم نمایانی که من دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نسازد توبه از کردار خود جانی که من دارم
نمی آید به خود تا حشر نسیانی که من دارم
هوش مصنوعی: توبه‌ای که انسان از اعمال خود می‌سازد، تاثیری بر روح او نخواهد داشت. من به قدری غرق در فراموشی و بی‌خبرى هستم که نمی‌توانم خود را به یادآوری برسانم تا روز قیامت.
نمی گنجد به عالم جرم پنهانی که من دارم
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
هوش مصنوعی: آنچه در وجود من نهفته است، آن‌قدر بزرگ و عمیق است که در گستره‌ی دنیا جا نمی‌شود. من از خشم و نافرمانی‌ای شبیه کوهی سرشار از قدرت و استقامت پر هستم.
به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم
هوش مصنوعی: به هیچ‌چیز و با هیچ کمکی نمی‌توان به پاکی و بی‌آلایشی که من دارم، دست یافت.
در آن وادی که من هستم به جز گردون نمی گردد
برای دستگیری رهبری بیرون نمی گردد
هوش مصنوعی: در مکانی که من قرار دارم، جز آسمان چیزی دیگر به کمک نمی‌آید و راهنمایی برای یاری من از مکان دیگری نمی‌آید.
یقینم شد که لیلی همدمم اکنون نمی گردد
ز وحشت سایه یی بر گرد من مجنون نمی گردد
هوش مصنوعی: من مطمئن شدم که لیلی دیگر نمی‌تواند همسفر من باشد، و سایه‌ی وحشت به دور من نمی‌چرخد، زیرا مجنون نمی‌شود.
ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم
هوش مصنوعی: کعبه‌ای که در آن عبادت و نزدیک شدن به خداوند صورت می‌گیرد، برای من همچون بیابانی است که به دور خودم می‌چرخد؛ یعنی اوج شوق و محبت من به خداوند در دل خودم جای دارد و نیازی به مکان خاصی احساس نمی‌کنم.
درین ایام گردون حاجتم بیرون نمیارد
هوس دیگر ز کنج عزلتم بیرون نمیارد
هوش مصنوعی: در این روزها، تقدیر به من اجازه نمی‌دهد که آرزوهایم را به واقعیت تبدیل کنم و هیچ چیزی نمی‌تواند من را از این انزوا بیرون بکشد.
به تکلیف آفتاب از صحبتم بیرون نمیارد
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمیارد
هوش مصنوعی: وجود آفتاب و روشنایی آن هرگز نمی‌تواند مرا از گفت و گوی خودم دور کند و زیبایی بهشت نیز نمی‌تواند مرا از تنهایی‌ام جدا کند.
به است از جنت در بسته زندانی که من دارم
هوش مصنوعی: بهتر از بهشت بسته‌ای که در آن زندانی هستم، جایی که وجود دارم.
مرا در گوشه محنت فگنده گردش دوران
به پای افگنده ام زنجیر از کوتاهی دامان
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از رنج و مشکلات زندگی قرار گرفتم و دوران سختی به من فشار می‌آورد. به‌طور ناخواسته، در بند و زنجیری گرفتار شدم که ناشی از کوتاهی و ناتوانی خودم است.
نباشد در دل من آرزوی میوه بستان
ز اکسیر قناعت می شمارم نعمت الوان
هوش مصنوعی: در دل من هیچ آرزویی برای میوه‌های باغ نیست و به جای آن، به لطف قناعت، نعمت‌های مختلفی را که دارم، می‌شمارم.
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
هوش مصنوعی: اگر نان من به رنگ خون درآید، من همچنان آن را دارم.
کمانداری که از بیمش سر خورشید می لرزد
به دامنگیریی او بازوی امید می لرزد
هوش مصنوعی: کمانداری که به خاطر نگرانی‌اش، نور خورشید لرزیده به نظر می‌رسد، در مواجهه با او، امید نیز به تردید می‌افتد.
به خود از غیرت او رستم و جمشید می لرزد
ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت او، من به خود می بالم و حتی رستم و جمشید از قدرت او هراس دارند. چنگال شیران مانند برگ بید از ترس می‌لرزد.
درون سینه از تیرش نیستانی که من دارم
هوش مصنوعی: در قلبم از تیر عشق تو زخمی دارم که نمی‌توانم آن را نادیده بگیرم.
مرا چون سیدا برد آن نگار خرگهی صایب
نباشد هیچ کس را آن پری رو آگهی صایب
هوش مصنوعی: من را چون یک سید (سلاطین) به همراه خود برد، آن نگار (عشق) مانند خیمه‌ای است که هیچ کس دیگری به آن دسترسی ندارد و آن پری‌روی (معشوق) اطلاعی از آنچه در دل دارم ندارد.
به زلفش می توان چون خضر کردن همرهی صایب
ز مد عمر جاویدان ندارد کوتهی صایب
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت موهای او می‌توان به راحتی مانند خضر (نبی که عمری جاودان دارد) همراه شد، اما در حقیقت، آنچه که او می‌دهد، همیشگی و پایدار نیست و نمی‌توان از طول عمر ابدی آن بهره‌مند شد.
ز دست تیغ او زخم نمایانی که من دارم
هوش مصنوعی: زخمی که من دارم، نشان‌دهنده تأثیرات عمیق و دردناک برخورد با اوست.