شمارهٔ ۵۵
دیده را عمری به مردم آشنا کردم نشد
سینه را آئینه صدق و صفا کردم نشد
با بد و نیک جهان عهد و وفا کردم نشد
در دل هر کس ز روی مهر جا کردم نشد
خانه شادی به روی خویش وا کردم نشد
مدتی چون سایه بودم در قفای شیخ و شاب
روزگاری همنشین بودم به مینای شراب
سر به تنهایی برآرم بعد ازین چون آفتاب
پاس خاطر تا به کی دارم درین دیر خراب
با قلندر شرب و با زاهد ریا کردم نشد
مهربانی ها نمودم دوستان خویش را
باز با مدح و ثنا کردم زبان خویش را
چون قلم گویم من اکنون داستان خویش را
خاک پای هر یک از همصحبتان خویش را
سالها در دیده خود توتیا کردم نشد
مجلس اغیار روشن کرده است آن می پرست
ای مسلمانان چه باید کرد با آن شوخ مست
در فراق زلف کافر کیش می خوردم شکست
آبروی رفته را می خواستم آرم به دست
در حریم کعبه چندانی دعا کردم نشد
سیدا دارم دلی چون غنچه گل پر ز خون
کوکب بختم در آب افتاده طالع شد زبون
می روم زنجیر در پا در بیابان جنون
بس که ناکام از دل آفاق افتادم برون
قیمت خود را به نرخ خاک پا کردم نشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده را عمری به مردم آشنا کردم نشد
سینه را آئینه صدق و صفا کردم نشد
هوش مصنوعی: من سالها چشمم را به دیدن مردم عادت دادم، اما نتوانستم دل خود را به صداقت و پاکی بکشند.
با بد و نیک جهان عهد و وفا کردم نشد
در دل هر کس ز روی مهر جا کردم نشد
هوش مصنوعی: در این دنیا با خوبیها و بدیها پیمان وفا بستم، اما نتوانستم در دل هر کسی جایی بر اساس محبت بگیرم.
خانه شادی به روی خویش وا کردم نشد
هوش مصنوعی: من درب خانه شادی را به روی خودم گشودهام، اما موفق به ورود نشدم.
مدتی چون سایه بودم در قفای شیخ و شاب
روزگاری همنشین بودم به مینای شراب
هوش مصنوعی: مدتی به عنوان سایهای در کنار شیخ و جوانان بودم و روزگاری را در کنار آنها و در حال نوشیدن شراب گذراندم.
سر به تنهایی برآرم بعد ازین چون آفتاب
پاس خاطر تا به کی دارم درین دیر خراب
هوش مصنوعی: پس از این، با تمام وجودم به تنهایی خود تکیه میکنم، مانند خورشیدی که به آسمان تابیده است. دیگر تا چه زمانی باید در این دنیا که مثل یک ویرانه است، بر احساسات و یاد خود پافشاری کنم؟
با قلندر شرب و با زاهد ریا کردم نشد
هوش مصنوعی: من با عارف خوشگذران مشغول نوشیدن شدم و با زاهد متظاهر هم صحبت، اما هیچ کدام نتیجهای نداشت.
مهربانی ها نمودم دوستان خویش را
باز با مدح و ثنا کردم زبان خویش را
هوش مصنوعی: من به دوستانم مهربانیها کردم و دوباره با ستایش و نیکی درباره آنها صحبت کردم.
چون قلم گویم من اکنون داستان خویش را
خاک پای هر یک از همصحبتان خویش را
هوش مصنوعی: من اکنون داستان زندگیام را میگویم و در این میان، به احترام هر یک از دوستانم، خاک پای آنها را میسایم.
سالها در دیده خود توتیا کردم نشد
هوش مصنوعی: سالها در چشمانم به تو توجه کردم، اما فایدهای نداشت.
مجلس اغیار روشن کرده است آن می پرست
ای مسلمانان چه باید کرد با آن شوخ مست
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر دربارهٔ وضعیتی صحبت میکند که عدهای از غیر مسلمانان در یک جمع و مجلس مشغول به ناز و طرب هستند. او به مسلمانان میگوید با کسی که اینچنین شاد و سرمست است، چه باید کرد و به نوعی به چالش کشیدن آنها را نشان میدهد. این موضوع نشاندهندهٔ تضاد فرهنگی و نگرانی از تأثیرات بیملاحظهٔ دیگران بر جامعه مسلمانان است.
در فراق زلف کافر کیش می خوردم شکست
آبروی رفته را می خواستم آرم به دست
هوش مصنوعی: در غم و اندوه جدایی از معشوق با زلفهایی که کافرانهاند، به سراغ نوشیدن میرفتم. میخواستم آبروی از دست رفتهام را به دست آورم.
در حریم کعبه چندانی دعا کردم نشد
هوش مصنوعی: در مکان مقدس کعبه بارها دعا کردم، اما نتیجهای نگرفتم.
سیدا دارم دلی چون غنچه گل پر ز خون
کوکب بختم در آب افتاده طالع شد زبون
هوش مصنوعی: دل من مانند غنچه گلی است که پر از خون میباشد و ستارهای که به من خوشبینی داده، در آب افتاده و بخت من ناکام و ضعیتش زبون است.
می روم زنجیر در پا در بیابان جنون
بس که ناکام از دل آفاق افتادم برون
هوش مصنوعی: من از این دنیا و وضعیت ناامید بیرون میروم، با زنجیری در پا، در دنیای دیوانگی. از آنقدر که از آرزوهایم دور ماندهام، دیگر نمیتوانم در خودم بمانم.
قیمت خود را به نرخ خاک پا کردم نشد
هوش مصنوعی: خودم را به اندازهای کم ارزش کردم که همنشینی با افراد بیارزش را قبول کردم، اما این وضعیت تغییر نکرد و به نتیجهای نرسیدم.