شمارهٔ ۳۷
از شوق تو افتادم در بادیه پیمایی
دارد من مجنون را سودای تو سودایی
رفتی و مرا ماندی در کنج شکیبایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقتیست که بازآیی
افتاده ام از چشمت در کشور گمنامی
می گریم و می سوزم چون شمع من از خامی
درد تو مرا آورد بالین سرانجامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
روزی که تو را ایام از دیده نهانم کرد
صد شعله بیدادی قصه دل و جانم کرد
گردون نه مرا آن نوع رسوای جهانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست نخواهد شد دامان شکیبایی
رخسار تو را از بت آن تاب نمی ماند
چشم سیهت از ناز در خواب نمی ماند
باغ رخ تو تا حشر سیراب نمی ماند
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
تا بر سرت ای سید آن شوخ سوار آمد
افروخته سر تا پا همچون گل نار آمد
فصل غم و محنت رفت ایام بهار آمد
حافظ شب هجران شد بوی خوش یار آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
شمارهٔ ۳۶: هستم از جان بنده رخساره آن پادشاهشمارهٔ ۳۸: امروز به عالم نبود اهل وفا را غیر از تو پناهی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از شوق تو افتادم در بادیه پیمایی
دارد من مجنون را سودای تو سودایی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به تو، در دنیای پر از مشکلات و دشواریها گرفتار شدم و مانند مجنون، تنها به یاد تو و خواستههای تو زندگی میکنم.
رفتی و مرا ماندی در کنج شکیبایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
هوش مصنوعی: تو رفتی و من در گوشهای از صبر و سکوت ماندم. ای پادشاه زیباییها، از غم تنهاییام ناله میکنم.
دل بی تو به جان آمد وقتیست که بازآیی
هوش مصنوعی: دل بی تو به شدت دلتنگ شده و به جانم سختی میآورد، اما وقتی که برگردی، همه چیز تغییر میکند.
افتاده ام از چشمت در کشور گمنامی
می گریم و می سوزم چون شمع من از خامی
هوش مصنوعی: من در چشمان تو دیگر ارزشی ندارم و در این دنیای ناشناخته تنها به حال خود میگریم و مثل شمعی میسوزم، چرا که هنوز نادان و خام هستم.
درد تو مرا آورد بالین سرانجامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
هوش مصنوعی: درد تو باعث شد تا به آخرین مرحله زندگی برسم، ای درد تو، تو خود درمان من هستی در این بستر ناامیدی.
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
هوش مصنوعی: تو یاد تو، همراه من در گوشهی تنهاییام هستی.
روزی که تو را ایام از دیده نهانم کرد
صد شعله بیدادی قصه دل و جانم کرد
هوش مصنوعی: روزی که تو از من دور شدی، دل و جانم را به آتش انداخت و رنج بسیاری برایم به همراه آورد.
گردون نه مرا آن نوع رسوای جهانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
هوش مصنوعی: آسمان نه مرا به سبک خاصی رسوا کرد، بلکه عشق و دوری از تو به حالتی درآورده که مانند یک معشوق فراموششده هستم.
کز دست نخواهد شد دامان شکیبایی
هوش مصنوعی: از دست نخواهد رفتن و رهایی ناپذیری صبر و شکیبایی است.
رخسار تو را از بت آن تاب نمی ماند
چشم سیهت از ناز در خواب نمی ماند
هوش مصنوعی: صورت تو آنقدر زیباست که دیگر به زیبایی یک بت نمیرسد و نگاه چشم سیاه تو به خاطر ناز و خواب از تاب و تاثر نمیتواند دور بماند.
باغ رخ تو تا حشر سیراب نمی ماند
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
هوش مصنوعی: باغ چهره تو همیشه سرسبز و شاداب نخواهد ماند و تا روز قیامت نمیتوان گلهای این باغ را برقرار نگه داشت.
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
هوش مصنوعی: در زمانیکه قدرت و توانایی داری، به فقیران و ناتوانان کمک کن و از آنها حمایت نما.
تا بر سرت ای سید آن شوخ سوار آمد
افروخته سر تا پا همچون گل نار آمد
هوش مصنوعی: به سمت تو ای سید، سواری شوخ و شاداب آمد که تمام وجودش مانند گلی سرخ و زیبا میدرخشد.
فصل غم و محنت رفت ایام بهار آمد
حافظ شب هجران شد بوی خوش یار آمد
هوش مصنوعی: فصل غم و رنج به پایان رسید و بهار آغاز شده است. حافظ، شب جدایی به پایان رسیده و بوی خوش محبوب به مشام میرسد.
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
هوش مصنوعی: تبریک میگویم بر تو ای عاشق پرشور و شاداب.