شمارهٔ ۴۷
سیر پرشور و چشم لاغر و پشت خمی دارم
درین وادی فراوان درد و بی پایان غمی دارم
پریشان خاطرم امروز گویا ماتمی دارم
لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم
نگهدارد خدا از چشم بد خوش عالمی دارم
مرا افگنده بر خاک مذلت پله هستی
بلندی های بیجا کشکشان آورد در پستی
به گرد خویشتن می گردم و می گویم از مستی
دو عالم آرزو در سینه دارم از تهیدستی
بیابان در بیابان کشت ابر بی نمی دارم
دل لبریز دارم چون جرس از ناله و افغان
چو گل افتاده در پیراهن من چاک تا دامان
به گوشم هر دم آید این ندا از طره جانان
فراغت دارد از ناز طبیبان درد بی درمان
پریشان نیستم هر چند حال درهمی دارم
فلک دیوار پستم را کجا از پای بنشاند
ازین کردار خود را تا قیامت رنجه گرداند
نسیم از جای کوه قاف را برکنده نتواند
به من سیل حوادث می کند تندی نمی داند
که من در سخت جانی ها بنای محکمی دارم
ز من امروز چون بلبل دل آزاری نمی آید
برون از خانه من غیرهمواری نمی آید
درین گلزار از دستم به جز زاری نمی آید
نسیم صبحم از من خویشتن داری نمی آید
گره وا می کنم از کار مردم تا دمی دارم
اگر گل در زمین جان نشانم خار می روید
نهال سبزه کارم نیش از گلزار می روید
مرا از سینه مو همچون زبان مار می روید
به جای جوهر از آئینه ام زنگار می روید
گوارا باد عیشم خوش بهاری خرمی دارم
به گردون تیر آه خستگان سازد اثر صایب
برآید احتیاج سیدا از چشم تر صایب
چو شبنم گشته ام از مهر او صاحبنظر صایب
ز راز آسمانها چون نباشم باخبر صایب
که من از کاسه زانوی خود جام جمی دارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سیر پرشور و چشم لاغر و پشت خمی دارم
درین وادی فراوان درد و بی پایان غمی دارم
هوش مصنوعی: در این مسیر، من احساس شور و اشتیاق زیادی دارم، اما از طرفی چشمهایی خسته و نگاهی غمگین دارم. در این راه، به شدت از درد و ناراحتی رنج میبرم و غم من هرگز پایان نمییابد.
پریشان خاطرم امروز گویا ماتمی دارم
لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم
هوش مصنوعی: امروز به شدت مضطرب و ناراحت هستم، انگار که سوگوار کسی هستم. لبهایم خشک و دلم پر از غم و ناراحتی است، اما اشک نمیریزم.
نگهدارد خدا از چشم بد خوش عالمی دارم
هوش مصنوعی: خدا را شکر میکنم که از چشمهای بد در امان هستم و دنیای خوبی دارم.
مرا افگنده بر خاک مذلت پله هستی
بلندی های بیجا کشکشان آورد در پستی
هوش مصنوعی: من به خاک ذلت افکنده شدم، در حالی که پلههای وجودم از بلندیهای بیمورد، من را به پایینترین نقاط زندگی کشانده است.
به گرد خویشتن می گردم و می گویم از مستی
دو عالم آرزو در سینه دارم از تهیدستی
هوش مصنوعی: به دور خود میچرخم و در دل پر سر و صدا میگویم که از شادی و عشق به دنیا چیزی در دل دارم، حتی اگر در فقر و تنگدستی باشم.
بیابان در بیابان کشت ابر بی نمی دارم
هوش مصنوعی: در بیابان، دلی را میکوشند که همچون ابر بارانزا باشد، اما من در این دشت زندگی دلی سرشار و پربار نمیبینم.
دل لبریز دارم چون جرس از ناله و افغان
چو گل افتاده در پیراهن من چاک تا دامان
هوش مصنوعی: دل من پر است از ناله و فریاد، مانند زنگ که صدا میزند. مانند گلی که در لباس من چاک خورده و افتاده است.
