گنجور

شمارهٔ ۳۶

هستم از جان بنده رخساره آن پادشاه
رفت از مکتب مه من گشت احوالم تباه
زد معلم سیلی بر عارض مانند ماه
عارضش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
ای معلم شرم از آن رو نامدت رویت سیاه
گشته ام با خاک ره یکسان برای یک نظر
گر بود صد جان مرا سازم فدای آن پسر
نامدت رحم ای معلم با رخ همچون قمر
ای معلم ای خدا ناترس ای بیدادگر
من گرفتم دارد او هم وزن حسن خود گناه
شد دگرگون جان من رخسار همچون ارغوان
آتشی در سینه ام افتاد دل شد در فغان
وحشتی کرده معلم با تو ای شاه جهان
ماه من معذور فرما من نبودم آن زمان
ورنه می کردم به او من زندگانی را تباه
کرد از ابرو اشارت های ناز از بهر عذر
سرمه پیش افگند تا گردد نیاز از بهر عذر
صد نگه دزدیده هر یک دلنواز از بهر عذر
کرد سویت صد نگاه جانگداز از بهر عذر
خونبهای صد چو تو نااهل باشد یک نگاه
سیدا باید زدن آتش درون خرمنش
آن معلم را که وحشت کرده با یار منش
جان من از بهر تو گشتم من اکنون دشمنش
این زمانی غم مخور دارم برای کشتنش
همچو وحشی برق آه جانگداز و عمر کاه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هستم از جان بنده رخساره آن پادشاه
رفت از مکتب مه من گشت احوالم تباه
هوش مصنوعی: من به خاطر آن پادشاه از جانم میگذرم، اما پس از اینکه از مکتب عشق بیرون آمدم، حال و روزم خراب شد.
زد معلم سیلی بر عارض مانند ماه
عارضش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
هوش مصنوعی: معلم به صورت دانش‌آموز سیلی زد و صورت او مانند ماه زیبا شد. پس از آن، صورتش به رنگ نیلوفر درآمد و ناله‌ای از دلش برخاست.
ای معلم شرم از آن رو نامدت رویت سیاه
هوش مصنوعی: ای معلم، خجالت بکش که نام تو به خاطر روی سیاهت، ناپسند است.
گشته ام با خاک ره یکسان برای یک نظر
گر بود صد جان مرا سازم فدای آن پسر
هوش مصنوعی: برای یک نگاه به آن جوان، حتی اگر بخواهد جانم را بدهیم، به قدری به او ارادت دارم که خود را در کنار خاک راه او برابر می‌دانم.
نامدت رحم ای معلم با رخ همچون قمر
ای معلم ای خدا ناترس ای بیدادگر
هوش مصنوعی: ای معلم، با چهره‌ای چون ماه، بر ما رحم کن. ای خداوندی که بی‌پروا و نادیده‌گیر از ظلم هستی.
من گرفتم دارد او هم وزن حسن خود گناه
هوش مصنوعی: من درک کردم که او نیز به اندازه زیبایی‌اش، گناه دارد.
شد دگرگون جان من رخسار همچون ارغوان
آتشی در سینه ام افتاد دل شد در فغان
هوش مصنوعی: جانم دگرگون شده و چهره‌ام مانند گل ارغوان شده است. آتشی در درونم شعله‌ور شده و دلم در عذاب و ناله است.
وحشتی کرده معلم با تو ای شاه جهان
ماه من معذور فرما من نبودم آن زمان
هوش مصنوعی: معلم از تو، ای شاه دنیا، وحشت کرده است. ماه من، لطفاً مرا ببخش، چون در آن زمان حضور نداشتم.
ورنه می کردم به او من زندگانی را تباه
هوش مصنوعی: اگر نبود آن چیزی که مانع می‌شود، به او زندگی‌ام را خراب می‌کردم.
کرد از ابرو اشارت های ناز از بهر عذر
سرمه پیش افگند تا گردد نیاز از بهر عذر
هوش مصنوعی: او با ابروی خود اشاره‌های نازانه‌ای می‌کند و به خاطر عذرخواهی، سرمه‌اش را پیش می‌افکند تا نیازش برطرف شود.
صد نگه دزدیده هر یک دلنواز از بهر عذر
کرد سویت صد نگاه جانگداز از بهر عذر
هوش مصنوعی: هر یک از نگاه‌های زیبا و دلنواز تو، بهانه‌ای است برای من تا هزار بار به تو نگاه کنم. در عوض، نگاه‌های جانکاه و دردناک تو هم بهانه‌ای می‌شود که همچنان به یاد تو باشم.
خونبهای صد چو تو نااهل باشد یک نگاه
هوش مصنوعی: اگر خون بهایی برای صد نفر مثل تو نااهل باشد، یک نگاه کافی است تا آن را به حساب آورند.
سیدا باید زدن آتش درون خرمنش
آن معلم را که وحشت کرده با یار منش
هوش مصنوعی: باید آن معلم را که در مواجهه با دوستانش دچار ترس شده، به تحریک واداشت تا آتش اشتیاق و انگیزه را در دلش شعله‌ور کند.
جان من از بهر تو گشتم من اکنون دشمنش
این زمانی غم مخور دارم برای کشتنش
هوش مصنوعی: من به خاطر تو جانم را فدای تو کردم، اما اکنون از دشمنی با او که مسبب غمم شده نگران نیستم، چرا که آماده‌ام تا او را از بین ببرم.
همچو وحشی برق آه جانگداز و عمر کاه
هوش مصنوعی: مانند وحشی، برق آسا و پر درد، و زندگی مانند کاه است که زود می‌گذرد.