شمارهٔ ۴۶
عشق چون آمد به دل در سینه غم نامحرم است
در دیار حاکم عادل ستم نامحرم است
اهل دل را نقش پا گر در حرم نامحرم است
من به جایی می روم کانجا قدم نامحرم است
وز مقامی حرف می گویم که دم نامحرم است
خویش را ای گل به چشم عندلیبان جا مکن
دیده اغیار را روشن به خاک پا مکن
بهر طعن ما اسیران دفتری انشا مکن
ما اگر مکتوب ننوشتیم عیب ما مکن
در میان راز مشتاقان قلم نامحرم است
هر که چون من دیده خود را کند بر روی دوست
سجده گاه او نباشد جز خم ابروی دوست
بوالهوس را نیست ره در صحبت دلجوی دوست
جای هر تر دامنی نبود حریم کوی دوست
پاکدامن هر که نبود در حرم نامحرم است
ساقیا از عشرت می پیش من بکشا دهن
چون صراحی خنده یی دارم به حال خویشتن
خون دل می نوشم و با کس نمی گویم سخن
ای انیس عشق طعن بی غمی بر من مزن
حالتی دارم به یاد او که غم نامحرم است
بس که می ریزد به چشم خون حسرت بر کنار
بر سر مژگان من چون شمع باشد شعله یار
در فراق یوسف گل پیرهن یعقوب وار
خوشدلم گر دیده من شد سفید از انتظار
کز پی دیدار جانان دیده هم نامحرم است
سیدا از صحبت ما دردمندان غافلند
باده گلبرگ در جوش است و رندان غافلند
ما چنین با عیش مشغولیم و یاران غافلند
عرفی از بزم نشاط ما حریفان غافلند
هر کجا ما جام می گیریم جم نامحرم است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق چون آمد به دل در سینه غم نامحرم است
در دیار حاکم عادل ستم نامحرم است
هوش مصنوعی: وقتی عشق به دل راه پیدا کند، در دل درد و غم وجود دارد که برای شخص خارجی مناسب نیست. در سرزمین کسی که عدالت را رعایت میکند، مظلومیت و ستم نیز برای دیگران قابل قبول نیست.
اهل دل را نقش پا گر در حرم نامحرم است
من به جایی می روم کانجا قدم نامحرم است
هوش مصنوعی: اگر اهل دل در حرم، نشانهای از قدم فرد نامحرم باشد، من به جایی میروم که آنجا، قدمهای نامحرم وجود دارد.
وز مقامی حرف می گویم که دم نامحرم است
هوش مصنوعی: من از جایگاهی صحبت میکنم که برای افراد ناآشنا و بیخبر مناسب نیست.
خویش را ای گل به چشم عندلیبان جا مکن
دیده اغیار را روشن به خاک پا مکن
هوش مصنوعی: ای گل، خود را به دیدگان بلبلان معرفی نکن، چون در این صورت، چشم دیگران را به خودت جلب میکنی و به خاک پای خود مگذار.
بهر طعن ما اسیران دفتری انشا مکن
ما اگر مکتوب ننوشتیم عیب ما مکن
هوش مصنوعی: برای انتقاد از ما اسیران، چیزی ننویسید. اگر ما چیزی ننوشتهایم، به عیب ما نپردازید.
در میان راز مشتاقان قلم نامحرم است
هوش مصنوعی: بین رازها و آرزوهای دلباختگان، نوشتن از آنها کار سختی است.
هر که چون من دیده خود را کند بر روی دوست
سجده گاه او نباشد جز خم ابروی دوست
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من، نگاهش را به روی دوستش بیندازد، جایی برای سجده کردن ندارد جز خم ابروی او.
بوالهوس را نیست ره در صحبت دلجوی دوست
جای هر تر دامنی نبود حریم کوی دوست
هوش مصنوعی: انسانی که تنها به لذت و خوشیهای دنیوی فکر میکند، نمیتواند در جمع افرادی که عشق و محبت را جستجو میکنند، جایی داشته باشد. در هر گوشهای از دنیا، جایی برای ورود به دایره عشق و دوستی وجود ندارد، مگر این که دل پاک و نیّتی صادق داشته باشد.
پاکدامن هر که نبود در حرم نامحرم است
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقام خود پاکدامن و وفادار نباشد، در حقیقت به نامحرمان نزدیک شده است.
ساقیا از عشرت می پیش من بکشا دهن
چون صراحی خنده یی دارم به حال خویشتن
هوش مصنوعی: ای ساقی، از شادی شراب برای من بریز، زیرا من مانند شیشهای که لبخندی بر لب دارد، حال خوشی دارم.
خون دل می نوشم و با کس نمی گویم سخن
ای انیس عشق طعن بی غمی بر من مزن
هوش مصنوعی: من از دل دردناک خود شربت مینوشم و با هیچکس سخن نمیگویم. ای دوست صمیمی عشق، به من طعنه نزن که بیغم هستم.
حالتی دارم به یاد او که غم نامحرم است
هوش مصنوعی: من احساسی دارم به یاد او که اندوهی بیهویت و ناخواسته است.
بس که می ریزد به چشم خون حسرت بر کنار
بر سر مژگان من چون شمع باشد شعله یار
هوش مصنوعی: چشمهایم پر از اشک حسرت است و این اشکها مثل شمعی که شعلهاش در کنار محبوب میسوزد، بر روی مژگانم ریخته میشود.
در فراق یوسف گل پیرهن یعقوب وار
خوشدلم گر دیده من شد سفید از انتظار
هوش مصنوعی: در غم دوری یوسف، مانند یعقوب که به خاطر فراق پسرش رنج میبرد، دلم شاد است؛ حتی اگر چشمانم از شدت انتظار سفیدی برود.
کز پی دیدار جانان دیده هم نامحرم است
هوش مصنوعی: به خاطر دیدار محبوب، حتی چشمانم نیز برای یکدیگر نا آشنا هستند.
سیدا از صحبت ما دردمندان غافلند
باده گلبرگ در جوش است و رندان غافلند
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که افرادی که به درد و رنج دردمندان توجهی ندارند، در حال لذت بردن از زیباییها و خوشگذرانیهای زندگی هستند. آنها در غفلت به سر میبرند و از حقیقت تلخ دورند، در حالی که زیبایی و شادی همچنان در حال جوش و خروش است.
ما چنین با عیش مشغولیم و یاران غافلند
عرفی از بزم نشاط ما حریفان غافلند
هوش مصنوعی: ما در حال لذت بردن و خوشی هستیم، در حالی که دوستان و یاران ما از این حال غافلند. کسانی که در جشن و شادمانی ما حضور دارند، از حال و هوای ما بیخبرند.
هر کجا ما جام می گیریم جم نامحرم است
هوش مصنوعی: هر جا که ما دور هم جمع میشویم و نوشیدنی مینوشیم، دیگران اجازه حضور ندارند و این جمع به نوعی مختص ماست.