به گوشم هر دم آید این ندا از طره جانان
فراغت دارد از ناز طبیبان درد بی درمان
هوش مصنوعی: هر لحظه در گوشم این صدا میرسد که محبوبم از ناز و غم طبیبان بیدرد رهاست.
پریشان نیستم هر چند حال درهمی دارم
هوش مصنوعی: من آشفته نیستم، هرچند که اوضاع روحیم نامنظم و سردرگم است.
فلک دیوار پستم را کجا از پای بنشاند
ازین کردار خود را تا قیامت رنجه گرداند
هوش مصنوعی: آسمان چگونه میتواند دیوار پست مرا از زمین پایین بیاورد؟ او با این کار خود، تا قیامت مرا در عذاب و زحمت نگه میدارد.
نسیم از جای کوه قاف را برکنده نتواند
به من سیل حوادث می کند تندی نمی داند
هوش مصنوعی: نسیم که میتواند از قلهی کوه قاف بگذرد، نمیتواند حوادث و مشکلاتی را که بر سر من میآید، آرام و ساکن کند. این حوادث به شدت و فوریت بروز میکنند و هیچ تعللی در آنها نیست.
که من در سخت جانی ها بنای محکمی دارم
هوش مصنوعی: من در روزهای سخت و دشوار، به استواری و قاطعیت هستم.
ز من امروز چون بلبل دل آزاری نمی آید
برون از خانه من غیرهمواری نمی آید
هوش مصنوعی: امروز هیچ دلتنگی و ناراحتی از من بیرون نمیآید، و هیچ کسی غیر از خودم به خانهام نمیآید.
درین گلزار از دستم به جز زاری نمی آید
نسیم صبحم از من خویشتن داری نمی آید
هوش مصنوعی: در این باغ، جز ناله و گریه از من چیزی برنمیآید و بیداری صبحگاهی هم نمیتواند مرا از خودم دور کند.
گره وا می کنم از کار مردم تا دمی دارم
هوش مصنوعی: من مشغول کمک به مردم هستم و تا زمانی که فرصتی دارم، تلاش میکنم مشکلاتشان را حل کنم.
اگر گل در زمین جان نشانم خار می روید
نهال سبزه کارم نیش از گلزار می روید
هوش مصنوعی: اگر من در دل خاک زندگی بدهم، خارها به بار میآیند و وقتی که سبزه را پرورش میدهم، نیشهایی از گلزار به وجود میآید.
مرا از سینه مو همچون زبان مار می روید
به جای جوهر از آئینه ام زنگار می روید
هوش مصنوعی: احساسات و اندیشههای عمیق من مانند زهر زبان مار از درونم بیرون میآید. به جای جوهر واقعی و زیبای وجودم، ناپاکی و زنگاری نمایان میشود که نشاندهندهی درد و رنج درونیام است.
گوارا باد عیشم خوش بهاری خرمی دارم
هوش مصنوعی: زندگی خوش و شادی بیشتری برایم فراهم شده و از روزهای بهاری لذت میبرم.
به گردون تیر آه خستگان سازد اثر صایب
برآید احتیاج سیدا از چشم تر صایب
هوش مصنوعی: بارش اشک خستگان تأثیری بر آسمان دارد و نیاز سیدا از چشمان پر اشک او برآورده میشود.
چو شبنم گشته ام از مهر او صاحبنظر صایب
ز راز آسمانها چون نباشم باخبر صایب
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت او مثل شبنم شفاف و لطیف شدهام، و از آنجا که درک عمیقی از رازهای آسمانها دارم، چگونه میتوانم از آنها بیخبر باشم؟
که من از کاسه زانوی خود جام جمی دارم
هوش مصنوعی: من از کاسه زانوی خود، گنجینهای ارزشمند دارم که به من الهام و شوق زندگی میبخشد.