شمارهٔ ۴۹
خوردی شراب ناب سرانجامیی تو رفت
شرم نگه ز نرگس بادامیی تو رفت
رنگ از رخ حیا ز می آشامیی تو رفت
رفتی به بزم غیر نکو نامیی تو رفت
ناموس صد قبیله به یک خامیی تو رفت
زاهد اگر به دامن پاکت برد سجود
عاشق به عصمت تو فرستد اگر درود
هر دم رسد ز گردش افلاک این سرود
اکنون اگر فرشته نکو گویدت چه سود
در شهرها حکایت بدنامیی تو رفت
امروز از عذار تو رفتست نور حسن
از هرزه گردی تو نمانده شعور حسن
می گفت همچو زلف به گوش تو شور حسن
همصحبت رقیب شدی از غرور حسن
نام خوش تو بر سر خودکامیی تو رفت
آنها که خویش را به تو غمخوار کرده اند
رسوا تو را به کوچه و بازار کرده اند
از آشنائیت دل و جان عار کرده اند
یاران متفق به تو انکار کرده اند
هر جا حدیث نیک سرانجامی تو رفت
ای سیدا به نرگس شوخت نظر نماند
تیری که در بساط کمان داشت پر نماند
زخمی ز نیش خنجر او بر جگر نماند
با کاو کاو غمزه نظیری نظر نماند
فارغ نشین که خون دل آشامیی تو رفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوردی شراب ناب سرانجامیی تو رفت
شرم نگه ز نرگس بادامیی تو رفت
هوش مصنوعی: شراب ناب نوشیدی و به آخر کار خود رسیدی، حالا دیگر شرم تو از نگاه نرگس بادامی هم رفته است.
رنگ از رخ حیا ز می آشامیی تو رفت
رفتی به بزم غیر نکو نامیی تو رفت
هوش مصنوعی: حیا از چهرهات محو شده و تو به میخانهای رفتهای که در آنجا دیگران حضور دارند و با این کار نام نیک تو نیز رفته است.
ناموس صد قبیله به یک خامیی تو رفت
هوش مصنوعی: بخاطر یک تصمیم نادرست یا رفتار ناپسند تو، آبروی صدها نفر از قبایل مختلف بر باد رفت.
زاهد اگر به دامن پاکت برد سجود
عاشق به عصمت تو فرستد اگر درود
هوش مصنوعی: اگر زاهدی در حجاب پاکیاش به سجده بیفتد، عاشق نیز در پاکی تو به او درود میفرستد.
هر دم رسد ز گردش افلاک این سرود
اکنون اگر فرشته نکو گویدت چه سود
هوش مصنوعی: هر لحظه از چرخش آسمان، آهنگی به گوش میرسد؛ حالا اگر فرشتهای این آهنگ را برایت بگوید، چه فایدهای دارد؟
در شهرها حکایت بدنامیی تو رفت
هوش مصنوعی: در شهرها داستانی از بدنامی تو به گوش میرسد.
امروز از عذار تو رفتست نور حسن
از هرزه گردی تو نمانده شعور حسن
هوش مصنوعی: امروز زیبایی چهرهات باعث روشنی و درخشش شده است و آنچه از دیوانگی و بیخودیت به جا مانده، دیگر هیچ نشانی از فهم و عقل زیبایی ندارد.
می گفت همچو زلف به گوش تو شور حسن
همصحبت رقیب شدی از غرور حسن
هوش مصنوعی: او میگفت که همچون زلفی که به گوش تو آویخته است، زیباییات به اندازهای است که باعث شدهای رقیبان هم در کمال غرور و افتخار با تو همدم شوند.
نام خوش تو بر سر خودکامیی تو رفت
هوش مصنوعی: نام نیک تو باعث شده است که از خودخواهی و خودکامگی خود بگذری و به آن افتخار کنی.
آنها که خویش را به تو غمخوار کرده اند
رسوا تو را به کوچه و بازار کرده اند
هوش مصنوعی: افرادی که خود را دلسوز تو میدانند، در واقع تو را در چشم دیگران خجالتزده و بدنام کردهاند.
از آشنائیت دل و جان عار کرده اند
یاران متفق به تو انکار کرده اند
هوش مصنوعی: دوستان از نزدیکی و آشنایی با تو خسته و بیمیل شدهاند و به طور مشترک به این friendship پشت کردهاند.
هر جا حدیث نیک سرانجامی تو رفت
هوش مصنوعی: هر وقت سخن از خوشبینی و نتیجه خوب باشد، نام تو در میان است.
ای سیدا به نرگس شوخت نظر نماند
تیری که در بساط کمان داشت پر نماند
هوش مصنوعی: ای آقا، نگاه تیزبین نرگس دیگر تأثیری از تیر کمان ندارد و پر از تیر نیست.
زخمی ز نیش خنجر او بر جگر نماند
با کاو کاو غمزه نظیری نظر نماند
هوش مصنوعی: از ضربههای چاقوی او بر دلم چیزی باقی نمانده است و با دیدن لبخند او، هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد.
فارغ نشین که خون دل آشامیی تو رفت
هوش مصنوعی: کنار بنشین و از درد و رنج خود غافل نشو، زیرا تو نیز از غم و اندوه بسیار متأثر شدهای.