گنجور

شمارهٔ ۵۱

آب و تاب دوستی در سنبل موی تو نیست
رنگ و بوی آشنایی بر گل روی تو نیست
شیوه عهد و وفا در چشم جادوی تو نیست
یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
رحم در سر کار مژگان بلاجوی تو نیست
از وصال خویش با من هر زمان دم می زنی
دم به دم بر آتشم آبی چو شبنم می زنی
چشم می پوشی و عالم را به عالم می زنی
می دهی صد وعده و فی الحال بر هم می زنی
این اداها لایق چشم سخنگوی تو نیست
آخر از دست تو پا بر دین و ایمان می نهم
دل به طاق کوچه آتش پرستان می نهم
از غم زلف تو سر در کوی گبران می نهم
پر مرنجانم که رو در کافرستان می نهم
حلقه زنار کم از حلقه موی تو نیست
بر سرم می آیی و افگنده در خون می روی
همره اغیار با رخسار گلگون می روی
هر طرف مانند شاخ بید مجنون می روی
بی سبب از شاهراه وعده بیرون می روی
این روش زیبنده بالای دلجوی تو نیست
می روی با غیر و می سوزی من دیوانه را
می کنی با آشنا ترجیح هر بیگانه را
مست میایی و آتش می زنی کاشانه را
از کنار شمع می آری برون پروانه را
شعله آتش حریف تندیی خوی تو نیست
تا یکی باشد تو ای پیمان شکن ناآشنا
آستانت کرده ام عمریست با خود متکا
ای مه من گوش کن امروز حرف سیدا
آفتاب من عزیزش دار تا روز جزا
غیر صایب خاکساری بر سر کوی تو نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آب و تاب دوستی در سنبل موی تو نیست
رنگ و بوی آشنایی بر گل روی تو نیست
هوش مصنوعی: دوستی و جذابیت در موهای تو جایی ندارد، و رنگ و بوی آشنایی بر چهره‌ات دیده نمی‌شود.
شیوه عهد و وفا در چشم جادوی تو نیست
یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
هوش مصنوعی: روش وفاداری و صداقت در چشمان سحرانگیز تو وجود ندارد و حتی یک ذره راست‌گویی در قوس ابروی تو پیدا نمی‌شود.
رحم در سر کار مژگان بلاجوی تو نیست
هوش مصنوعی: در چشمان تو، هیچ نشانی از رحمت وجود ندارد و فقط درد و بلای تو به چشم می‌آید.
از وصال خویش با من هر زمان دم می زنی
دم به دم بر آتشم آبی چو شبنم می زنی
هوش مصنوعی: هر لحظه از نزدیکی و وصالت با من صحبت می‌کنی و به طور مداوم بر آتش عشق من می‌افزایی، مانند اینکه شبنم بر آتش می‌افتد.
چشم می پوشی و عالم را به عالم می زنی
می دهی صد وعده و فی الحال بر هم می زنی
هوش مصنوعی: تو چشمهایت را می‌بندی و با یک دنیا دیگر بازی می‌کنی، قول‌های زیادی به دیگران می‌دهی اما در همان لحظه همه چیز را به هم می‌ریزی.
این اداها لایق چشم سخنگوی تو نیست
هوش مصنوعی: این رفتارها و حرکات برای چشمان تو که قادر به بیان هستند، مناسب نیست.
آخر از دست تو پا بر دین و ایمان می نهم
دل به طاق کوچه آتش پرستان می نهم
هوش مصنوعی: در نهایت، از فشار و ظلم تو، ایمان و اعتقادم را کنار می‌گذارم و دل و جانم را به جایی می‌سپارم که آتش‌پرستان در آن حضور دارند.
از غم زلف تو سر در کوی گبران می نهم
پر مرنجانم که رو در کافرستان می نهم
هوش مصنوعی: از درد جدایی و عشق به موهای تو، در خیابان کسانی که به تو ایمان ندارند، حضور دارم. نگران نباش که من در این مکان تاریک و بی‌اعتبار قرار دارم.
حلقه زنار کم از حلقه موی تو نیست
هوش مصنوعی: حلقه‌ای که به دور کمر بسته شده، از حلقه‌ای که به دور موی توست، کمتر نیست.
بر سرم می آیی و افگنده در خون می روی
همره اغیار با رخسار گلگون می روی
هوش مصنوعی: تو به نزد من می‌آیی و در حالی که غم و درد بر سرم سایه افکنده، با دیگران و چهره‌ای گلگون از اینجا می‌روی.
هر طرف مانند شاخ بید مجنون می روی
بی سبب از شاهراه وعده بیرون می روی
هوش مصنوعی: تو در هر سو مانند شاخه‌ای از درخت بید در حال رشد و گم شدن هستی، بدون اینکه دلیل مشخصی داشته باشی. از مسیر اصلی آرزوها و وعده‌ها دور می‌شوی و متوجه نیستی.
این روش زیبنده بالای دلجوی تو نیست
هوش مصنوعی: این رفتار مناسب جایگاه دلربای تو نیست.
می روی با غیر و می سوزی من دیوانه را
می کنی با آشنا ترجیح هر بیگانه را
هوش مصنوعی: تو با دیگران می‌روی و با آن‌ها می‌سوزی، در حالی که من دیوانه را نادیده می‌گیری و به بیگانه‌ها اهمیت می‌دهی.
مست میایی و آتش می زنی کاشانه را
از کنار شمع می آری برون پروانه را
هوش مصنوعی: تو با حال مستی وارد می‌شوی و خانه را به آتش می‌کشی، گویی پروانه را که از کنار شمع بیرون می‌آید، به آتش کشیدی.
شعله آتش حریف تندیی خوی تو نیست
هوش مصنوعی: آتش نمی‌تواند با شدت و قدرت تو رقابت کند.
تا یکی باشد تو ای پیمان شکن ناآشنا
آستانت کرده ام عمریست با خود متکا
هوش مصنوعی: به خاطر تو، ای کسی که به عهد و پیمان وفا نکرده‌ای، من سال‌هاست که با خودم گپی زده‌ام و به درگاه تو آمده‌ام.
ای مه من گوش کن امروز حرف سیدا
آفتاب من عزیزش دار تا روز جزا
هوش مصنوعی: ای ماه من، امروز به حرف من توجه کن. ای آفتاب من، این عزیز را تا روز حساب و جزا گرامی بدار.
غیر صایب خاکساری بر سر کوی تو نیست
هوش مصنوعی: تنها خاکساری که به درستی به پای تو می‌افتد، در این کوچه نیست.