شمارهٔ ۵۰
شبی ای رشک یوسف بی تو از بیت الحزن رفتم
گریبان چاک هر جانب چو بوی پیرهن رفتم
به چشم گوهرافشان همچو شبنم از وطن رفتم
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
مرا رسم وفاداری تو را باشد جفا آئین
ز من مهر است و دلسوزی نباشد از تو غیر از کین
ز شب تا روز باشد این سخن ورد من مسکین
تو ای گل بعد ازین با هر که می خواهد دلت بنشین
که من چون لاله با داغ جفایت زین چمن رفتم
ز موج گریه غم آستینم گشت دریایی
شد از چاک گریبان سینه ام دامان صحرایی
به کوی عاشقی امروز چون من نیست رسوایی
نه در سر شور مجنونی نه سامان زلیخایی
ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم
حدیث روی آتشناک او گفتند در گلشن
کبود از سیلی باد صبا شد چهره سوسن
شتاب آلوده و چون سرو چیده از زمین دامن
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش همچون نسیم از پی به بوی پیرهن رفتم
زبان غنچه را ای سیدا پیچیده گفتارش
ز پا افگنده سرو باغ را مستانه رفتارش
شود نظاره آب از پرتو خورشید رخسارش
ولی می باید و صبری که آرد تاب دیدارش
فغانی گر دلی داری تو باش اینجا که من رفتم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی ای رشک یوسف بی تو از بیت الحزن رفتم
گریبان چاک هر جانب چو بوی پیرهن رفتم
هوش مصنوعی: در شبی که بی تو گذشت، مانند یوسف که در حسرت است، از جایگاه غم و اندوه بیرون رفتم و در حالتی پریشان و دردناک، لباس خود را از هر سو پاره کردم، مانند بویی که از پیراهن یوسف برمیخیزد.
به چشم گوهرافشان همچو شبنم از وطن رفتم
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
هوش مصنوعی: چشمهای درخشان و براق من مانند شبنم درخشان، از وطن به دور شدم. به یاد تو در صبح زود، با اشکهای فراوان به گلزاری رفتم.
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
هوش مصنوعی: بر روی گل نشستم و از خودم دور شدم.
مرا رسم وفاداری تو را باشد جفا آئین
ز من مهر است و دلسوزی نباشد از تو غیر از کین
هوش مصنوعی: وفاداری من به تو برقرار است، اما از تو فقط رفتار نادرست و بیاحترامی میبینم. در حالی که من برای تو محبت و دلسوزی دارم، تو هیچ چیزی جز کینه نسبت به من نداری.
ز شب تا روز باشد این سخن ورد من مسکین
تو ای گل بعد ازین با هر که می خواهد دلت بنشین
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس دلتنگی و ارادت به یک معشوق است. شاعر از لطف و زیبایی گل یاد میکند و پیشنهاد میدهد که دیگران نیز کنار او بنشینند و از محبت او بهرهمند شوند. این ارتباط دوطرفه نشاندهندهی امید به در کنار هم بودن و عشق به زندگی است.
که من چون لاله با داغ جفایت زین چمن رفتم
هوش مصنوعی: من مانند لالهای هستم که به خاطر درد و رنجی که از جفای تو متحمل شدهام، از این باغ خداحافظی کردم.
ز موج گریه غم آستینم گشت دریایی
شد از چاک گریبان سینه ام دامان صحرایی
هوش مصنوعی: از شدت گریه، آستینم مثل دریا پر از آب شده و چاک گریبان سینهام مثل دامن یک صحرا گسترده است.
به کوی عاشقی امروز چون من نیست رسوایی
نه در سر شور مجنونی نه سامان زلیخایی
هوش مصنوعی: امروز در کوی عشق، مانند من کسی نیست که رسوا باشد. نه دیوانگی در سر دارد و نه وضع و حال زلیخا را دارد.
ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم
هوش مصنوعی: در این لحظه پر هیاهو، از این که دیگران به خاطر من شرمسار شدند، احساس شرمندگی و ناراحتی کردم و تصمیم به رفتن گرفتم.
حدیث روی آتشناک او گفتند در گلشن
کبود از سیلی باد صبا شد چهره سوسن
هوش مصنوعی: داستان زیبایی درباره معشوقی با چهره درخشان و دلانگیز روایت شده که وقتی باد ملایم وزید، چهره گل سوسن در باغی با رنگ کبود تحتتأثیر آن قرار گرفت و به زیباییاش افزوده شد.
شتاب آلوده و چون سرو چیده از زمین دامن
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
هوش مصنوعی: سرعت و هیجان، مانند سروی که از زمین جدا شده است، دامن باغ را زود گذرانده و آن شاخه گل با لبه پیراهنش رفته است.
منش همچون نسیم از پی به بوی پیرهن رفتم
هوش مصنوعی: من با روحیهای لطیف و سبکبال، به دنبال بوی عطر پیراهن او روانه شدم.
زبان غنچه را ای سیدا پیچیده گفتارش
ز پا افگنده سرو باغ را مستانه رفتارش
هوش مصنوعی: زبان غنچه سرشار از زیبایی و لطافت است و میتواند به نرمترین و دلنشینترین شکل سخن بگوید. سیدا (عزیز) با گفتار دلنشین و پر از معرفت، تأثیر عمیقی بر درختان و باغ دارد و رفتار سرخوشانهاش به زندگی و شادابی آنجا جان میبخشد.
شود نظاره آب از پرتو خورشید رخسارش
ولی می باید و صبری که آرد تاب دیدارش
هوش مصنوعی: آب از نور خورشید درخشان میشود و زیبایی او را نشان میدهد، اما باید صبر و تحمل داشته باشیم تا بتوانیم زیباییاش را ببینیم.
فغانی گر دلی داری تو باش اینجا که من رفتم
هوش مصنوعی: اگر دلی داری و احساساتی درونت وجود دارد، باید همینجا باشی، چرا که من در این مکان رفتهام.