گنجور

شمارهٔ ۶

روزه محمل بست و دارم آه و افغان چون جرس
روزگاری شد که با آن ماه بودم همنفس
گوش نه امروز بر فریادم ای فریاد رس
عید شد هر کس ز یارش عیدیی دارد هوس
عید ما و عیدیی ما دیدن روی تو بس
نصرت و فتح و ظفر بخت و سعادت یار تو
روز و شب اقبال و دولت هست خدمتگار تو
چشم ما روشن بود از پرتو دیدار تو
عید مردم دیدن مه عید ما رخسار تو
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
ساغر بزمت لبالب باشد از آب زلال
طبع صافت را مباد از گردش دوران ملال
ساکنان باغ می گویند شاها عرض حال
ما اسیر هجر و خلقی محرم بزم وصال
خار با گل همدم و بلبل گرفتار قفس
روزگاری شد که هستم بر دعایت استوار
نیست چون پروانه شبها مرغ روحم را قرار
آتش افتادست بر رگهای جانم شعله وار
سوخت جان من اگر آهی کشم معذور دار
دود خیزد لاجرم هر جا که باشد خار و خس
بر سر کوی تو دارد سیدا حال تباه
نیست همچون سایه او را غیر دیوارت پناه
می توان گرداند از روی ترحم یک نگاه
می رود فریاد جامی بی رخت شبها به ماه
ای مه نامهربان روزی به فریادم برس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزه محمل بست و دارم آه و افغان چون جرس
روزگاری شد که با آن ماه بودم همنفس
هوش مصنوعی: روزها به کمال می‌گذرد و من همچنان غمگینم و ناله می‌کنم، مانند صدای زنگی که در دور دست به گوش می‌رسد. زمانی بود که با آن معشوق بسیار نزدیکی داشتم و در کنار هم نفس می‌کشیدیم.
گوش نه امروز بر فریادم ای فریاد رس
عید شد هر کس ز یارش عیدیی دارد هوس
هوش مصنوعی: امروز کسی به صدای من گوش نمی‌دهد، ای کسی که فریاد رس می‌کنی. عید فرا رسیده و هر شخصی از محبوبش عیدی دارد و دلتنگی‌ها و آرزوهایش برانگیخته شده است.
عید ما و عیدیی ما دیدن روی تو بس
هوش مصنوعی: روز عید ما تنها با دیدن چهره‌ی تو خوش می‌شود.
نصرت و فتح و ظفر بخت و سعادت یار تو
روز و شب اقبال و دولت هست خدمتگار تو
هوش مصنوعی: کمک و پیروزی و موفقیت همواره در کنار توست، روز و شب خوش‌شانسی و نعمت در خدمت تو قرار دارد.
چشم ما روشن بود از پرتو دیدار تو
عید مردم دیدن مه عید ما رخسار تو
هوش مصنوعی: چشمان ما از دیدن تو روشن و خوشحال بود، همان‌طور که مردم با دیدن ماه جشن می‌گیرند، ما هم با دیدن چهره‌ات جشن می‌گیریم.
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
هوش مصنوعی: عید ما به اندازه‌ای خوشحال‌کننده نیست که عید هیچ کس دیگر باشد.
ساغر بزمت لبالب باشد از آب زلال
طبع صافت را مباد از گردش دوران ملال
هوش مصنوعی: جام می ضیافت پر از آب زلال است، و امیدوارم حال و هوای تو تحت تأثیر دوران و مشکلات زندگی قرار نگیرد.
ساکنان باغ می گویند شاها عرض حال
ما اسیر هجر و خلقی محرم بزم وصال
هوش مصنوعی: ساکنان باغ می‌گویند که ای شاه، ما در درد دوری و جدایی هستیم و فقط افرادی خاص می‌توانند به لذت‌های نشست وصال دسترسی پیدا کنند.
خار با گل همدم و بلبل گرفتار قفس
هوش مصنوعی: خار در کنار گل است و بلبل در قفس به سر می‌برد.
روزگاری شد که هستم بر دعایت استوار
نیست چون پروانه شبها مرغ روحم را قرار
هوش مصنوعی: در روزگاری هستم که دعاهایت برای من محکم نیستند. مانند پروانه، شب‌ها روح من آرامش ندارد و بی‌تابی می‌کند.
آتش افتادست بر رگهای جانم شعله وار
سوخت جان من اگر آهی کشم معذور دار
هوش مصنوعی: آتش در رگ‌های وجودم شعله ور شده و جانم را می‌سوزاند. اگر دمی آه بکشم، لطفاً مرا ببخش.
دود خیزد لاجرم هر جا که باشد خار و خس
هوش مصنوعی: هر کجا که خار و علفی وجود داشته باشد، دود هم به طور طبیعی برمی‌خیزد.
بر سر کوی تو دارد سیدا حال تباه
نیست همچون سایه او را غیر دیوارت پناه
هوش مصنوعی: در میدان تو، حال و روز کسی مانند سید، خراب و آشفته نیست. او مانند سایه‌ای است که جز دیوار تو، جایی برای پناه ندارد.
می توان گرداند از روی ترحم یک نگاه
می رود فریاد جامی بی رخت شبها به ماه
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند از روی دلسوزی نگاهی به فردی بیندازد و در دل او احساساتی را بیدار کند. در شب‌ها، زمانی که زیبا نیست، انگار جامی از درد و فریاد به ماه تقدیم می‌شود.
ای مه نامهربان روزی به فریادم برس
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای بی‌رحم، روزی به کمکم بیا.