گنجور

شمارهٔ ۵۳

قامت خم‌گشته را مرگ خبر می‌کند
محمل گل را خزان زیر و زبر می‌کند
همچو جرس مرغ دل زمزمه سر می‌کند
قافله‌سالار ما عزم سفر می‌کند
قافله شب گذشت صبح اثر می‌کند
دوش به گلشن مرا ذوق تماشا کشید
رفتم و کردم به شوق تکیه به نخل امید
شبنم بی‌دست و پا داد مرا این نوید
هرکه شبی راه رفت صبح به منزل رسید
هرکه شبی خواب کرد خاک به سر می‌کند
نیست تو را ذره‌ای شمع صفت تاب و تب
هست به پهلوی تو بستر عیش و طرب
در ته سر مانده یی بالش پر روز و شب
خفته چنین بی‌ادب شرم نداری عجب
خالق پروردگار با تو نظر می‌کند
ای که تو در چشم خود گوهر ارزنده‌ای
نی به کسی چاکری نی به خدا بنده‌ای
کی تو در این روزگار باقی و پاینده‌ای
وقت غنیمت شمار گر نفسی زنده‌ای
عمر به مانند باد از تو گذر می‌کند
از دلت ای سیدا نقش جهان را تراش
ناخن الماس جو سینه خود را تراش
چند کنی از غرور تکیه به جوش معاش
خود چو بدین عقل و هوش کم ز فروغی مباش
ناله و فریاد بین وقت سحر می‌کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قامت خم‌گشته را مرگ خبر می‌کند
محمل گل را خزان زیر و زبر می‌کند
هوش مصنوعی: قد خمیده‌ای که در حال مرگ است، خبر از پایان زندگی می‌دهد و زیبایی گل نیز در پاییز به هم می‌ریزد و تغییر حالت می‌دهد.
همچو جرس مرغ دل زمزمه سر می‌کند
قافله‌سالار ما عزم سفر می‌کند
هوش مصنوعی: مثل جرس، دل ما به آرامی زمزمه می‌کند و رهبر ما آماده سفر است.
قافله شب گذشت صبح اثر می‌کند
هوش مصنوعی: کاروان شب سپری شد و آثار صبح آشکار می‌شود.
دوش به گلشن مرا ذوق تماشا کشید
رفتم و کردم به شوق تکیه به نخل امید
هوش مصنوعی: شب گذشته به باغ رفتم و از زیبایی آنجا لذت بردم. با امید و اشتیاق به کنار یک نخل تکیه کردم و به آینده‌ای روشن فکر کردم.
شبنم بی‌دست و پا داد مرا این نوید
هرکه شبی راه رفت صبح به منزل رسید
هوش مصنوعی: شبنم بی‌حرکت به من نوید داد که هرکسی که در تاریکی شب قدم بردارد، در صبح به مقصد خواهد رسید.
هرکه شبی خواب کرد خاک به سر می‌کند
هوش مصنوعی: هر کسی که شب را به خواب می‌گذرانَد، مثل این است که بر سرش خاک می‌ریزد.
نیست تو را ذره‌ای شمع صفت تاب و تب
هست به پهلوی تو بستر عیش و طرب
هوش مصنوعی: تو هیچ تابی مثل شمع نداری، اما بستر شادی و لذت در کنارت قرار دارد.
در ته سر مانده یی بالش پر روز و شب
خفته چنین بی‌ادب شرم نداری عجب
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای کنار رفته‌ای و بر روی بالشی از روز تا شب خوابیده‌ای، چقدر بی‌ادبانه است که این‌طور بی‌شرمانه رفتار می‌کنی!
خالق پروردگار با تو نظر می‌کند
هوش مصنوعی: پروردگار به تو توجه دارد و به تو می‌نگرد.
ای که تو در چشم خود گوهر ارزنده‌ای
نی به کسی چاکری نی به خدا بنده‌ای
هوش مصنوعی: تو که در چشمانت دُر گرانبهایی نه برای کسی خدمتکار هستی و نه بنده خدا.
کی تو در این روزگار باقی و پاینده‌ای
وقت غنیمت شمار گر نفسی زنده‌ای
هوش مصنوعی: در این دنیا که در حال تغییر و گذران است، وقتی هنوز زنده‌ای و فرصتی در اختیار داری، باید آن را غنیمت بشماری و از زندگی بهره‌برداری کنی.
عمر به مانند باد از تو گذر می‌کند
هوش مصنوعی: زندگی همچون بادی است که به سرعت می‌گذرد و نمی‌توان آن را بازایستاند.
از دلت ای سیدا نقش جهان را تراش
ناخن الماس جو سینه خود را تراش
هوش مصنوعی: ای سید، از دل‌ت نقش و تصویر جهان را بساز. با ناخن الماس، جوهر و عمق سینه‌ات را تراش بده.
چند کنی از غرور تکیه به جوش معاش
خود چو بدین عقل و هوش کم ز فروغی مباش
هوش مصنوعی: چقدر از غرور خود را به پول و ثروت وابسته می‌کنی، در حالی که با این عقل و فهم کم، نباید از نور و درخشش کمتری برخوردار باشی.
ناله و فریاد بین وقت سحر می‌کند
هوش مصنوعی: در زمان سحر، ناله و فریاد می‌زند.