گنجور

شمارهٔ ۴۲

ارباب جود را کف گوهرفشان نماند
دست گشاده‌ای به محیط دکان نماند
در روزگار ما ز سخاوت نشان نماند
از همت بلند اثر در جهان نماند
یک سرو در سراسر این بوستان نماند
تا جغد طینتان به فضای چمن شدند
چون سبزه سایه پرور سرو سمن شدند
گلها ز بس که همدم زاغ و زغن شدند
مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
جز بیضه شکسته درین آشیان نماند
از اهل نماند درین خاکدان نشان
بستند آب و آئینه رخت خود از میان
خورشید گفت وقت وداعش به آسمان
روشندلان چو برق گذشتند از جهان
خاکستری به جان ازین کاروان نماند
از دیده بصیرت ما خواب شد روان
ابیات از سفینه چو سیماب شد روان
تحریر از صحیفه چو خوناب شد روان
از چشم سرمه دار دوات آب شد روان
شیرین زبانی قلم نکته دان نماند
ای سیدا تو دل به مقام نجات کش
پای از مکان طایفه بی ثبات کش
چون خضر رخت خویش به آب حیات کش
صایب زبان خامه به کام دوات کش
امروز چون سخن طلبی در جهان نماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ارباب جود را کف گوهرفشان نماند
دست گشاده‌ای به محیط دکان نماند
هوش مصنوعی: بخشش و generosity در این دنیا به مانند جواهراتی است که دیگران به آن دسترسی ندارند و هیچ کس نمی‌تواند با دستانی باز به دنیا بیاید و از ثروت و نعمت‌هایش بهره‌مند شود.
در روزگار ما ز سخاوت نشان نماند
از همت بلند اثر در جهان نماند
هوش مصنوعی: در دنیای کنونی، دیگر نشانی از سخاوت وجود ندارد و تأثیر اراده و همت بلند در جهان نیز محو شده است.
یک سرو در سراسر این بوستان نماند
هوش مصنوعی: در این باغ، هیچ درخت سروی باقی نمانده است.
تا جغد طینتان به فضای چمن شدند
چون سبزه سایه پرور سرو سمن شدند
هوش مصنوعی: زمانی که جغدها از خاک ما به دشت و چمن پرواز کردند، مانند سایه‌ای که در زیر درختان سرو و سمن ایجاد می‌شود، ما نیز در آن فضا قرار گرفتیم.
گلها ز بس که همدم زاغ و زغن شدند
مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
هوش مصنوعی: گل‌ها به دلیل دوستی زیاد با زاغ‌ها و زغن‌ها، حالا باید دوری از وطن را تجربه کنند و مرغ‌های نغمه‌سنج، سرزمین خود را ترک کرده‌اند.
جز بیضه شکسته درین آشیان نماند
هوش مصنوعی: در این مکان چیزی جز یک تخم شکسته باقی نمانده است.
از اهل نماند درین خاکدان نشان
بستند آب و آئینه رخت خود از میان
هوش مصنوعی: در این دنیای فانی، از هیچ کسی نشانی باقی نمانده است و تنها یادگار آنها، آب و آینه‌ای است که تصویرشان را از میان برده‌اند.
خورشید گفت وقت وداعش به آسمان
روشندلان چو برق گذشتند از جهان
هوش مصنوعی: خورشید در هنگام وداعش با روشن‌دلان آسمان به سرعت و مانند برق از دنیا عبور کرد.
خاکستری به جان ازین کاروان نماند
هوش مصنوعی: از این کاروان دیگر چیزی برای ما نمانده است.
از دیده بصیرت ما خواب شد روان
ابیات از سفینه چو سیماب شد روان
هوش مصنوعی: از نظر بینش ما، روح اشعار به حالت خواب رفت و مانند جیوه از قایق حرکت کرد.
تحریر از صحیفه چو خوناب شد روان
از چشم سرمه دار دوات آب شد روان
هوش مصنوعی: وقتی که نوشته‌ها به شکل تحریر در می‌آید، مانند این است که اشک‌ها از چشمان سوزان جاری می‌شوند و دوات، که به مانند سرمه است، در آن لحظه می‌لغزد و جاری می‌شود.
شیرین زبانی قلم نکته دان نماند
هوش مصنوعی: زبان شیرین و گفتار دلنشین دیگر وجود ندارد.
ای سیدا تو دل به مقام نجات کش
پای از مکان طایفه بی ثبات کش
هوش مصنوعی: ای آقای من، تو دل را به جایگاهی که نجات است بسپار و پاهای خود را از مکان خانواده‌ای که بی‌ثبات و ناپایدار است، بیرون بکش.
چون خضر رخت خویش به آب حیات کش
صایب زبان خامه به کام دوات کش
هوش مصنوعی: چون خضر، که جانشین زندگی جاودانه است، چهره‌ات را با آب حیات زینت بده. ای صایب، قلم را به زبانت بگذار و آن را به دوات نزدیک کن.
امروز چون سخن طلبی در جهان نماند
هوش مصنوعی: امروز اگر به دنبال کلامی باشی، در دنیا چیزی باقی نمانده است که بشنوی.

حاشیه ها

1402/04/19 10:07
یاشیل

در غزل ۴۱۲۳ صائب هم آمده